🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ ⛔️ 📝 ༊────────୨୧────────༊ کلافه سرم را درون دستانم میگیرم: -بلدش نیستم، بار اوله اینجور سرسخت پای حرفش ایستاده! -یه کسی که خیلی روش تسلط داره باید باهاش حرف بزنه! نگاهش میکنم: -آخه مامانمم به شهاب راضی نیست پروا! پوفی میکشد: -ای بابا، اینجوری که نمیشه، دردشون چیه آخه؟ -میگن شهاب خیانت در امانت کرده! حتی از دیدن آقاجون و خانجونمم قدغن شدم. لب هایش را به هم می فشارد و غرق فکر خیره نگاهم میشود: -من اگه جای تو بودم با شهاب فرار میکردم! چشم در چشم هم هستیم که ناگهان هر دو زیر خنده میزنیم.