📌 روایت تبریز بخش سی‌و‌یکم در حال تنظیم روایت بودم که صدای «لبیک یا حسین» بلند شد. سرم را ا گوشی بیرون نکشیدم تا متن را تکمیل کنم. خانم میانسالی نزدیکم شد و زد روی شانه‌ام. با ته‌لهجه‌ی ترکی به فارسی گفت: «اگه می‌خوای عکس بگیری، بگیر! دارن میان.» سرم را بلند کردم و دیدم یک کاروان خورشید دارد از روبرویم رد می‌شود، خورشید اگر در هیئت سرو تمثل می‌یافت می‌شد این عکس. کاروان که از منطقه‌ی دیدم دور شد حجم جمعیت پشت سرش شوکه‌ام کرد: «یعنی کسی توی خونه‌اش مونده؟» «لبیک یا حسین‌»ها قوت گرفت؛ هزار برابر صدای این جمعیت و کل آسمان تبریز را پر کرد. ادامه دارد... زینب علی اشرفی سه‌شنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۰:۰۵ | میدان شهدا ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا