🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 قسمت صد و چهار ✨به قنواء گفتم: اینها همه دروغ است. عجب توطئه خطرناکی! ابوراجح اصلا خبر ندارد که من به ریحانه علاقه دارم. فقط به او گفته ام دختری شیعه را دوست دارم. او هم گفت که از فکر چنین ازدواجی بیرون بیایم. 🍁_ولی مسرور گفت که قرار است این جمعه، تو و پدربزرگ، به خانه ابوراجح بروید و ریحانه را خواستگاری کنید. _این هم یک دروغ دیگر! حقیقت این است که ابوراجح از من خواست سری به سیاه چال بزنم و از صفوان و پسرش حماد خبری بگیرم. هیچ کس نمی دانست که آنها زنده اند یا مرده. من هم چنین کردم و با قنواء به آنجا رفتیم. با دیدن زندانی ها متاثر شدم و از صفوان و پسرش تعریف کردم. قنواء هم دستور داد آن دو را به زندان عادی منتقل کنند. وقتی ابوراجح از نجات یافتن آنها از سیاه چال باخبر شد، برای قدردانی، از من و پدربزرگم دعوت کرد که جمعه، مهمان آنها باشیم. همین. رشید گفت: اطمینان دارم راست می گویی، اما جُرمی کمتر از این هم کافی است تا یکی به جاسوسی، سوء استفاده از خانواده حاکم برای کسب خبر و تلاش برای نجات دادن شیعیان از سیاه چال متهم شود. پدرم بلافاصله بعد از این اتهام، ادعا خواهد کرد که تو قصد داشته ای در فرصتی مناسب، حاکم را به قتل برسانی. به این ترتیب، تو را از میان برمی دارد تا موضوع ازدواجت با قنواء منتفی شود. از طرفی چون کینه ابوراجح را به دل دارد، او را هم نابود می کند و ریحانه و مادرش را به سیاه چال می اندازد. حاکم هم به خاطر کشف این توطئه و نجات جانش، پدرم را بیش از پیش به خودش نزدیک می کند و قنواء را که شریک جرم است و ندانسته در این توطئه شرکت کرده، به ازدواج با من مجبور خواهد کرد. دیگر توان ایستادن نداشتم. این بار من روی دیواره حوض نشستم. وزیر، شیطانی واقعی بود. با آلت دست قرار دادن مسرور، کاری کرده بود که همه چیز به نفع خودش تمام شود. شک نداشتم که چنین آدم دسیسه گری به فکر آن بود که عاقبت حاکم را هم از میان بردارد و خودش به جای او بنشیند. رشید قبل از رفتن، خطاب به من گفت: توصیه می کنم قبل از آنکه دستور دستگیری ات صادر شود، از این شهر بروی و جایی پنهان شوی. پرسیدم: پدرت درباره ابوراجح چه تصمیمی گرفته؟ چند قدم دور شد و گفت: متاسفم! کارش تمام است. مطمئنم با داستانی که پدرم ساخته، حاکم بلافاصله دستور قتلش را خواهد داد. ادامه دارد... 【السّلام ؏َــلیکَ یــآصــآحب الزمـــ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــآن】 🌹 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59