. 🍃 عنایت امیرالمؤمنین (ع) عمران پسر شاهین از بزرگان عراق بود. وی علیه حکومت عضد الدوله دیلمی قیام نمود. عضد الدوله با کوشش فراوان خواست او را دستگیر نماید. عمران به نجف اشرف گریخت و در آنجا با لباس مبدل مخفیانه زندگی می‌کرد. عمران در کنار بارگاه حضرت علی علیه السلام پیوسته به دعا و نماز مشغول بود تا اینکه یک بار آن حضرت را در خواب دید که به او می‌فرماید: - ای عمران! فردا فناخسرو (عضد الدوله) به عنوان زیارت به اینجا می‌آید و همه را از این مکان بیرون می‌کنند. آن گاه حضرت به یکی از گوشه‌های قبر مطهر اشاره نموده و فرمود: - تو در اینجا توقف کن که آنان تو را نمی بینند. عضد الدوله وارد بارگاه می‌شود. زیارت می‌کند و نماز می‌خواند. سپس به درگاه خدا دعا و مناجات می‌کند و خدا را به محمد و خاندان پاکش سوگند می‌دهد که وی را بر تو پیروز نماید. در آن حال تو نزدیک او برو و به او بگو: پادشاها! آن کسی که در دعاهایت مورد تأکید تو بود و خدا را به محمد و خاندان پاکش قسم می‌دادی که تو را بر او پیروز کند کیست؟ (فناخسرو) خواهد گفت: مردی است که در میان ملت ما اختلاف انداخته و او قدرت ما را شکسته و علیه حکومت قیام نموده است. به او بگو اگر کسی تو را بر او پیروز کند چه مژده ای به او می‌دهی؟ او می‌گوید هر چه بخواهد می‌دهم. حتی اگر از من بخواهد او را عفو کنم عفو می‌کنم. در این وقت تو خودت را به او معرفی کن. آنگاه هر چه از او خواسته باشی به تو خواهد داد. عمران می‌گوید: همان طور که امام علی علیه السلام مرا در عالم خواب راهنمایی کرده بود، واقع شد. عضد الدوله آمد. پس از زیارت و نماز خدا را به محمد و آل محمد قسم داد که او را بر من پیروز گرداند. من نزدش رفتم به او گفتم: اگر کسی تو را بر او پیروز کند، چه مژده ای به او می‌دهی؟ او هم در پاسخ گفت: هر کس مرا بر عمران پیروز گرداند، حتی اگر خواسته‌اش عفو باشد، او را خواهم بخشید. عمران می‌گوید در این موقع به پادشاه گفتم: منم عمران پسر شاهین که تو در تعقیب و دستگیری او هستی. عضد الدوله گفت: چه کسی تو را به اینجا راه داد و از جریان آگاهت نمود؟ گفتم: مولایم علی علیه السلام در خواب به من فرمود فردا (فناخسرو) به اینجا خواهد آمد و به او چنین و چنان بگو! من هم خدمت شما عرض کردم. عضد الدوله گفت: - تو را به حق امیر المؤمنین قسم می‌دهم که آیا حضرت به تو فرمود: فردا فنا خسرو می‌آید؟ گفتم: آری! سوگند به حق امیرالمؤمنین که آن حضرت به من فرمود. عضدالدوله گفت: هیچ کس غیر از من، مادرم و قابله نمی دانست که اسمم (فناخسرو) است. پادشاه در همانجا از گناه وی درگذشت و او را به وزارت انتخاب نمود. و دستور داد برایش لباس وزارت آوردند و خود به سوی کوفه حرکت نمود. عمران نذر کرده بود هنگامی که مورد عفو و گذشت پادشاه قرار گرفت با سر و پای برهنه به زیارت امیر المؤمنین مشرف شود. (که البته همین کار را هم کرد.) 📔 بحار الأنوار: ج۴٣، ص٣١٩ 🔰 @DastanShia