🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 💠سفرنامه ی اربعین ۲ 🔰🔰 خستگی امانمان را بریده بود. به جز چرت زدن های کوتاه کوتاه که در ون از مرز مهران تا نجف داشتیم، استراحت درستی نکرده بودیم. گفتیم با ون یا موتور برویم اولین عمود بعد تا عمود ۹۸پیاده برویم و موکب ام البنین استراحت کنیم. اما نه ونی بود نه موتوری. دو ساعتی معطل شدیم. ما خانم ها و بچه ها روی صندلی های قدیمیِ فلزی کنار یک موکب نشسته بودیم. آقایان هم دنبال ماشین بودند.خسته تر از آن بودیم که بخواهیم عمود هایی را پیاده برویم. و همسفران هم گفتند نمیتوانیم کل مسیر را پیاده روی کنیم. عمود ۱۰۸۰پیاده شدیم. وارد موکب حضرت معصومه سلام الله علیها که شدیم، خادمی گفت جا نداریم. یکی از بچه ها بغل من بود با حالت زاری و خستگی زیاد گفتم:« خیلی خسته ایم با بچه کوچیک». حال نزار ما رو که دید رفت بین زائر ها جا پیدا کرد. بچه ها را خواباندم. حال خوبی نداشتم. هنوز اثرات گرما زدگی را داشتم. گفتم حمامی بروم شاید بهتر شوم. حمام رفتم لباس هایم را شستم موقع نماز صبح شد نماز را خواندم و خوابیدم. دو ساعت نشده بود خادم ها بیدارمان کردند و گفتند بروید فلان قسمت اینجا جمع می شود. رفتیم آنجا بچه ها خواب بودند. دل درد، حالت تهوع و دل پیچه امانم را بریده بود. خود موکب پزشکِ هلال احمر داشت. رفتم و شرح حال دادم. گفت گرما زده شدی چند قرص و دارو داد. ولی گفت تا ۲۴ساعت نشود حالت بهتر نمیشود. داروها را خوردم یک لیوان چای نبات و دارچین هم خوردم. خوابیدم. قرار بر این بود تا ۶عصر در موکب بمانیم. و بعد که هوا بهتر شود. پیاده روی کنیم. .. ✍🏻مریم زارعی 💔 🏴 https://eitaa.com/az_jan_nevesht