📌
#رئیسجمهور_مردم
تپش قلبها
خانم منشی آدم جا افتاده و پختهای بود. سن و سالی ازش گذشته بود. توی نوبت که مینشستیم هر کس اعتراض میکرد خیلی آرام میگفت: «اینجا مطب قلبه، همه تون مریض قلبی هستین. آروم باشین. به قلباتون فشار نیارین.» گاهی با این حرفش بیشتر حرص مریضها در میامد و گاهی واقعا آرام میشدند.
من که همیشه با این تکه کلامش آرامش میگرفتم. مرتب میگفت:«به قلباتون فشار نیارین. شما برای همین اینجایین.»
امروز که رسیدم خودش آرام نبود. مثل من که نمیتوانستم آرام باشم. تپش قلبم زیادتر شده بود. در دلم آشوب بود.
با سلام من به خودش آمد. گوشیش را گذاشت روی میز. سرش را به نشانه تاسف تکان داد. نفس عمیقش را محکم فوت کرد بیرون. اسمم را توی دفترش پیدا کرد. سی دی آنژیوم را نگاه کرد و گفت:«بشین تا صدات بزنم.»
باز گوشیش را برداشت. یکی از بیمارها از بغلیش پرسید:«چی شده؟» سرش را از توی گوشی در آورد و گفت: «هلی کوپتر رئیسی سقوط کرده.»
منشی دوباره آه کشید. برای سومین بار از پنج دقیقه قبل فامیلم را پرسید. اشک از گوشه چشم چند مریض جاری شد. مرد جوانی روی صندلیش جابه جا شد. گوشیش را از جیبش بیرون کشید. همانطور که خبرها را چک میکرد سرش را میخاراند. موهایش پریشان شد.
منشی آرنجش را گذاشت روی میز. مشتش را چسباند به پیشانیش و بلندتر آه کشید. خواستم بگویم:«به قلباتون فشار نیارین...» ولی سکوت کردم.
فاطمه درویشی
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ |
#کرمان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎
بلـه|
ایتــا