در آن جمع، محمود نوجوان چهارده سالهاي بود كه حتي قبل از اين كه وارد آب شود، از شدت سرما ميلرزيد و وارد آب كه ميشد، عضلههاي پايش ميگرفت. يكبار در مقابل چشمانم بيهوش شد. همه بدنش كرخت شده بود و قدرت حركت نداشت. به سرعت به سويش رفتم و او را با شنا از آب خارج و روي ساحل كارون دراز كردم. مدتي طول كشيد تا حال خود را بازيافت. ميدانستم كه هواي بيرون آب سردتر است و تحمل سرماي آب، آسانتر از سوز هواي خشك و سرد بيرون است. تازه داشت چشمهايش را باز ميكرد. وقتي متوجه شد كه بيرون آب است، گريه كرد و در حالي كه صدايش ميلرزيد گفت: «شما ميخواين من غواص نشم، شما ...» گرچه سالها حضور در جمع رزمندگان مرا بارها با چنين روحيههايي مواجه كرده بود اما شرايط باورنكردني غواصي در آن آب سرد، چنان بود كه شنيدن اين كلمات در آن وضع، برايم غيرمنتظره و تعجبآور بود.
#لشکر_خوبان #خاطرات_مهدیقلی_رضایی
#معصومه_سپهری #غواصان_لشکر_31_عاشورا https://eitaa.com/lashkarekhoban