📌 فرمولا رو یاد بگیر توی اتوبوس حواسم رفت به حرف‌های دو تا دختر که ظاهر خیلی مذهبی هم نداشتند. - از دیشب نگرانم. اصلاً نتونستم درست بخوابم. بذار اخبار رو یبار دیگه چک کنم بلکه خبری شده باشه. - حالا بشه یا نشه خیلی فرقی نداره. همین بوده. همین هست. همینم خواهد بود. - وای! هیچ‌کدوم زنده نیستن. همشون شهید شدن. - شهید! اینا که شهید نیستن! شهید پیامبر و امامان که اون همه سختی کشیدن! - یعنی تو میگی اینا سختی نکشیدن؟ - چرا کشیدن؛ ولی ابراهیم داریم تا ابراهیم. - طرف رفته تو اون شرایط بت‌ها رو شکسته. پسر عزیزشو به خاطر حرف خدا قربانی کرده. این‌قدر خوب بوده که آتیش براش گلستون شده. اون‌وقت در مقابل اینا، مسئولای ما که نمیشن شهید!؟ معلوم بود فرد بیراهی نیست؛ اما از این حرفش ناراحت شدم اونجا. حس کردم می‌تونم باهاش حرف بزنم: عزیزم می‌تونم جوابتونو بدم؟ با پوزخندی گفت: بله اگه میتونید! - عزیزم قبول داری الان زمانه متفاوته. - آره خبول دارم. - الان که دیگه نه بتی هست که آدما بپرستن نه کسی بخواد بره اونو بشکنه؛ اما غرب برای عده‌ای بته. غرب تواناست. بدون ارتباط باهاشون کشورها سرانجامی جز نابودی و انزوا ندارن. درسته؟ - نه. کی گفته؟ هر کسی که تلاش کنه و سرمایه گذاری درستی داشته باشه میتونه پیشرفت کنه. مگه کره و ژاپن غربن که اینقدر پیشرفته هستن؟ دوستش گفت: خب میدونی قبلا کشورهای غربی بت بودن؟ ولی همین آقای رئیسی این باور رو به من و تو داد که واسه آینده تلاش کنیم. به نظر من شهید شدن لیاقت میخواد. مثل رفتن به گلستونه. توی این دنیا و هیاهو اگه حواست نباشه آتیش دامن گیرت میشه. بنظرت الان این دوتا ابراهیم شبیهن یا نه؟ - الان یکم شبیهن. ادامه حرف دوستش را گرفتم و گفتم: تاریخ مدام در حال تکراره؛ فقط کافیه هوشیار باشی و فرمولارو یاد بگیری. اون‌وقت می‌فهمی کجا آتیشه و کجا گلستون. چی بته و چی تبر. مانیا رضایی‌فرد پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا