مرا راحت از زندگی دوش بود
که آن ماهرویم در آغوش بود
چنان مست دیدار و حیران #عشق
که دنیا و دینم فراموش بود
نگویم می لعل #شیرین گوار
که زهر از کف دست او نوش بود
ندانستم از غایت لطف و حسن
که سیم و سمن یا بر و دوش بود
به دیدار و گفتار جان پرورش
سراپای من دیده و گوش بود
نمیدانم این شب که چون روز شد
کسی باز داند که با هوش بود
مؤذن #غلط کرد بانگ نماز
مگر همچو من مست و مدهوش بود
بگفتیم و دشمن بدانست و دوست
نماند آن تحمل که سرپوش بود
به #خوابش مگر دیدهای #سعدیا
زبان در کش امروز کآن دوش بود
مبادا که گنجی ببیند فقیر
که نتواند از حرص خاموش بود
#مرا_راحت_از_زندگی_دوش_بود #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/468
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که بی دوست میبرد #خوابش
همچنان صبر هست و پایابش
خواب از آن چشم چشم نتوان داشت
که ز سر برگذشت سیلابش
نه به #خود میرود گرفته #عشق
دیگری میبرد به قلابش
چه کند پای بند مهر کسی
که نبیند جفای اصحابش
هر که حاجت به درگهی دارد
لازمست احتمال بوابش
ناگزیرست تلخ و #شیرینش
خار و خرما و زهر و جلابش
سایرست این مثل که مستسقی
نکند رود دجله سیرابش
شب هجران دوست ظلمانیست
ور برآید هزار مهتابش
برود جان مستمند از تن
نرود مهر مهر احبابش
#سعدیا گوسفند قربانی
به که #نالد ز دست قصابش
#هر_که_بی_دوست_میبرد_خوابش #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/400
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم
صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم
خورشید بر سرو روان دیگر ندیدم در جهان
وصفت نگنجد در بیان #نامت نیاید در قلم
گفتم چو طاووسی مگر عضوی ز عضوی #خوبتر
میبینمت چون نیشکر #شیرینی از سر تا قدم
چندان که میبینم جفا امید میدارم وفا
چشمانت میگویند #لا ابروت میگوید نعم
آخر نگاهی بازکن وانگه عتاب آغاز کن
چندان که #خواهی #ناز کن چون پادشاهان بر خدم
چون #دل ببردی دین مبر هوش از من مسکین مبر
با مهربانان کین مبر #لاتقتلوا صید الحرم
خار است و #گل در بوستان هرچ او کند نیکوست آن
سهل است پیش دوستان از دوستان بردن ستم
او رفت و جان میپرورد این جامه بر #خود میدرد
سلطان که #خوابش میبرد از پاسبانانش چه غم
میزد به #شمشیر جفا میرفت و میگفت از قفا
#سعدی بنالیدی ز ما مردان ننالند از الم
#جانا_هزاران_آفرین_بر_جانت_از_سر_تا_قدم #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/363
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران
دو #خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران
نصیحتگوی را از من بگو ای #خواجه دم درکش
چو سیل از سر گذشت آن را چه میترسانی از باران
گر آن ساقی که مستان راست هشیاران بدیدندی
ز توبه توبه کردندی چو من بر دست خماران
گرم با #صالحان بی دوست فردا در بهشت آرند
همان بهتر که در دوزخ کنندم با گنهکاران
چه بوی است این که عقل از من ببرد و صبر و هشیاری
ندانم باغ فردوس است یا بازار #عطاران
تو با این مردم کوته نظر در چاه کنعانی
به مصر آ تا پدید آیند یوسف را خریداران
الا ای باد شبگیری بگوی آن ماه مجلس را
تو آزادی و خلقی در غم رویت گرفتاران
گر آن عیار شهرآشوب روزی حال من پرسد
بگو #خوابش نمیگیرد به شب از دست عیاران
گرت باری گذر باشد نگه با جانب ما کن
نپندارم که بد باشد جزای #خوب کرداران
کسان گویند چون #سعدی جفا دیدی تحول کن
رها کن تا بمیرم بر سر کوی وفاداران
#دو_چشم_مست_میگونت_ببرد_آرام_هشیاران #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/253
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خبر از عیش ندارد که ندارد یاری
دل نخوانند که صیدش نکند #دلداری
جان به دیدار تو یک روز فدا #خواهم کرد
تا دگر برنکنم دیده به هر دیداری
یعلم الله که من از دست غمت جان نبرم
تو به از من بتر از من بکشی بسیاری
غم #عشق آمد و غمهای دگر پاک ببرد
سوزنی باید کز پای برآرد خاری
می حرام است ولیکن تو بدین نرگس مست
نگذاری که ز پیشت برود هشیاری
میروی خرم و خندان و نگه مینکنی
که نگه میکند از هر طرفت غمخواری
خبرت هست که خلقی ز غمت بیخبرند
حال افتاده نداند که نیفتد باری
سرو آزاد به بالای تو میماند راست
لیکنش با تو میسر نشود رفتاری
مینماید که سر عربده دارد چشمت
مست #خوابش نبرد تا نکند آزاری
#سعدیا دوست نبینی و به وصلش نرسی
مگر آن وقت که #خود را ننهی مقداری
#خبر_از_عیش_ندارد_که_ندارد_یاری #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/132
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که بی دوست میبرد #خوابش
همچنان صبر هست و پایابش
خواب از آن چشم چشم نتوان داشت
که ز سر برگذشت سیلابش
نه به #خود میرود گرفته #عشق
دیگری میبرد به قلابش
چه کند پای بند مهر کسی
که نبیند جفای اصحابش
هر که حاجت به درگهی دارد
لازمست احتمال بوابش
ناگزیرست تلخ و #شیرینش
خار و خرما و زهر و جلابش
سایرست این مثل که مستسقی
نکند رود دجله سیرابش
شب هجران دوست ظلمانیست
ور برآید هزار مهتابش
برود جان مستمند از تن
نرود مهر مهر احبابش
#سعدیا گوسفند قربانی
به که #نالد ز دست قصابش
#هر_که_بی_دوست_میبرد_خوابش #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/400
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا راحت از زندگی دوش بود
که آن ماهرویم در آغوش بود
چنان مست دیدار و حیران #عشق
که دنیا و دینم فراموش بود
نگویم می لعل #شیرین گوار
که زهر از کف دست او نوش بود
ندانستم از غایت لطف و حسن
که سیم و سمن یا بر و دوش بود
به دیدار و گفتار جان پرورش
سراپای من دیده و گوش بود
نمیدانم این شب که چون روز شد
کسی باز داند که با هوش بود
مؤذن #غلط کرد بانگ نماز
مگر همچو من مست و مدهوش بود
بگفتیم و دشمن بدانست و دوست
نماند آن تحمل که سرپوش بود
به #خوابش مگر دیدهای #سعدیا
زبان در کش امروز کآن دوش بود
مبادا که گنجی ببیند فقیر
که نتواند از حرص خاموش بود
#مرا_راحت_از_زندگی_دوش_بود #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/468
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈