.
🔹
در جستوجوی امام زمان (عج)
چون حضرت ابومحمد (امام عسکری) علیه السلام وفات کرد، از قم و بلاد جبل جماعتی با اموالی که میآوردند، به سرّ من رأی (سامرا) وارد شدند و ایشان از حضرت خبری نداشتند،
پس سؤال کردند از آن جناب به ایشان گفتند که وفات کرده، گفتند: پس از او (امام) کیست؟ گفتند: جعفر برادرش پس از او سؤال کردند. گفتند: به بیرون شهر رفته و در زورقی نشسته در دجله شرب خمر میکند و با او است سرود نوازندهها،
پس آن قوم با یکدیگر مشورت کردند و گفتند این صفت امام نیست و بعضی از ایشان گفتند برویم و این اموال را برگردانیم به صاحبانش،
پس ابوالعباس محمّد بن جعفر حمیری قمی گفت: تأمل کنید تا این مرد برگردد و در امر (امامت) درست تفحص کنیم. چون جعفر برگشت داخل شدند بر او و سلام کردند و گفتند:
ای سید ما، ما از اهل قم هستیم، در ما جماعتی از شیعه و غیر شیعه است و ما برای سید خود ابومحمّد علیه السلام اموالی را آوردهایم.
پس گفت: کجا است آن مالها؟ گفتیم: با ما است، گفت: حمل نمایید آن را به نزد من، گفتند: برای این اموال خبر دیگری است که آن را نگفتیم، گفت: آن چیست؟
گفتند: این اموال جمع میشود از عامه شیعه و در آن، یک دینار و دو دینار و سه دینار هست، آنگاه جمع میکنند آن را در کیسه و سر آن را مهر میکنند و ما هر وقت که مالها را میآوردیم سید ما میفرمود که همه مال فلان مقدار است، از فلان این مقدار و از فلان این مقدار و از نزد فلان این مقدار تا آنکه تمام نامهای مردم را خبر میداد و میفرمود که نقش مهر چیست.
جعفر گفت: دروغ میگویید و بر برادرم میبندید چیزی را که نمی کرد، این علم غیب است. پس آن قوم چون سخن جعفر را شنیدند بعضی به بعضی نگاه کردند،
پس گفت: این مال را بردارید به نزد من آورید، گفتند: ما قومی هستیم که ما را اجاره کردند چونکه آن را دیده بودیم از سید خود حسن (عسکری) علیه السلام، اگر تو امامی آن مالها را برای ما وصف کن وگرنه به صاحبانش بر میگردانیم هرچه میخواهند در آن مالها بکنند.
پس جعفر رفت نزد خلیفه و او را در سرّ من رأی بود و از دست ایشان شکایت کرد پس چون در نزد خلیفه حاضر شدند خلیفه به ایشان گفت: این اموال را بدهید به جعفر،
گفتند: (اَصَلَحَ اللّهُ الْخَلیفَةَ) ما جماعتی مزدوریم و وکیل ارباب این اموال و اینها برای جماعتی است و ما را امر کردند که تسلیم نکنیم آنها را مگر به علامت و دلالتی که جاری شده بود با ابی محمّد علیه السلام،
پس خلیفه گفت: چه بود آن دلالتی که جاری شده بود با ابی محمّد علیه السلام، قوم گفتند: که وصف میکرد برای ما اشرفیها را و صاحبان آن را و اموال را و مقدار آن را پس چون چنین میکرد مالها را به او تسلیم میکردیم و چند مرتبه بر او وارد شدیم و این بود علامت ما با او و حال وفات کرده،
پس اگر این مرد صاحب این امر است پس به پا دارد برای ما آنچه را که به پا میداشت برای ما برادر او و گرنه مالها را بر میگردانیم به صاحبانش که آن را فرستادند به توسط ما.
جعفر گفت: یا امیرالمؤمنین! اینها قومی هستند دروغگو و بر برادرم دروغ میبندند و این علم غیب است، پس خلیفه گفت: این قوم رسولانند (وَ ما عَلَی الرَّسُولِ اِلا الْبَلاغ).
پس جعفر مبهوت شد و جوابی نیافت، پس آن جماعت گفتند امیرالمؤمنین بر ما احسان کند و فرمان دهد به کسی که ما را بدرقه کند تا از این بلد بیرون رویم، پس به نقیبی امر کرد ایشان را بیرون کرد،
چون از بلد بیرون رفتند پسری به نزد ایشان آمد که نیکوترین مردم بود در صورت و گویا خادم بود، پس ایشان را آواز داد که ای فلان پسر فلان و ای فلان پسر فلان اجابت کنید مولای خود را.
پس به او گفتند تو مولای مایی؟ گفت: معاذاللّه! من بنده مولای شمایم پس بروید به نزد آن جناب، گفتند پس با او رفتیم تا آنکه داخل شدیم خانه مولای ما امام حسن (عسکری) علیه السلام،
پس دیدیم فرزند او قائم علیه السلام را بر سریری نشسته که گویا پاره ماه است و بر بدن مبارکش جامه سبزی بود پس سلام کردیم بر آن جناب و سلام ما را جواب داد آنگاه فرمود:
همه مال فلان قدر است و مال فلان چنین است و پیوسته وصف میکرد تا آنکه جمیع مال را وصف کرد، پس وصف کرد جامههای ما را و سواریهای ما را و آنچه با ما بود از چهارپایان،
پس افتادیم به سجده برای خدای تعالی و زمین را در پیش او بوسیدیم آنگاه سؤال کردیم از هرچه خواستیم پس جواب داد و اموال را حمل کردیم به سوی آن جناب،
و ما را امر فرمود که دیگر چیزی به سرّ من رأی حمل نکنیم و اینکه برای ما شخصی را در بغداد منصوب فرماید که اموال را به سوی او حمل کنیم و از نزد او توقیعات بیرون بیاید.
گفتند پس از نزد آن جناب مراجعت کردیم و بعد از آن اموال حمل میشد به بغداد نزد منصوبین و بیرون میآمد از نزد ایشان توقیعات.
📔 منتهی الآمال، ج۲، ص٧٧۴
#داستان_بلند #امام_زمان
🔰
@DastanShia