🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 قسمت هشتاد و یک ✨حدس زدم می خواهد به هر بهانه ای که شده، عصبانی ام کند. پوزخندی زدم تا نشان دهم تیرش به سنگ خورده است. 🍁_برای من مهم نیست که ریحانه گلیم می بافد و پدرش ثروتمند نیست. اگر پسر وزیر، مانند قنواء، بازیگر خوبی باشد، آن دو به درد هم می خورند. تو هم بهتر است به فکر خودت باشی، وگرنه چطور می توانی تحمل کنی که بانویت قنواء، مرد مورد علاقه ات را از چنگت درآورده؟ امینه کنترل خود را از دست داد. با یک جهش، شمشیری را از دیوار جدا کرد. آن را از غلاف بیرون کشید. سعی کردم وحشت زده نشوم. _لابد باز نمایشی در کار است و قنواء از روزنه ای سرگرم تماشای ماست. از ظرف میوه، سیبی برداشتم و به طرفش انداختم. خواست آن را با ضربه شمشیر، دو نیم کند، نتوانست. شمشیر از کنار سیب گذشت. سیب به پیشانی اش خورد. ناگهان صدای خنده ای بلند شد. صدا از صندوق بود. امینه شمشیر را پایین آورد و به خنده افتاد. نالیدم: اَه، باز هم نمایش! امینه کلیدی از جیبش بیرون آورد و قفل صندوق را باز کرد. با بازشدن صندوق، قنواء مثل مجسمه میان آن ایستاد. با کمک امینه بیرون آمد و هم چنان که می خندید، شمشیر را از او گرفت. صندوق خالی بود. بدون آنکه به قنواء نگاه کنم، کنار پنجره رفتم و به بیرون چشم دوختم. قنواء به من گفت: حالا تو باید بروی توی صندوق. تو را با کمک خدمتکارها پیش پدرم می بریم و می گوییم که یوزپلنگ دیگری برایتان هدیه آورده اند. بدون آنکه برگردم گفتم: امینه یا پسر وزیر برای این نقش مناسب ترند. _بهتر است گوش کنی، وگرنه راهی سیاه چال می شوی. امروز به اندازه کافی حرف های زیادی زده ای! فراموش نکن کجایی و من کی هستم. فکری کردم و گفتم: اتفاقا موافقم. _موافق رفتن توی صندوق؟ _نه، اتفاقا خیلی دوست دارم سیاه چال را ببینم. اگر قرار است کاری نکنم و فقط باعث تفریح و سرگرمی شما باشم، بهتر است خودم هم کمی تفریح کنم. امینه که دوباره تبدیل شده بود به یک خدمتکار مخصوص و تربیت شده، گفت: چرا سیاه چال؟ دارالحکومه جاهای دیدنی زیادی دارد. سیاه چال جای وحشتناکی است. پشیمان می شوید. قنواء گفت: پدرم یک یوزپلنگ و چند باز شکاری و اسبی زیبا دارد. مادرم چند گربه پشمالو و یک طاووس دارد. من هم دو تا میمون و چند طوطی سخن گو دارم. می خواهی آنها را ببینی؟ به طرفشان چرخیدم. _به شرط آنکه نمایش را تعطیل کنید و من از فردا کارم را شروع کنم. قنواء شانه بالا انداخت. ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59