جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم
صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم
خورشید بر سرو روان دیگر ندیدم در جهان
وصفت نگنجد در بیان #نامت نیاید در قلم
گفتم چو طاووسی مگر عضوی ز عضوی #خوبتر
میبینمت چون نیشکر #شیرینی از سر تا قدم
چندان که میبینم جفا امید میدارم وفا
چشمانت میگویند #لا ابروت میگوید نعم
آخر نگاهی بازکن وانگه عتاب آغاز کن
چندان که #خواهی#ناز کن چون پادشاهان بر خدم
چون #دل ببردی دین مبر هوش از من مسکین مبر
با مهربانان کین مبر #لاتقتلوا صید الحرم
خار است و #گل در بوستان هرچ او کند نیکوست آن
سهل است پیش دوستان از دوستان بردن ستم
او رفت و جان میپرورد این جامه بر #خود میدرد
سلطان که #خوابش میبرد از پاسبانانش چه غم
میزد به #شمشیر جفا میرفت و میگفت از قفا
#سعدی بنالیدی ز ما مردان ننالند از الم
#جانا_هزاران_آفرین_بر_جانت_از_سر_تا_قدم#اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی#اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/363
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈