eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
مرا راحت از زندگی دوش بود که آن ماهرویم در آغوش بود چنان مست دیدار و حیران که دنیا و دینم فراموش بود نگویم می لعل گوار که زهر از کف دست او نوش بود ندانستم از غایت لطف و حسن که سیم و سمن یا بر و دوش بود به دیدار و گفتار جان پرورش سراپای من دیده و گوش بود نمی‌دانم این شب که چون روز شد کسی باز داند که با هوش بود مؤذن کرد بانگ نماز مگر همچو من مست و مدهوش بود بگفتیم و دشمن بدانست و دوست نماند آن تحمل که سرپوش بود به مگر دیده‌ای زبان در کش امروز کآن دوش بود مبادا که گنجی ببیند فقیر که نتواند از حرص خاموش بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/468 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که بی دوست می‌برد همچنان صبر هست و پایابش خواب از آن چشم چشم نتوان داشت که ز سر برگذشت سیلابش نه به می‌رود گرفته دیگری می‌برد به قلابش چه کند پای بند مهر کسی که نبیند جفای اصحابش هر که حاجت به درگهی دارد لازمست احتمال بوابش ناگزیرست تلخ و خار و خرما و زهر و جلابش سایرست این مثل که مستسقی نکند رود دجله سیرابش شب هجران دوست ظلمانیست ور برآید هزار مهتابش برود جان مستمند از تن نرود مهر مهر احبابش گوسفند قربانی به که ز دست قصابش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/400 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم خورشید بر سرو روان دیگر ندیدم در جهان وصفت نگنجد در بیان نیاید در قلم گفتم چو طاووسی مگر عضوی ز عضوی می‌بینمت چون نیشکر از سر تا قدم چندان که می‌بینم جفا امید می‌دارم وفا چشمانت می‌گویند ابروت می‌گوید نعم آخر نگاهی بازکن وانگه عتاب آغاز کن چندان که کن چون پادشاهان بر خدم چون ببردی دین مبر هوش از من مسکین مبر با مهربانان کین مبر صید الحرم خار است و در بوستان هرچ او کند نیکوست آن سهل است پیش دوستان از دوستان بردن ستم او رفت و جان می‌پرورد این جامه بر می‌درد سلطان که می‌برد از پاسبانانش چه غم می‌زد به جفا می‌رفت و می‌گفت از قفا بنالیدی ز ما مردان ننالند از الم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/363 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران دو آلوده بربودند عقل از دست بیداران نصیحتگوی را از من بگو ای دم درکش چو سیل از سر گذشت آن را چه می‌ترسانی از باران گر آن ساقی که مستان راست هشیاران بدیدندی ز توبه توبه کردندی چو من بر دست خماران گرم با بی دوست فردا در بهشت آرند همان بهتر که در دوزخ کنندم با گنهکاران چه بوی است این که عقل از من ببرد و صبر و هشیاری ندانم باغ فردوس است یا بازار تو با این مردم کوته نظر در چاه کنعانی به مصر آ تا پدید آیند یوسف را خریداران الا ای باد شبگیری بگوی آن ماه مجلس را تو آزادی و خلقی در غم رویت گرفتاران گر آن عیار شهرآشوب روزی حال من پرسد بگو نمی‌گیرد به شب از دست عیاران گرت باری گذر باشد نگه با جانب ما کن نپندارم که بد باشد جزای کرداران کسان گویند چون جفا دیدی تحول کن رها کن تا بمیرم بر سر کوی وفاداران ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/253 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خبر از عیش ندارد که ندارد یاری دل نخوانند که صیدش نکند جان به دیدار تو یک روز فدا کرد تا دگر برنکنم دیده به هر دیداری یعلم الله که من از دست غمت جان نبرم تو به از من بتر از من بکشی بسیاری غم آمد و غم‌های دگر پاک ببرد سوزنی باید کز پای برآرد خاری می حرام است ولیکن تو بدین نرگس مست نگذاری که ز پیشت برود هشیاری می‌روی خرم و خندان و نگه می‌نکنی که نگه می‌کند از هر طرفت غمخواری خبرت هست که خلقی ز غمت بی‌خبرند حال افتاده نداند که نیفتد باری سرو آزاد به بالای تو می‌ماند راست لیکنش با تو میسر نشود رفتاری می‌نماید که سر عربده دارد چشمت مست نبرد تا نکند آزاری دوست نبینی و به وصلش نرسی مگر آن وقت که را ننهی مقداری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/132 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که بی دوست می‌برد همچنان صبر هست و پایابش خواب از آن چشم چشم نتوان داشت که ز سر برگذشت سیلابش نه به می‌رود گرفته دیگری می‌برد به قلابش چه کند پای بند مهر کسی که نبیند جفای اصحابش هر که حاجت به درگهی دارد لازمست احتمال بوابش ناگزیرست تلخ و خار و خرما و زهر و جلابش سایرست این مثل که مستسقی نکند رود دجله سیرابش شب هجران دوست ظلمانیست ور برآید هزار مهتابش برود جان مستمند از تن نرود مهر مهر احبابش گوسفند قربانی به که ز دست قصابش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/400 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا راحت از زندگی دوش بود که آن ماهرویم در آغوش بود چنان مست دیدار و حیران که دنیا و دینم فراموش بود نگویم می لعل گوار که زهر از کف دست او نوش بود ندانستم از غایت لطف و حسن که سیم و سمن یا بر و دوش بود به دیدار و گفتار جان پرورش سراپای من دیده و گوش بود نمی‌دانم این شب که چون روز شد کسی باز داند که با هوش بود مؤذن کرد بانگ نماز مگر همچو من مست و مدهوش بود بگفتیم و دشمن بدانست و دوست نماند آن تحمل که سرپوش بود به مگر دیده‌ای زبان در کش امروز کآن دوش بود مبادا که گنجی ببیند فقیر که نتواند از حرص خاموش بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/468 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈