💠🌹💠 ٺشـــرفــــــ👣ــــــاٺ
👣 تشرف یک زن به محضر #امام_زمان (عج)
📚 امروزه در اکثر تشرفاتی که به محضر امام عصر(عج) نقل می شود صحبت از #تشرفات آقایان است و هیچ صحبتی از تشرفات بانوان نقل نمی شود، گویا هیچ خانمی تاکنون موفق به تشرف نشده است لذا تصمیم به نقل این داستان گرفتیم.
⚜ فاضل جليل، #سيد_على_اصغر_شهرستانى(ره)، فرزند عالم ربانى #سيد_محمد_تقى_شهرستانى ساكن كربلا، فرمود:
🎙پدر مرحومم به همراه والده و اخوى ها به قصد #زيارت_عسكريين(ع) به طرف #سامرا براه افتادند.
🐪 والده با طفل شيرخواره اى كه داشت در يك طرف كجاوه بود. در طرف ديگر اخوى ام، مرحوم آقا سيد على، و دو طفل ديگر از اخوى هايم بودند و ابوى هم بابقيه زوار در مسير متفرق بودند.
🐪 🐫🐫 به سه فرسخی سامرا كه رسيدند، حيوانى كه كجاوه والده و اخوى ها بر آن بود، از رفتن واماند و از قافله عقب افتاد، تا آن كه كم كم از حركت ايستاد!
👴🏻 مكارى پشت سر ايشان راه مى رفت و وقتى ديد كه آن حیوان ايستاد، بـه شدت مضطرب شد، چون در آن زمانها راه مخوف بود، لذا نزد والده آمد و گفت:
✋🏻 اى عـلـويه حيوان وامانده و راه مخوف است، به اجداد طاهرينت متوسل شو كه رهايى از دست دزدها جز با توسل به ائمه طاهرين(ع) امكان پذير نيست.
⚜ وقتى والده اين مطلب را شنيد جزع و فزع نمود و به اجداد طاهرينش(ع) استغاثه كرد.
🏜 در آن بـين كه مشغول استغاثه بود، ناگاه سيدى نورانى كه آثار ابهت و جلال در وى ظاهر بود از بـين تپه ها و بيابان با لباسهاى سفيد فاخرى كه در بر داشت نمودار شد و به آن حيوانى كه كجاوه بر آن بود نظر تندى نمود و بعد به ايشان تبسمى فرمود و همان جا هم غايب شد!
🐪 ناگاه آن حيوان كه ناتوان و از راه رفتن باز مانده بود، مثل آن كه دو بال درآورده باشد با سرعت زيادى براه افتاد و خیلی زود و قـبـل از آن كـه زوار به آن جا برسند به سامرا وارد شد و در مسير هم از كنار قافله نگذشته بود!!
🕌 در سـامـرا بـه خـانه اى كه پسر عموى ما حجت الاسلام حاج ميرزا محمد حسين شهرستانى منزل نموده بود وارد شدند و قبل از ورود زوار به سامرا به زيارت مشرف شده بودند.
🐪 پسر عموى ما وقتى ديد والده قبل از زوار وارد شده، تعجب نموده و گفته بود:
⁉ چطور شما قبل از زوار و پيش از قافله آن هم به تنهايى وارد شديد؟!
🐪🐫🐪 مـرحـوم پـدرم با زوار مدتى بعد از آنها رسيدند و به شدت نگران بودند وقتى با والده روبرو شدند بسيار تعجب نمودند و همگى از اين معجزه روشن مسرور گشتند.
📚 منبع: بركات حضرت ولی عصر (خلاصه العبقری الحسان)، جلد ۱، ص ۱۲۱.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#کرامات
#حـلقـہ_عشـاق
#داستان_کوتاه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید
🔺امام جمعه بغداد برای اولین بار خبر داد:
🎙دستور مستقیم #رهبر_انقلاب برای پرواز جنگندههای نظامی ایران و جلوگیری از سقوط #سامرا به دست #داعش!
🌐 @partoweshraq
💠🌹💠 ٺشـــرفــــــ👣ــــــاٺ
⚜ #آیت_الله_میرجهانی(ره) میفرمود:
🎙به دستور استادم آقا #سید_ابوالحسن_اصفهانی (ره) برای اصلاح برخی از امور و کارها از #نجف_اشرف رفتم به #سامرا پول هم زیاد با خود برده بودم.
💴 اول پولها را بین اهل علم و خدام حرم عسکریین (ع) تقسیم کردم.
👌🏻مخصوصاً برای آسایش و امنیت بیشتر زائران، به خدمه حرم و سرداب مقدس پول بیشتری دادم. به همین دلیل آنها برای من احترام بیشتری قائل بودند.
🗝 یک بار کلیددار حرم گفت:
👤 آقا اگر در این مدت که اینجا تشریف دارید، امری داشتید، من در خدمت حاضرم.
🌌 من هم از او خواهش کردم که اجازه بدهد شبها در #حرم_عسکریین (ع) بمانم و دعا کنم. آنها هم قبول کردند.
🕌 ده شب در حرم مطهر عسکریین (ع) میماندم و آنها در را به روی من میبستند و میرفتند. اذان صبح میآمدند و در را باز میکردند.
🌌 شب دهم #شب_جمعه بود. توی حرم خیلی دعا کردم و زیارت و تشرف به خدمت مولایم حضرت صاحبالامر (عج) را خواستم.
🌠 موقع صبح که در را باز کردند، بعد از خواندن نماز صبح به سرداب مقدس مشرف شدم.
🕯چون هنوز آفتاب نزده بود و هوا تاریک بود، شمعی در دست گرفتم و از پلههای سرداب پایین رفتم.
👣 وقتی به صحن سرداب رسیدم، دیدم بدون اینکه چراغی باشد آنجا روشن است.
📿 آقای بزرگواری هم نزدیک صفّه مخصوص نشسته بود و ذکر میگفت.
👣 از جلوی او گذشتم. سلام کردم و مقابل صفّه ایستادم. زیارت آل یاسین را خواندم و ایستادم به نماز و زیارت، در حالی که جلوتر از آن آقا بودم.
📖 بعد از نماز « #دعای_ندبه» را خواندم وقتی به جمله «و عرجت بروحه إلی سمائک» رسیدم، آن آقا گفتند:
🌹این جمله از ما نرسیده بگویید «و عرجت به إلی سمائک»، بعد گفتند:
🔅 «هیچ وقت بر امامت تقدم نکن».
⚜ دعا را تمام کرده و به سجده رفتم. در سجده بود که چیزهای دیگری به ذهنم آمد.
👌🏻اینکه سرداب بدون چراغ روشن بود، اینکه آن آقا گفت این جمله دعای ندبه از ما نرسیده، اینکه تذکر داد چرا بر امامت مقدم شدهای؟
💭 فهمیدم چیزی که در حرم مطهر حضرت عسگری (ع) از خدا خواستم، نصیبم کرده است.
👁 از سجده که سر برداشتم، خواستم دامن حضرت را بگیرم و با ایشان صحبت کنم، حاجاتم را بخواهم، اما دیگر دیر شده بود. سرداب تاریک بود و هیچکس هم جز من آنجا نبود.
🖥 منبع: پرسمان مهدویت.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#تشرفات
#حـلقـہ_عشـاق
#داستان_کوتاه
🌟 کراماتی از حضرت #امام_هادی (علیه السلام) - {٣}
📖 ٣ #داستان_کوتاه
1⃣ #شفای_جذامی:
👳 مردی از اهل #سامرا جذام گرفت، و زندگیاش ناگوار شد، روزی نزد ابوعلی فهری نشسته بود و از بیماری خود شکوه میکرد، فهری به او گفت:
☝اگر روزی نزد امام هادی (ع) بروی و بخواهی که برایت دعا کند، امیدوارم بهبود یابی.
🏰 آن مرد روزی در وقت بازگشت امام (ع) از قصر متوکل، در راه او نشست، وقتی امام (ع) را دید، برخاست تا نزدیک شود و در خواست کند، که امام (ع) سه بار با اشاره دست، فرمود: کنار برو، خدا شفایت دهد!
👳 آن مرد برگشت، و جرأت نکرد که نزدیک شود، و در راه فهری را دید، و جریان و فرموده امام (ع) را برای او گفت:
✋ فهری گفت: امام (ع)، پیش از آن که تو بخواهی برایت دعا کرده است، برو که به زودی شفا می یابی.
👳 فرد جذامی به خانه رفت و روز بعد هیچ اثری از بیماری در بدنش نبود. [١]
2⃣ #نگین_شکسته!
👴 روزی #یونس_نقاش، با ترس و لرز خدمت امام (ع) آمد و عرض کرد: سرورم! به داد خانوادهام برس!!
🌹امام فرمود: چه خبر است؟
👴 عرض کرد: میخواهم از اینجا کوچ کنم!!
🌹امام(ع) با تبسم فرمود: چرا ای یونس!
👴 یونس گفت: ابن بغا (یکی از کارگزاران متوکل) نگینی نزد من فرستاد که از خوبی قیمت نداشت، و من به آن نقش میزدم که شکست و دو پاره شد، و روز وعده فرداست، و او موسی بن بغا است یا هزار تازیانه میزند، یا میکشد!!
🌹امام فرمود: به خانه خود برو، تا فردا فرجی میرسد، و جز خیر نخواهد بود!!
🌄 و چون فردا شد، هنگام صبح با ترس و لرز آمد و عرض کرد: فرستاده او آمده نگین را میخواهد!!
🌹امام (ع) فرمود: نزد او برو که جز خیر نمیبینی.
👴 عرض کرد: سرورم! چه بگویم؟!
🌹امام (ع) با تبسم فرمود: نزد او برو، و بشنو آنچه می گوید، که جز خیر نخواهد بود!
👴 او رفت، و خندان برگشت و گفت: سرورم! او به من گفت:
💍 دختران با هم نزاع دارند، اگر میشود آن را دو قسمت کن تا ما نیز مزدت را بدهیم؟
🌹امام (ع) سپس اینگونه دعا کرد:
🔅خدایا سپاس تو را، که ما را به راستی از سپاسگزاران خود کردهای.
🌹سپس فرمود: تو چه گفتی؟
👴 یونس عرض کرد: من گفتم: فرصت بده تا بیندیشم چگونه انجام دهم.
🌹امام (ع) فرمود: خوب گفتهای. [٢]
3⃣ #زنده_شدن_مرکب!
👤 #محمد_بن_سنان_زاهری میگوید:
🕋 امام هادی (ع) پس از انجام اعمال حج راهی مدینه بودند که دیدند مردی از اهل خراسان کنار الاغ مردهاش ایستاده و میگوید:
👨🏻 بار و اثاثیه را چگونه با خود ببرم؟!!
👥👥 جمعیتی که در آنجا بودند به امام عرض کردند: این خراسانی از دوستان شما خاندان پیامبر (ص) است، پس حضرت به الاغ مرده نزدیک شد و فرمود:
🌹گاو #بنی_اسرائیل ارجمندتر از من در درگاه خدا نیست، قسمتی از آن را به مرده زدند و زنده شد.
👣 سپس با پای راست خود به الاغ مرده زد و فرمود:
🔅به اذن خدا برخیز، پس الاغ به حرکت درآمد و برخاست، و شخص خراسانی بار خود را بر آن نهاد و به مدینه آمد.
👥👥 و هر بار که حضرت (ع) عبور می کرد، با انگشتان دست به او اشاره می کردند، و میگفتند:
👈 این کسی است که الاغ خراسانی را زنده کرد. [٣]
📚 منابع:
١- قطبالدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ١، ص ٣٩٩، ح ۵.
٢- شیخ طوسی، امالی، ص ٢۵٨.
٣- حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص ١٣١.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#کرامات
#پندها
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
💪 #پهلوان_پهلوانان
🕌 در درگیری شکست محاصره #سامرا شهید حسین پور آنقدر حماسه و رشادت از خود نشان داد که نیروهای عراقی به او لقب « #اسدالسامراء » دادند یعنی شیر سامراء! و به این نام معروف بود!
🗺 در عملیات سامرا فرماندهی نیروها را بر عهده داشت و به حق باید او را از اصلی ترین عوامل عقب زدن تکفیری ها از اطراف حرم #امامین_عسکریین (ع) دانست.
🌷خودش تعریف می کرد:
🎙«وقتی به سامراء حمله کردند ما یک خط پدافندی دور شهر ایجاد کردیم. آن روزها حرم خالی شده بود. شبها محل استراحت ما داخل حرم بود.
🕌 ضریح مبارک درش باز بود. من نمازم را کنار قبور مطهر #امام_هادی (ع) و #امام_عسکری (ع) می خواندم و همانجا استراحت می کردم!»
💚 هر چه نیروها و مجاهدین عراقی بیشتر با مرتضی کار می کردند بیشتر شیفته مرام او می شدند.
🇮🇶 عراقی ها به بزرگان و قهرمانان افسانه ای خود، مثل شهدایشان، لقب «بطل» میدهند؛ یعنی پهلوان. اما این مجاهدین مرتضی را «بطل الابطال» یعنی پهلوان پهلوانان لقب داده بودند!
🌷 #شهید_مدافع_حرم_مرتضی_حسین_پور_شلمانی
🌷 فرمانده #شهید_محسن_حججی
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
🌟 کراماتی از حضرت #امام_هادی (علیه السلام) - {۵}
5️⃣ #داستان_کوتاه
🦅 احترام پرندگان به امام هادي (عليه السلام)
⚜️ #ابوهاشم_جعفري ميگويد:
🏛️ #متوکل تالار آفتابگيري درست کرده بود که پنجرههاي مشبک داشت و داخل آن پرندگان خوش آواز را رها ساخته بود.
🤝🏼 روزهايي که سران حکومت براي سلام رسمي و تبريک نزد او ميآمدند، متوکل درون همين تالار مينشست اما بر اثر سر و صداي پرندگان، نه حرف ديگران را ميشنيد و نه ديگران حرفش را ميشنيدند!!
🌹فقط وقتي که امام هادي (عليه السلام) وارد ميشدند تمام پرندگان ساکت و آرام ميشدند و تا وقتي امام هادي از آنجا خارج نميشد سر و صدايي شنيده نميشد. (۱)
⚜️🔅⚜️🔅⚜️
🧠 آگاهي امام هادي (عليه السلام) از سؤال ذهني اصحاب!
⚜️ #محمد_بن_شرف ميگويد:
🌴 همراه امام هادي عليه السلام در يکي از کوچه هاي مدينه راه ميرفتم.
👌🏻خواستم از امام هادي (عليه السلام) مسألهاي بپرسم اما قبل از اين که سوالم را مطرح کنم، امام به من فرمود:
🔅«ما در جاي شلوغي هستيم و مردم در رفت و آمدند. اکنون زمان خوبي براي سوال کردن نيست.» (۲)
⚜️🔅⚜️🔅⚜️
⚰️ امام هادي (عليه السلام) و پيشگويي مرگ جوان غافل
⚜ #ابوحسين_سعيد پسر #سهل_بصري_ملّاح ميگويد:
🌤️ روزي امام هادي (عليه السلام) به مجلس وليمه يکي از فرزندان #خليفه_عباسي دعوت شد.
🏛️ همراه امام وارد مجلس شديم. حاضران با ديدن امام به احترامش سکوت کردند.
🗣️ ولي جواني در اين مجلس حضور داشت که احترام امام هادي را نگه نداشت و در مجلس به خنده و حرف هاي ياوه مشغول بود.
🌹 در اين هنگام حضرت هادي (عليه السلام) رو به او کرد و فرمود:
🔅«در خنده زيادهروي ميکني و از ياد خدا غافل هستي، در حالي که سه روز بعد در قبرستان خواهي بود!»
⏳جوان ساکت شد و چيزي نگفت. ما روزها را شمارش کرديم، دقيقا پس از سه روز از دنيا رفت و همان روز به خاک سپرده شد. (۳)
⚜️🔅⚜️🔅⚜️
🌟 امام هادي (عليه السلام) و تبديل خاک به طلا
👳🏻♂️ #داود_بن_قاسم_جعفري ميگويد:
🏰 يک سال پيش از سفر #حج، براي وداع با امام هادي (عليه السلام) وارد شهر #سامرا شدم. امام مرا تا بيرون شهر بدرقه کرد.
⭕ آنگاه از مرکب خويش پياده شد و روي زمين با دست خود دايرهاي کشيد و فرمود:
🔅«اي عمو، آنچه را در اين دايره هست براي مخارج و هزينه سفر حجات بردار!!»
🌟 همين که دست بر خاک گذاشتم، شمشي به وزن دويست مثقال از طلا به دستم آمد. (۴)
⚜️🔅⚜️🔅⚜️
👁️ امام هادي (عليه السلام) و شِفاي نابينا
👌🏻 #هاشم_بن_زيد ميگويد:
🧔🏻با چشمان خود ديدم که کوري را نزد امام هادي (عليه السلام) را آوردند و امام، او را بينا کرد.
🕊️ و نيز ديدم که با گِل، پرندهاي درست کرد و در آن دميد، و پرنده جان گرفت و به پرواز در آمد.
✋🏻 به امام گفتم: «ميان شما و #حضرت_عيسي (عليه السلام) تفاوتي نيست!»
🌹 امام فرمود:
🔅«اَنَا مِنهُ و هُوَ مِنِّي»؛
🔅من از او هستم و او از من است. (۵)
📚 پينوشتها:
۱. بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۱۴۸، ح ۳۴.
۲. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۷۶.
۳. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۸۱، ح ۵۷.
۴- بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۷۲، ح ۵۲.
۵. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۸۵ / شماره ۶۳ از کتاب عيون المعجزات.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#کرامات
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
🤲🏻 #سامرا و کوچه های ساکتش، حرم و غربتش، سرداب مقدس و امام غائب از نظر دل زائر و بغض انتظار، دو رکعت نماز و دعای فرج...
✌🏻همه را مدیون مدافعانی هستیم که با جانشان، امنیتِ جانمان را تأمین می کنند. آنان که به عشق ائمه اطهار هر جا زنگ خطری به صدا درآمد، جان بر کف حاضر شدند.
🌷مهدی نوروزی از همان مدافعانی است که جسارت به حرم های سوریه، سامرا و ظلم به خانواده های شیعه را تاب نیاورد و برای دفاع راهی شد.
💪🏻شجاعتش باعث شد تا به او لقب #شیر_سامرا بدهند. خط شکن بود و هر جا که نیروها در تنگنا بودند، چشم امیدشان به فرمانده بود تا خط محاصره را بشکند و همه چیز ختم به خیر شود.
💍 از دعای همسر در خطبه عقد تا دعای مادر در زیر قبه شش گوشه به شهادتش ختم می شد.
🌌 شب های جمعه از سامرا به #کربلا می رفت، #زیارت_عاشورا با بغض می خواند، روضه می خواند و گریه می کرد شاید در روضه علی اصغر، محمد هادی اش را به شش ماهه حسین (ع) سپرد و از او دل کند.
🎒 بعد از زیارت #اربعین در جست و جوی شهادت راه سامرا را پیش گرفت و آخر هم شهد شهادت نصیبش شد.
🕊️ آخرین نفس را به یگانگی معبود شهادت داد و و با ذکر «لا اله الا الله» شهید شد.
🏴 او رفت و حالا دل داغدار خانواده باقی مانده و حرف های عده ای که نمکِ روی زخم است و محمد هادی که سخت برای پدر دلتنگ است.
📝 راستی اگر فرزندانتان با آرامش بابا نان داد را می نویسند، بخاطر این است که بابای محمد هادی با عشق جان داد.
✍🏻 نویسنده: طاهره بنائی منتظر
🌷 #شهید_مدافع_حرم_مهدی_نوروزی
🎂 ایام ولادت
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
🌺 گل بنفشه
🧔🏻 #ابوالقاسم_بن_ابی_حابس می گوید:
🐪 هر سال #نیمه_شعبان، برای زیارت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) به #کربلا شرف می شدم.
📜و هر وقت به #سامرا می رفتم، به وسیله نامه ای حضرت (علیه السلام) را مطلع می نمودم.
🏰 یک سال قبل از #ماه_شعبان به سامرا رفتم، می خواستم طبق معمول ماه شعبان، به زیارت کربلا مشرف شوم، از #ابوالقاسم_حسن_بن_احمد - که از وکلای حضرت (علیه السلام) بود - خواستم که ورود مرا به اطلاع حضرت (علیه السلام) نرساند تا زیارتم خالصانه باشد!
👳🏻♂️ چندی نگذشت که ابوالقاسم در حالی که می خندید نزد من آمد و گفت: این دو دینار را حضرت (علیه السلام) برای تو فرستاده و فرموده اند: به جابسی بگو: هر که در راه خدا کوشش کند، خدا هم حاجت او را بر می آورد!
🛌 در سامرا به بیماری شدیدی مبتلا شدم، بیماری آن قدر سخت بود که خود را برای مرگ آماده ساختم.
🌺 در آن حال، از طرف مولا (علیه السلام) گلدانی برای من فرستاده شد، در آن گلدان دو شاخه گل بنفشه بود حضرت فرموده بودند: آن را استشمام کنم.
🧔🏻 هنوز در حال بوییدن عطر گلها بودم که احساس بهبودی کردم. «الحمدالله رب العالمین» (۱)
۱. پی نوشت:
📚 کمال الدین، ج ۲، ص ۴۹۳، ذکر التوقیعات.
📚 بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۳۳۱.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#حامی_شیعیان
#داستانک_مهدوی