به حسن من هیچ در نمی‌باید جز این دقیقه که با دوستان نمی‌پاید حلاوتیست لب لعل آبدارش را که در حدیث نیاید چو در حدیث آید ز چشم غمزده می‌رود به حسرت آن که او به گوشه چشم التفات فرماید بیا که دم به دمت یاد می‌رود هر چند که یاد آب به جز تشنگی نیفزاید امیدوار تو جمعی که روی بنمایی اگر چه فتنه نشاید که روی بنماید نخست اگر می‌روی به قتل بریز که گر نریزی از دیده‌ام بپالاید به انتظار تو آبی که می‌رود از چشم به آب چشم نماند که چشمه می‌زاید کنند هر کسی از حضرتت تمنایی خلاف همت من کز توام تو می‌باید شکر به دست ترش روی خادمم مفرست و گر به دست زهر می‌دهی شاید تو همچو کعبه عزیز اوفتاده‌ای در اصل که هر که وصل تو جهان بپیماید من آن قیاس نکردم که زور بازوی عنان عقل ز دست حکیم برباید نگفتمت که به ترکان نظر مکن چو ترک ترک نگفتی تحملت باید در سرای در این شهر اگر کسی که روی نبیند به برانداید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/448 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈