. ⭕ جمجمه سخن می‌گوید امیرالمؤمنین علی علیه السلام به مدائن آمد و وارد ایوان کسری شد، دُلَف بن مجیر همراه او بود، وقتی نماز خواند، برخاست و به دلف فرمود: همراه من بیا و گروهی از اهل ساباط با او بودند، پیوسته در منزل‌های کسری می‌گشت و به دلف می‌فرمود: کسری در این مکان چنین و چنان داشته است، دلف می‌گوید او پیوسته اینگونه بود تا اینکه همه قسمت‌ها را همراه کسانی که با او بودند گشت و دلف می‌گفت: ای سرور من! گویی که شما این اشیاء را در این خانه‌ها قرار داده‌اید، سپس علی علیه السلام به جمجمه‌ای پوسیده نگاه کرد و به یکی از یارانش فرمود: این جمجمه را بردار، سپس علی علیه السلام به ایوان آمد و آنجا نشست و تشت آبی خواست، به مرد فرمود: این جمجمه را در تشت قرار بده، سپس گفت: ای جمجمه تو را قسم می‌دهم که بگویی من کیستم و تو کیستی؟ جمجمه با زبانی فصیح گفت: تو امیر المؤمنین، سرور وصیین و امام متقین هستی و من بنده خدا و پسر کنیز خدا، خسرو انوشیروان هستم، امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: حالت چگونه است؟ گفت: ای امیرالمؤمنین من پادشاهی عادل، مهربان و دلسوز مردم بودم، ظلم را نمی پسندیدم، ولی بر دین مجوس بودم و محمد صلی الله علیه و آله در زمان پادشاهی من به دنیا آمد، و در شب ولادت از کنگره‌های قصر من بیست و سه کنگره فرو ریخت، خواستم به خاطر فراوانی شنیدن از انواع شرف، فضیلت، جایگاه و مرتبه او و شرف اهل بیتش در آسمان‌ها و زمین به او ایمان بیاورم، اما از آن غافل شده و به پادشاهی مشغول شدم، افسوس از نعمت و جایگاهی که به خاطر ایمان نیاوردن از دست دادم، و من به خاطر ایمان نیاوردنم از بهشت محروم و با وجود این کفر خدا تعالی به برکت عدل و انصافی که با مردم داشتم از عذاب آتش رهایی بخشیده، من در آتش ولی آتش بر من حرام است. افسوس، اگر ایمان می‌آوردم همراه تو بودم ای سرور اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله و ای امیر امّتش، گفت: مردم گریستند، و مردمانی که از ساباط بودند نزد قوم خود بازگشتند و آنها را از آنچه اتفاق افتاده بود آگاه کردند، آشفته شدند و در معنای امیرالمؤمنین دچار اختلاف شدند، مخلصان آنها گفتند: امیرالمؤمنین علیه السلام بنده خدا، ولی او و وصی رسول الله صلی الله علیه و آله است و گروهی گفتند: بلکه او پیامبر صلی الله علیه و آله است، و گروهی گفتند: بلکه او پروردگار است و آنها عبدالله بن سبا و یارانش بودند، و گفتند: اگر او پروردگار نیست چگونه مرده‌ها را زنده می‌کند؟ گفت: امیرالمؤمنین این را شنید و به تنگ آمد و آنها را احضار کرد و فرمود: ای مردم شیطان بر شما غلبه کرده است، من جز بنده خدا نیستم که با امامت، ولایتش و جانشینی رسولش صلی الله علیه و آله به من نعمت داده است، از کفر بازگردید، من بنده خدا و پسر بنده او هستم، و محمد صلی لله علیه واله برتر از من است، و او نیز بنده خداست، ما جز بشری مانند شما نیستیم، گروهی از کفر بازگشتند و گروهی در کفر باقی ماندند و بازنگشتند، امیرالمؤمنین علیه السلام بر آنها اصرار کرد که بازگردند اما بازنگشتند، آنها را در آتش سوزاند، و گروهی از آنها در بلاد پراکنده شدند و گفتند: اگر در او ربویّت نبود ما را در آتش نمی سوزاند، پناه می‌بریم به خدا از درماندگی. (در عیون المعجزات از کتاب الأنوار تالیف ابو علی الحسن بن همام مانند آن روایت شده و در آخرش افزوده است: آنان که سوختند، پودر شدند و در باد رها شدند، خدا سه روز بعد آنها را زنده کرد و به منازلشان بازگشتند.) 📔 بحار الأنوار: ج۴١، ص٢١۴ 🔰 @DastanShia