7 ‏ 2 4 ✳️ در اجتماع آلوده غرب كه وجدان و انصاف و عواطف انسانى و احساسات ملكوتى در آتش شهوات آزاد سوخته، پسر و دختر با هم، ولى بدون آن كه دلبستگى دائمى نسبت به هم در فكرشان خطور كند، آميزش مى‌كنند. در چنين حالت پستى كه حتى حيوانات از آن ابا دارند، بايد به خدا پناه ببريم. در جهان حيوانات روابط نر و ماده تنها بر پايه شهوت نيست، عوامل فطرى ديگر هم وجود دارد كه ميان آنها ايجاد انس و الفت مى‌كند. آيا غرب منحلّ و منحط حاضر است كه بر خود گواهى دهد كه به قدرى شرافت انسانى را تنزّل داده كه در موضوع عواطف از كبوتر و ميمون نيز پست‌تر گرديده است؟! اين همه حوادث انتحار جوانان و هيجانات روحى و بيمارى‌هاى عصبى كه دكان روانشناسان را رونق بخشيده است از چيست؟ آيا اينها دليل نيست كه نظام بى‌بند و بار مادى، با فطرت هماهنگ نبوده و همواره بر خلاف طبايع و سنن اصيل انسانى قدم برمى‌دارد؟! مرد به زن احتياج دارد و زن نيز نيازمند به مرد است، ولى اين احتياج تنها به خاطر رفع غريزه شهوت نبوده، بلكه هر يك از آن دو تحت «احساساتى» از قبيل انس و دوستى و همزيستى قرار گرفته و به سوى يكديگر كشيده مى‌شوند. مرد نمى‌تواند شكل كامل اين احساسات را در وجود مردى ديگر بيابد و نه زنى در وجود زن ديگر. همچنين نمى‌توان با اضطراب و هيجان، آنها را در ميان كوچه و خيابان تأمين كرد. آخر چگونه دو نفر رهگذر كه پس از جدايى همديگر را ديگر نخواهند ديد ميانشان دوستى عميق برقرار مى‌شود؟ دو شخصى كه مانند دو قطار هستند كه فقط در وسط راه از پهلوى هم عبور مى‌كنند چگونه با هم انيس و يار مى‌گردند! احساسات لطيفى كه از درون روان فرد مى‌جوشد، بايد در فضايى آرام و مكانى ثابت و مستقر به جريان افتد، وگرنه آتش غريزه آن چنان تند و شعله‌ور مى‌شود كه با وجود هرگونه وسايل زندگى و سامان وضع اقتصادى، باز انسان ناراحت و ناراضى و مضطرب خواهد بود. زن و مرد نيازمند به ايجاد تفاهم و داشتن هماهنگى در بين خود هستند، تا با تبادل مشاعر و عواطف به همديگر كمك كنند و راز موفّقيت خويش را در تكاپوى زندگى به دست آورند. هميشه كليد حلّ مشكلات به دست دو قلب پيوسته به هم سپرده شده است. انسان مجرّد كه از مجانست و همزيستى عاطفى كناره گرفته است‌ هرگز از زندگى بهره درستى ندارد. اينها واقعيت‌هايى است كه گاهى قوه خيال، مصاديق آن را به قالب شعر مى‌ريزد، ولى آنها در حقيقت شعر نيستند، حقايق علمى‌اند كه در ادوار مختلف زندگانى بشر همواره مورد تأييد و گواهى انسان‌ها بوده‌اند. بنابراين ثابت شد كه استقرار عواطف يكى از مهم‌ترين نيازمندى‌هاى روانى زن و مرد است و تمام لذايذ بدنى و شؤون آزادى در امر اقتصاد نمى‌تواند جايگزين آن گردد. همچنين در اين راه خطرناكى كه دنياى غرب ديوانه‌وار به آن افتاده و اطرافش را امواج پرخروش ناكامى‌ها و رنج‌ها فراگرفته است، ممكن نيست كه قرار عاطفى عايد انسان گردد. عواطف فقط در محيط خانواده به آرامش مى‌گرايد، ولى اينان زندگى خود را در خيابان و معابر گذرانده و حتى با ازدواج نيز نتوانسته‌اند خود را از اين سرگردانى و دلهره رها سازند. اين بود نتيجه طبيعى براى هر نظامى كه هدف خود را فقط لذت بردن از مظاهر شهوى قرار مى‌دهد. بشر هيچ‌گاه تمام اوصاف مطلوب خود را در وجود يار نمى‌يابد و قهراً افراد ديگرى نيز با او تماس پيدا مى‌كند كه اوصاف زنده‌تر و جلوه‌هاى فريبنده‌ترى دارند. اگر زن و شوهر به هم قانع نباشند و تمام مشاعر و احساسات خود را وقف يكديگر ننمايند، هرگز در زندگى زناشويى خوشبخت نمى‌شوند. شيوع امراض عصبى و روانى در اين ميدان بى‌بند و بارى به اندازه‌اى است كه تاكنون بشريت به اين وضع مخوف نرسيده، حتى در آن دوران كه در جنگل و غار به سر مى‌برد!» 👈 این مبحث مهم ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏ 6 👌 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2