«بعثت خمینیِ کبیر» ✍پروین صادقی‌منش هجرت بندگان صداقت‌پیشه خداوند، همواره آغازگر تحولات شگرف و تاریخ ساز بوده است. این سنتِ‌ الهی برای همیشه در دوره‌های گوناگون، جاری است و مهاجران الی‌الله، با هجرت و مجاهدت خویش، راه هدایت را برای مردم می‌گشایند و هموار می‌سازند. خداوند، جایگاه این مردمان را بلندترین مقام نزد خدا قرار می‌دهد و می‌فرماید《 الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي‌سَبِيلِ‌اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ‌اللَّهِ ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ‌الْفَائِزُونَ》 آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جان‌هایشان در راه خدا جهاد کردند، مقامشان نزد خدا برتر است و آنها پیروز رستگارند.( توبه/ ۲۰) در عصر‌ِما نیز با هجرتِ مردی بزرگ از خاندان عصمت و طهارت، حضرت امام‌خمینی (قدس‌سره) ، آیین ناب نبوی و قیام حیات‌بخش حسینی احیا گشت. امام خمینی با قدم صدق از ایران خارج شد و با قدم صدق به ایران آمد و مصداق «جاءالحق و زهق‌الباطل» در عصر ما نمایان گشت. ۱) از نگاه کلی خاستگاه مبارزات سیاسی امام‌خمینی (قدس‌سره) را باید در نوع نگاه ایشان به دین، پیوند عمیق دین با سیاست و ضرورت قیام و تشکیل حکومت‌اسلامی جست.امام خمینی (قدس‌سره) با اعتقاد به پیوند دین و سیاست، مبارزات سیاسی خود را با رژیم پهلوی از سال ۱۳۴۱ آغاز کرد و سرچشمه سیاست‌ورزی، «دین» بود. به باور ایشان هر مسلمانی به پیروی از پیامبران بزرگ الهی و براساس آموزه قرآن، موظف به قیام برای خداست. قیام برای خدا، هم عرصه فردی انسان را شامل می‌شود و هم عرصه حیات اجتماعی راشامل می‌شود. امام خمینی (قدس‌سره) ریشه تمام مفاسد در کشورهای اسلامی را به استعمار خارجی مربوط می‌دانست. ایشان با توجه به خطر استعمار در کشورهای اسلامی و لزوم مبارزه با آن، به ملت‌های اسلامی توصیه می‌کرد فریب نیرنگ‌های استعمار را نخورند و دست آنان را از کشورهای اسلامی کوتاه کنند. از نظر ایشان سهل‌انگاری سران کشورهای اسلامی و اختلاف آنان موجب سلطه روزافزون استعمارگران بر مقدرات مسلمانان است و چاره اساسی مقابله با استعمار، وحدت همه مسلمانان و عملی‌کردنِ شعائر اسلامی است. ۲) امام خمینی (قدس‌سره) بر اساس مبانی دینی، مشروعیت حکومت را الهی و آن را حق انحصاری خداوند تعالی و کسانی دانسته است که از سوی او مشروع باشند ؛ از این رو ایشان همه حکومت‌های سلطنتی را در ایران در طول تاریخ نامشروع شمرده و از نظر تاریخی، از شاهنشاهی۲۵۰۰ساله ایران به عنوان شاهنشاهی سیاه یاد کرده است؛ اساس سلطنت پهلوی را هم بر پایه قلدری و دیکتاتوری می‌داند. از نظر ایشان حکومت پهلوی نه تنها فاقد مشروعیت مردمی و دینی، بلکه فاقد مشروعیت سیاسی نیز بود. به اعتقاد ایشان مذهب، در حکومت محمدرضا پهلوی نقش و جایگاهی نداشت و او در دوران سلطنت خود، ایران را ویرانه و آن را به مستعمره امریکا تبدیل کرده است و نهادهای برآمده از آن رژیم را نیز غیر مشروع می‌دانست. ۳) حکومتی که امام در قالب دو نظریه ولایت فقیه و جمهوری اسلامی، چارچوب نظری آن را تدوین کرده بود، از یک رشته ویژگی‌های ممتاز و منحصربه فردی برخوردار می‌باشد که آن را از مدل حکومت‌های موجود متمایز می‌سازد. زیرا احکام و اصول اقتصادی، سیاسی، دفاعی و ساختار و تشکیلات آن، نه برخاسته از اندیشه بشر بلکه ملهم از آرمان‌ها و اصول الهی اسلام است. امام این نوع حکومت را الگوی جاودانه‌ای می‌دانست که نه با نظام‌های استبدادی، نه مطلقه، و نه مشروطه به معنای متعارف آنها قابل تطبیق می‌نمود بلکه به دلیل دربرداشتن یک مجموعه شرایط که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم معین گشته است، از همه نواقص نگران‌کننده و نارسایی‌های هراس‌انگیز آنها بری می‌باشد. ... @AFKAREHOWZAVI