📌 غزل تلخ پر فراق سعدی روایت بوشهر/ روایت اول ساعت چهار بود که خبر را دیدم. گفتم مثل بقیه‌ خبرهاست. زود تکذیبیه‌اش می‌آید. رفته‌ رفته حجم خبرها بیشتر شد. نگرانی‌ام بیشتر و بیشتر شد. دیگر تاب نداشتم. جلسه سعدی‌خوانی داشتیم. دیوان سعدی را همین‌طور باز کردم. غزل تلخ پر فراقی آمد. سریع کتاب را بستم نمی‌خواستم باور کنم. غزل را نخوانده رها کردم. آمدم کنار بچه‌ها. همکارم گفت: «مگر خودت نمی‌گفتی، توی احد وقتی خبر آوردن پیامبر شهید شده، اون یار پیامبر گفت: محمد اگر مرد که مرد خدایش که زنده است‌». گفتم نگرانی‌ام برای رفتن و شهادت نیست که ما هنوز آقا را داریم. اما بی خبری امان از بی خبری. آن گیج‌مان کرده است. بی حال‌مان کرده است. سیدعباس حسینی‌مقدم دوشنبه | ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا