🦋 یار وفادار سیدالشهدا (علیه السلام)
🔗 به محمّد بن بشیر حضرمی گفته شد: پسرت در مرز ری، اسیر شده است.
☝🏻محمّد گفت: «
او و خودم را در راه خدا حساب می کنم. دوست نداشتم که او اسیر شود و دوست ندارم که بعد از او زنده بمانم».
🌹 حسین(ع) سخن او را شنید. به او فرمود:
▪️«
رحمت خدا بر تو باد! بیعتم را از تو بر داشتم. برو و در آزادی فرزندت بکوش».
✋🏻 محمّد بن بشیر گفت: «
درندگان، مرا زنده زنده بخورند، اگر از تو جدا شوم».
🌹 فرمود: «
پس این جامه ها و بُردها را به پسرت بده تا از آنها برای آزادی برادرش استفاده کند».
🏇 آنگاه، پنج جامه که هزار دینار می ارزید، به او داد. (۱)
📚 پی نوشت:
۱. الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج ۱، ص ۴۶۸، ح ۴۴۳، تهذیب الکمال، ج ۶، ص ۴۰۷، تاریخ دمشق، ج ۱۴، ص ۱۸۲؛ الملهوف، ص ۱۵۱، بحارالأنوار: ج ۴۴ ص ۳۹۴، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۶، ص ۵۳۰.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔
eitaa.com/partoweshraq
🆔
splus.ir/partoweshraq
#روایت
#کربلا
#عاشوراه
#امام_حسین
#داستان_کوتاه