🔰 🔰 یا علی مددی...💚 📕 رمان امنیتی ⛔️ ⛔️ ✍️ به قلم: قسمت 212 صدای گوش‌خراشی تمام مغزم را پر کرده است؛ صدای بلند موتور یک هواپیمای ایلیوشین و فریاد کسانی که تلاش می‌کنند در میان غرش موتور هواپیما، صدایشان را به گوش هم برسانند. باد سردی به صورتم می‌خورد. سردم شده و تکان‌های برانکارد، درد را در میان دنده‌هایم و تمام بدنم به جریان می‌اندازد. دستم را می‌گذارم روی پیشانی‌ام و فشار می‌دهم. حس می‌کنم برانکارد روی رمپ ورودی هواپیما حرکت می‌کند. صدای موتور هواپیما به اوجش می‌رسد. کسی دارد برانکاردم را به دیواره هواپیما می‌بندد و فیکس می‌کند که تکان نخورد. چشم باز می‌کنم. صورت مرد را در تاریک و روشن هواپیما نمی‌شناسم. تا جایی که می‌توانم، در هواپیما چشم می‌چرخانم. هم مجروح هست، هم تابوت شهدا و هم رزمندگانی که می‌خواهند برای مرخصی برگردند. نمی‌دانم من سردم شده یا واقعاً هوا سرد است؟ احساس لرز می‌کنم. کسی را می‌بینم که در فضای نیمه‌تاریک هواپیما به برانکارد نزدیک می‌شود. جلوتر که می‌آید، می‌شناسمش؛ پوریاست. دارد یکی‌یکی وضعیت مجروحان را چک می‌کند تا برسد به من. بالای سرم می‌رسد و من برای آخرین بار تقلا می‌کنم: - پوریا! باور کن نمی‌خواد منو برگردونین دمشق. چیزیم نیست. پوریا با یک لبخند عاقل اندر سفیه نگاهم می‌کند: - اگه می‌شد که حاج احمد نمی‌ذاشت برگردی؛ ولی دیگه نمی‌شه نگهت داریم این‌جا. باید عمل بشی و ترکش رو دربیارن تا عفونت نکنه. نگاهی به پانسمان زخم‌هایم می‌اندازد: - درد که نداری؟ دردم را قورت می‌دهم و سریع می‌گویم: - خوبم. باز هم لبخند می‌زند: - آره از قیافه‌ت مشخصه! پوریا خودش این‌کاره است؛ نمی‌شود گولش زد. می‌گوید: - یه‌دندگی نکن، درست جواب من رو بده. سرگیجه، حالت تهوع، سردرد نداری؟ - نه. یکم وقتی برانکاردم تکون می‌خورد سرم گیج می‌رفت. - خب اون اشکال نداره. دیگه مشکل خاصی نداری؟ می‌خواهم بگویم چرا؛ یک مشکل بزرگ دارم و آن، جا ماندن است. مشکلم این است که شهید نشده‌ام. گفتنش فایده ندارد؛ پوریا که نمی‌تواند کاری بکند... می‌گویم: - نه. خوبم. سرش را تکان می‌دهد: - خب خوبه. به هیچ وجه تکون نخور، نمازت رو هم همین‌طوری می‌خونی، باشه؟ اینا رو برای این می‌گم که می‌دونم می‌خوای زود برگردی. - باشه. چشم. انقدرام کله‌خراب نیستم. پوریا چشمکی می‌زند و عینکش را روی چشمانش جابه‌جا می‌کند: - می‌دونم. مواظب خودت باش. 🔗لینک قسمت اول رمان 👇 🌐https://eitaa.com/istadegi/1733 ⚠️ ⚠️ 🖋 💞 https://eitaa.com/istadegi