🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت688 📝
༊────────୨୧────────༊
شهاب آرنج دستانش را به پاهایش تکیه میدهد و نگاهم میکند:
-نمیدونم چند وقته ولی از همون دوازده سالگیش براش می مردم!
دلم نمیخواهد دل از نگاه تند و آتشینش بکنم، اما شرمی که گونه هایم را حرارت بخشیده باعث میشود نگاهم به زیر کشیده شود، قلبم تند میکوبد و گرمم شده که پروا میگوید:
-آخ عزیزم... چقد شیرین! کوروش تو هم بگو... تو از کی دلت منو خواست؟
کوروش میخندد:
-پدرسوخته خودت میدونی دیگه...
پروا با شیطنت میگوید:
-بازم بگو، شنیدنش واسه یه هفته فول انرژیم میکنه!
کوروش دستش را دور شانه های همسرش قفل میکند و آهسته کنار گوشش میگوید:
-از همون پونزده سالگیت دیگه وروجک، جوری دلمو برده بودی که دلم میخواست با همون سن کمت عقدت کنم!
با لبخند نگاهشان میکنم اما داغی نگاه خیره ی شهاب سمت او میخکوبم میکند، وقتی سر کوروش و پروا را گرم میبیند کمی خودش را جلو میکشد:
-چطور شد اجازه دادن بیای؟
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع