عشق‌غیر‌مجاز♡همسرتقلبی‌من♡(رمان‌های بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ همراه بغض داد میزند: -اصلا تو کی هستی که بخوای تو زندگی من خودتو دخالت بدی؟ تو چه میدونی اون منصور عوضی چه آدمیه؟ تو دوست منی یا فرزاد و منصور؟ تو حق نداشتی منو تنها بذاری بری... باید صبر میکردی... چرا رفتی هان؟ شوکه به صدای فریادش گوش میدهم و قلبم مچاله میشود: -الهی بمیرم برات مهتاب... باور کن من... من فقط خواستم لگد به بختت نزنی... مهتاب من... -خفه شو پریا هیچی نگو... تو برو بخت خودتو نجات بده از دست اون پسر خاله‌ی روانیت! چشمانم را میبندم... ناراحت است و حق دارد زبانش تلخ باشد، اما من هم دیگر اعصاب درست و حسابی ندارم در این اوضاع، در حالی که سعی دارم صدایم را کنترل کنم میگویم: -ببخشید مهتاب؛ بلند شو بیا اینجا حضوری حرف میزنیم!