🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ سر تکان میدهم و کمی در خودم فرو میروم، حالا که مهمان دیگری هم دارند بهتر بود بعد از شام به خانه برگردم! در همین افکار هستم که در سالن با کلید باز میشود و صدای کوروش به گوشم میرسد: -یاالله، پروا جان ما اومدیم! فوری شالم را روی موهای آزادم می اندازم، پروا هم خودش را مرتب میکند و میگوید: -بفرمایید کوروش جان! می ایستم تا با کوروش و مهمانشان خوش و بش کنم، اما وقتی کنار کوروش، شهاب را میبینم... مات در جای می مانم و یکباره قلبم با هیجان در س,ینه میکوبد...