🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت216 📝
༊────────୨୧────────༊
بغض گلویم را میفشارد، نگاهش حرف میزند... سری به نشانه تاسف تکان میدهد، من اما خیره نگاهش میکنم... کاش تو کنارم نشسته بودی لعنتی...
با نگاهش هر لحظه میخواهد این کار را نکنم...
من اما منتظرم تا او کاری کند... سرم را به چپ و راست هدایت میکنم و این به معنای این است که دیر شده...
چشمانش را با کلافگی روی هم میگذارد که حضور چند نفر بالای سرمان غافلگیرم میکند.
مهتاب، پروا، هاله و خاله نسترن، پارچه سفیدی بالای سرمان میگیرند و یکی قند میساید.
باور نمیکنم همه چیز واقعیت باشد... نفس سختی میکشم، مادر کنارم می ایستد و دستم را میگیرد:
-بار سوم بله رو بگو عزیزم!
نگران سر تکان میدهم که صدای عاقد؛ لرز به جانم میاندازد، ملتمس به شهاب خیره میشوم که چیزی به دستم میخورد، نگاه میکنم قران را به دستم داده اند، با دستان سردم قران را باز میکنم، نگاهم تار شده و خطوط را درست نمیبینم... صدای عاقد پتک میشود روی سرم:
-دوشیزه مکرمه خانم پریا بهرامی آیا بنده وکیلم با مهریه معلوم شما را به عقد دائمی جناب آقای سهراب شهسواری درآورم؟
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع