🌟 کراماتی از حضرت (علیه السلام) - {٣} 📖 ٣ 1⃣ : 👳 مردی از اهل جذام گرفت، و زندگی‌اش ناگوار شد، روزی نزد ابوعلی فهری نشسته بود و از بیماری خود شکوه می‌کرد، فهری به او گفت: ☝اگر روزی نزد امام هادی (ع) بروی و بخواهی که برایت دعا کند، امیدوارم بهبود یابی. 🏰 آن مرد روزی در وقت بازگشت امام (ع) از قصر متوکل، در راه او نشست، وقتی امام (ع) را دید، برخاست تا نزدیک شود و در خواست کند، که امام (ع) سه بار با اشاره دست، فرمود: کنار برو، خدا شفایت دهد! 👳 آن مرد برگشت، و جرأت نکرد که نزدیک شود، و در راه فهری را دید، و جریان و فرموده امام (ع) را برای او گفت: ✋ فهری گفت: امام (ع)، پیش از آن که تو بخواهی برایت دعا کرده است، برو که به زودی شفا می یابی. 👳 فرد جذامی به خانه رفت و روز بعد هیچ اثری از بیماری در بدنش نبود. [١] 2⃣ ! 👴 روزی ، با ترس و لرز خدمت امام (ع) آمد و عرض کرد: سرورم! به داد خانواده‌ام برس!! 🌹امام فرمود: چه خبر است؟ 👴 عرض کرد: می‌خواهم از اینجا کوچ کنم!! 🌹امام(ع) با تبسم فرمود: چرا ای یونس! 👴 یونس گفت: ابن بغا (یکی از کارگزاران متوکل) نگینی نزد من فرستاد که از خوبی قیمت نداشت، و من به آن نقش می‌زدم که شکست و دو پاره شد، و روز وعده فرداست، و او موسی بن بغا است یا هزار تازیانه می‌زند، یا می‌کشد!! 🌹امام فرمود: به خانه خود برو، تا فردا فرجی می‌رسد، و جز خیر نخواهد بود!! 🌄 و چون فردا شد، هنگام صبح با ترس و لرز آمد و عرض کرد: فرستاده او آمده نگین را می‌خواهد!! 🌹امام (ع) فرمود: نزد او برو که جز خیر نمی‌بینی. 👴 عرض کرد: سرورم! چه بگویم؟! 🌹امام (ع) با تبسم فرمود: نزد او برو، و بشنو آنچه می گوید، که جز خیر نخواهد بود! 👴 او رفت، و خندان برگشت و گفت: سرورم! او به من گفت: 💍 دختران با هم نزاع دارند، اگر می‌شود آن را دو قسمت کن تا ما نیز مزدت را بدهیم؟ 🌹امام (ع) سپس اینگونه دعا کرد: 🔅خدایا سپاس تو را، که ما را به راستی از سپاسگزاران خود کرده‌ای. 🌹سپس فرمود: تو چه گفتی؟ 👴 یونس عرض کرد: من گفتم: فرصت بده تا بیندیشم چگونه انجام دهم. 🌹امام (ع) فرمود: خوب گفته‌ای. [٢] 3⃣ ! 👤 می‌گوید: 🕋 امام هادی (ع) پس از انجام اعمال حج راهی مدینه بودند که دیدند مردی از اهل خراسان کنار الاغ مرده‌اش ایستاده و می‌گوید: 👨🏻 بار و اثاثیه را چگونه با خود ببرم؟!! 👥👥 جمعیتی که در آنجا بودند به امام عرض کردند: این خراسانی از دوستان شما خاندان پیامبر (ص) است، پس حضرت به الاغ مرده نزدیک شد و فرمود: 🌹گاو ارجمندتر از من در درگاه خدا نیست، قسمتی از آن را به مرده زدند و زنده شد. 👣 سپس با پای راست خود به الاغ مرده زد و فرمود: 🔅به اذن خدا برخیز، پس الاغ به حرکت درآمد و برخاست، و شخص خراسانی بار خود را بر آن نهاد و به مدینه آمد. 👥👥 و هر بار که حضرت (ع) عبور می کرد، با انگشتان دست به او اشاره می کردند، و می‌گفتند: 👈 این کسی است که الاغ خراسانی را زنده کرد. [٣] 📚 منابع: ١- قطب‌الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ١، ص ٣٩٩، ح ۵. ٢- شیخ طوسی، امالی، ص ٢۵٨. ٣- حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص ١٣١. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7