تو کدامی و چه که چنین خرامی خون عشاق حلال است زهی شوخ حرامی بیم آن است دمادم که چو پروانه بسوزم از تغابن که تو چون چرا شاهد عامی فتنه انگیزی و ریزی و خلقی نگرانت که چه حرکاتی و چه مطبوع کلامی مگر از هیئت تو می‌رفت حدیثی نیشکر گفت کمر بسته‌ام اینک به کافر ار قامت همچون بت سنگین تو بیند بار دیگر نکند سجده بت‌های رخامی بنشین یک ای فتنه که برخاست قیامت فتنه بنشیند چو تو در حال قیامی بلعجب باشد از این خلق که رویت چو مه نو می‌نمایند به انگشت و تو بدر تمامی کس نیارد که کند جور در اقبال اتابک تو چنین سرکش و بیچاره کش از خیل کدامی آفت مجلس و میدان و هلاک زن و مردی فتنه خانه و بازار و بلای در و بامی در سر کار تو کردم و دین با همه دانش مرغ به حقیقت منم امروز و تو دامی طاقتم نیست ز هر بی‌خبری سنگ ملامت که تو در سینه چو چراغ از پس جامی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/91 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈