📌 در ظاهر شبیه ما نبود پشت میز موکب، چشمانم را تیز کرده بودم و بین مردم دنبال زائران کوچک آقا می‌گشتم. چشمم به دخترکی افتاد و با ایما اشاره صدایش زدم: «بیا، بیا، بیا!» دخترک با شوقی همراه تعجب دوید سمتم. انقدر چشمم دنبال زائران کوچک بود که اصلا مادرش را ندیده بودم. چشمم که افتاد یک لحظه جا خوردم. ظاهرش اصلا شبیه ما نبود. گفتم نکند، به مذاقش خوش نیاید با دخترش دربارۀ شهید خدمت حرف بزنم. نکند ناراحت شود. خودم را جمع و جور کردم. با دخترک از خادمی آقا تا خادمی رئیس جمهور و در آخر خادمی خودش حرف زدم و بعد نشان خادمی را به سینه‌اش چسباندم. سرم را که بالا آوردم چشمم روی صورت مادر دخترک ایستاد. به پهنای صورت مثل ابر بهار اشک می‌ریخت، آنقدر که نای رفتن نداشت. چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | پارک ۲۲ بهمن، موکب شهدای خدمت حسینیه هنر سبزوار @hoseinieh_honar_sabzevar ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا