#جشن_فرشتهها
2⃣
«جشنی که پدرانه برگزار شد»
✍️زهرا نجاتی
دخترک با آن چادر زرد قشنگش به محض ورود پدر، به سمت دوستش میچرخد و ذوق زده ورود آقا را جشن میگیرد. همان پدر.
نیمی از دختران بالا و پایین میپرند و نیمشان اشک را از گوشهی چشمهایشان میگیرند.
من اینجا پشت این قاب شیشهای که فاصلهی کیلومترها را تبدیل به چند سانتیمتر میکند، میان حسرت دنیای پاکیهای نه سالگی و حسرت جشن تکلیف پشت سر حضرت دلبر که به قدر سنم، حسرت دیدارش را کشیدهام، غرق میشوم.
هم درمیان حسرتها، هم در میان مستی دخترکان، هم نگاه بلند پدری حکیم که باهرقشر متناسب با او صحبت میکنند، هم قد، هم عقل، هم طراز با آنها. مثل همین فرشتهها که رهبر به آنها توصیه میکند، خوشحال باشند به خاطر جشن تکلیف که آنها را مخاطب خدا کرده و به خاطر دوست داشتن خداوند، از نهیش دوری کنند. دارم به این فکر میکنم که شب روز پدر چقدر برای اینها، مبارک شده و به اینکه اگر این رهبر فرزانه،این چنین پدری است مهربان،پس امام زمانمان، چقدر رنگ مهربانی دارد؟
نه اصلا مگر نفرمود:_انا و علی ابوا عده الامه.تصور کن دومین و اولین آدم کل دنیا، پدرت باشد.با همهی شؤونش!
دارم فکر میکنم اگر مثل علامه جعفری، آرزوی دیدارش را در دل می پروراندیم و به وصال میرسیدیم، چه قدر حرف و درخواست داشتیم!
تصور کن میتوانستیم از راه های زمین و آسمان و ملکوت از او بپرسیم!
یا مثلاً بگوییم:_میشود حضرت پدر چشم ببندی روی تمام گناهانمان! میشود تو که قسیم النار والجنه هستی، این طفل چموش را، بهشتی کنی؟
ما که زورمان به این خود چموشمان نمیرسد، حضرت پدر برایمان و برای فرزندانمان، در همهی شؤون پدری میکنی؟
ما در این زمانه، برایت محب میآوریم، هرقدر که بتوانیم، هرقدر که جانمان و عمرمان گفت دهد،
اما به عشق پدری تو برایشان!
پدری میکنی!
#امیرالمومنین
#جشن_فرشتهها
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI