6 6 6 ✳️ داستان ابوسعيد بقّال در زندان حجاج‏ «ابوسعيد بقّال حكايت كند كه من و ابراهيم تيمى در حبس حجّاج بوديم. يك شب به وقت نماز مغرب با هم سخن مى‏گفتيم كه شخصى را درآوردند. گفتم: يا عَبْدَاللَّهِ ما قَضِيَّتُكَ؟ از حال او و سبب حبس او سؤال كرديم، گفت: هيچ موجب ديگر نمى‏دانم الّا آن كه رئيس محل از من بدينگونه سعايت كرده كه او نماز بسيار مى‏خواند و روزه بسيار مى‏گيرد، همانا كه مذهب خوارج دارد. بدين تهمت مرا گرفته و محبوس كرده‏اند؛ به خدا قسم اين مذهبى است كه هرگز نپسنديده‏ام و هواى آن بر دل من نگذشته است و دوست نداشته‏ام آن مذهب را و اهل آن مذهب را. بعد از آن گفت: بفرماييد تا مرا آب وضو دهند. التماس كرديم تا به جهت او آب وضو آوردند، وضو ساخت و چهار ركعت نماز بگزارد و بعد از آن بگفت: اللّهُمَّ أنْتَ تَعْلَمُ إساءَتى وَ ظُلْمى وَ إسْرافى، لَمْ اجْعَلْ لَكَ وَلَداً وَ لا نِدّاً وَ لا صاحِبَةً وَ لا كُفْواً، فَإنْ تُعَذِّبْنى فَبِعَدْلِكَ، وَ إنْ تَعْفُ عَنّى فَإنَّكَ أنْتَ الْغَفُورُالرَّحيمُ الْعَزيزُ الْحَكيمُ. اللَّهُمَّ إنّى أسْألُكَ يَا مَنْ لايُغْلِطُهُ الْمَسائِلُ، وَ يا مَنْ لا يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ، وَ يا مَنْ لايُبْرِمُهُ إلْحاحُ الْمُلِحّينَ، أنْ تَجْعَلَ لى فى ساعَتى هذِهِ فَرَجاً وَ مَخْرَجاً مِنْ حَيْثُ أرْجُو ... خداوندا، تو كردار زشت و ستم و اسراف مرا مى‏دانى، براى تو فرزند و همتا و همسر و شريكى ننهاده‏ام، پس اگر عذابم كنى از روى عدالت توست و اگر از من درگذرى تو را سزد كه تو بسيار بخشنده و مهربان و عزيز و حكيمى. خداوندا! اى كه درخواست‏هاى گوناگون او را به اشتباه نيفكند، اى كه هيچ‏ شنيدنى او را از شنيدنى ديگر سرگرم نسازد، اى كه پافشارى اهل اصرار او را دلتنگ نكند، از تو مى‏خواهم كه در همين ساعت براى من فرج و راه گريزى از آن جا كه اميد دارم قرار دهى ... چند نوبت همين بگفت. بدان خدايى كه جز او خدايى نيست، هنوز دعا تمام نكرده بود كه درِ زندان بگشادند و او را آواز دادند. برخاست و گفت: اگر عافيت باشد به خدا كه شما را در دعا فراموش نكنم و اگر حالى ديگر بود خداى در دنيا به رحمت و ثواب در آخرت جمع گرداند. روز ديگر شنيديم كه دست تعرض از او كوتاه كردند و او را مطلق العنان گردانيدند، به بركت اخلاص اين دعا.» 👈 ادامه دارد ... تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 5 ، ص: 228 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2