📌 مشارکت حداکثری دم انتخابات مجلس بود. قرار بود بیاییم وسط میدان و هرکسی شده یک نفر دلسرد را دلگرم کند و بیاورد پای صندوق‌های رأی. آخر آقا گفته بود مشارکت حداکثری. مردم دوندگی‌های آقای رئیسی را دیده بودند، اما تورم و قیمت‌هایی که هی بالا می‌کشید ناامیدشان کرده بود. با این حال وقتی سر حرف را باز می‌کردیم سعی می‌کردیم دست بگذاریم روی نقطه‌های روشنی که داشت خودش را نشان می‌داد. داشت روز انتخابات می‌رسید. با چند نفری سر حرف را باز کرده بودم؛ مادری که مثل خودم دخترش را آورده بود پارک، یکی از اقوام دور که می‌دانستم رأی‌بده نیست، اما گفتم شاید به واسطه سلام و علیکی که داشتیم، نظرش عوض شود و .... دست آخر تلفن را برداشتم و زنگ زدم به کسی که می‌دانستم دلبسته آقا و حاج قاسم است. اما وقتی سر حرف را باز کردم از شنیدن حرف‌هایش و در واقع دادهایش پشت تلفن جا خوردم. - تروخدا دیگه بسه. یادته دور قبل سر انتخابات ریاست‌جمهوری چقدر اصرار کردی؟ به خاطر حرفات به رئیسی رای دادم، ولی نگاه کن قیمتا رو؟ بابام دیگه چقدر باید بدوه و مسافرکشی کنه. الآن وقت بازنشستگیشه، ولی همش باید کار کنه. آخرش که چی؟ یه تیکه گوشت نمی‌تونه بخره تو خونه بیاره. این مسئولا همشون فقط به فکر خودشونن. جیباشون پر پول می‌کنن بچه‌هاشونم همشون خارجن و .... پشت تلفن وا رفتم.انتظار داشتم فقط سر اینکه اسم کی را روی کاغذ رأی بنویسیم شک داشته باشد، اما ترمز بریده بود‌. حال خوشی نداشت و زیاد پی ماجرا را نگرفتم. فقط تلفن را که قطع کردم کمی بعد برایش صوتی فرستادم و هرچه در چنته داشتم گفتم و تمام. ۳۱ اردیبهشت که خبر قطعی پیدا شدن پیکر رئیس‌جمهور شهید و همراهانش رسید و هنوز که در بهت بودم، حرف‌های همان رفیق معترض آن هم با روسری مشکی به نشانه‌ی عزای عمومی، بهتم را بیشتر کرد: - از وقتی که خبرو شنیدم حسابی ریختم بهم. بنده خدا داشت کار می‌کرد‌. خیلی دلم سوخت. گمان کنم این بار نیاز نباشد دم انتخابات دوباره برای دعوت، به او زنگ بزنم. آخر چند روز بعد پیام داد: «داشتم فکر می‌کردم کاش آقای رئیسی به خاطر رأیی که بهش دادم شفاعتم کنه». زهره راد چهارشنبه | ۲۳ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا