📌 ز کودکی خادم این تبار محترمم پس از خیابان‌گردی‌های عید غدیر درحالیکه تا گرمازدگی فاصله‌ی چندانی نداشتم؛ ساعت ماشین ۱۲:۲۷ را نشان می‌داد؛ رادیو روی فرکانس 95.5 مگاهرتز تنظیم بود و خانم گوینده قوانین مناظرات را یادآور می‌شد، ناگهان صحنه‌ای نظرم را جلب کرد... زیر درخت نه چندان پر سایه‌ای پسر بچه‌ای، کلمن آبی هم‌قد خودش را گذاشته بود و توی لیوان‌هایی که به ترتیب توی سینی گذاشته بود شربت می‌ریخت، یک سینی پر از شکلات هم در کنار شربت داشت؛ بلندگوی کوچکی هم کنار دستش مولودی غدیر می‌خواند... موکب کوچک اما دلنشین او آنقدر جذبم کرد که دور زدم و برای لحظاتی فارغ از مناظره لیوان شربتی را مهمان پسرک کلمن آبی شدم... زهرا جلیلی سه‌شنبه | ۵ تیر ۱۴۰۳ | پردیسان ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا