«اجاره نشین خیابان الامین»
🖌س.غلامرضاپور
چند خط اول را که خواندم برگشتم دوباره به صفحه شناسنامه ی کتاب...
چاپ هشتم ؟
آنهم با این قلم ؟
قلمش و پیوستگی خطوطش را دوست نداشتم. انگار نویسنده یکریز توضیح میداد.
اما عنوان کتاب برایم جالب بود .
اجاره نشین خیابان الامین
برخلاف عادت همیشگی که کتابهای زیر دویست صفحه را یکی دو روزه تمام میکردم؛ این کتاب را با روزی چند صفحه شروع کردم. نمیخواستم کتاب خستهام کند.
کمکم کش و قوسهای کلام آقا جمال و لوتی منشی مرامش مرا جذب کرد.
انگار دوست داشتم کتاب را آرامتر بخوانم تا عمق ماجرا را بیشتر درک کنم .
هر چه از التهاب کف خیابانهای سوریه میگفت بیشتر یاد آشوبهای خیابانی پاییز چهارصد و یک خودمان میافتادم.
این تاریخ انگار دست بردار نیست.
هرچقدر خواست خودش را در سوریه عریانتر از همیشه نشانمان بدهد ولی باز انگار عدهای چشم و گوششان را بسته بودند و فقط بو میکشیدند.
هرچه بوی اعتراض میداد به مذاقشان خوش میآمد.مذاقشان را هم از قبل تعیین کرده بودند. همانها که مرغ همسایهشان همیشه غاز .. غاز که نه ... همیشه شاهین بوده حتی اگر کلاغ را رنگ کرده باشند و جای شاهین بهشان انداخته باشند .
انگار تاریخ این بار بدجوری سرِ عبرت آموزی داشت .
حالا که آقا جمال فکر میکرد کل جنگ سوریه را خدا راه انداخته تا حالی جمال قلدر بکند که یک من ماست چقدر کره دارد، چرا من فکر نکنم که انگار جنگ سوریه راه افتاده تا بقول حاج قاسم "حرم ایران" حفظ شود؟
تا بعضیها حواسشان را جمع کنند که
نانشان را سر سفرهی کدام همسایه چرب میکنند و دوزاریشان جا بیفتد که نیمه های شب لبخند ژکوند وسط خوابشان را مدیون شب بیداریهای چه کسانی هستند.
آقا جمال چیزهایی دیده بود که حتی تصورش هم برای ما سخت است.
کتاب زبان تعریفی دارد.انگار واقعا جلوی جمال فیض اللهی نشستهای و او دارد خاطراتش را موبهمو برایت تعریف میکند به همین سبکی و روانی.
ماجرای ایزدیهای آن روستا نفس را در سینهات حبس میکند.
یک آن صدای رعب و وحشت در سرت میپیچد.
در با لگد بازمیشود و چند مرد کریه المنظر وارد حیاط خانه میشوند.
دخترها از ترس پشت مادرشان پنهان شدهاند.
پدر درخانه نیست.
صدای خندهی وحشیانهی نامردها با صدای گریهی دخترها درهم میآمیزد.
سرم را تکان میدهم تا این افکار از ذهنم بیرون بریزد.
بچهها کنارم آرام نشستهاند و دارند مشقهایشان را مینویسند.
تا کتاب تمام میشود زنده بمانم خوب است.
امنیت واژهی خز شدهای است اگر ندانی بهای آن را چه کسانی میپردازند.
#معرفی_کتاب
#علی_اصغر_عزتی_پاک
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI