دیر آمدی ای نگار سرمست زودت ندهیم دامن از دست بر آتش آب تدبیر چندان که زدیم باز ننشست از رای تو سر نمی‌توان تافت وز روی تو در نمی‌توان بست از پیش تو راه رفتنم نیست چون ماهی اوفتاده در شست سودای لب شکردهانان بس توبهٔ که بشکست ای سرو بلند بوستانی در پیش درخت قامتت پست بیچاره کسی که از تو ببرید آسوده تنی که با تو پیوست چشمت به کرشمه من ریخت وز قتل خطا چه غم مست ز کمند تا جان داری نمی‌توان جست ور سر ننهی در آستانش دیگر چه کنی دری دگر هست؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/299 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈