این ترازو فقط مخصوص بارداران است ✍️زهرا سرمیلی پس از مدتی انتظار بالاخره خانم پرستار تشریف آوردند، با دیدن چهره‌اش یک لحظه فکر کردم قرار است من را هم با خودش عروسی ببرد از بس که... معنی این سه نقطه را می‌دانید دیگر؟ آستین را بالا زدم من هم مثل همه شما از آمپول می‌ترسم اما به‌خاطر ابهت اسلام جیغ بی‌صدا می‌زدم! چشمانم را برای چند لحظه بستم جهان تاریک تاریک شد، به این فکر می‌کردم که چرا باید برای فهمیدن علائم حیاتی بدن این‌قدر درد کشید؛ از فشارهای آرام روی دستم متوجه شدم کارش تمام شده است. آرام چشمانم را با صدای پرستار باز کردم تند تند شروع کرد به سخنرانی؛ خلاصه که فهمیدم آخرش ساعت 12 از این درمانگاه بیرون خواهم رفت! وقتی از روی صندلی بلند شدم ترازویی چشمانم را به خودش جلب کرد. سریع آستین را پایین کشیدم و به سمتش حرکت کردم تا خواستم با اولین پایم آن را حس کنم ناگهان فریاد پرستار بلند شد: «خانوووووم این فقط مخصوص بارداراست...» نگاه معناداری به او انداختم و با ژست خاصی گفتم: «خوب بنده هم.... » اما به دلایلی که هنوز به اثبات نرسیده طبق نظر پرستار است! هنوز چشمانم دنبال آن می‌گردنند، فکر کنم بدجور به هم گره خوردند. @AFKAREHOWZAVI