«☔️» کی میرسد پایان ِ فصل بیقراری آذر نشسته در تب چشم انتظاری از گیسوانش میتکاند واژه ها را روی لبش گل کرده مضمونی اناری با شهرزاد و قصه هایش خو گرفته در اوج ظلمت خوانده از امیدواری در باغ بی برگی اگر چه خانه دارد آواز سر داده به شادی چون قناری از سکه افتاده خزان و ، برگهایش در دست این دنیا ندارد اعتباری سر رفته صبر حوصله از لحظه هایش با فال حافظ , خواجه را خوانده به یاری دم کرده چای و شعر مینوشد نگاهش با شوق یلدا می کند شب زنده داری پائیز دیگر جوجه هایش را شمرده در بقچه ات بانو برایم برف داری؟ 🍉 🍭@shakhee_nabat