«آرامشِ گمشده»
✍️آمنه امان زاده
امروز برخلاف همیشه برای خرید نان، بیرون رفتم.
هوا بسیار عالی، خیابانها تمیز همه جا خلوت. پارک روبروی خانه خیلی فضای دلنشین و صدای پرندگان همه جا را پر کرده پارکبان کنار موتورش داشت صبحانه میخورد . از جلوی مدرسه های خیابان مجاور خانهمان که رد میشدم صدای بازی و خندهی بچه ها با صدای توپ که روی زمین میخورد در هم شده، زنگ تفریحشان بود. صدای خنده و دویدن هایشان به گوش میرسید ،آهنگ سلام فرمانده هم از بلندگو به آرامی پخش میشد معلم ها با خیال راحت ماشینهایشان را کنار خیابان جلوی مدرسه پارک کرده و رفته بودند، سکوت و آرامش دلنشینی در کوچه بود ...
یاد غزه افتادم، یاد کودکان و دانش آموزهایش!
الان کجا هستند؟ کیف و لوازمشان کدام گوشه متلاشی شده؟ چه بلایی سر مدرسه هایشان آمده؟ آیا معلمهایشان زندهاندکه با خیال راحت ماشین پارک کنند و بروند سرکلاس؟
صدای توپ از حیاط مدرسه های آنها هم می آید؟ صدای فریاد و دویدن؟
این توپ کجا و آن توپ کجا ...
صدای پایان زنگ تفریح به صدا که درآمد آهنگ مدرسه عوض شد
اینجا ایرانه...
#غزه
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI