یکباره آشیانه‌ی شب را خراب کرد صبحی که التماس هوس را جواب کرد هر نقشه‌ای که در دل شب قد کشیده بود خورشیدِ صبح آمد و نقشِ بر آب کرد باد آن‌قدَر به گوشِ زمین از جوانه گفت تا دشتِ مُرده را به شکفتن مجاب کرد ما از تبار موج خروشان و سرکشیم موجی که در سکوت کویر، انقلاب کرد ما قطره قطره در پیِ دریا روانه‌ایم ما را زمانه، سیل خروشان خطاب کرد در راه عشق، خنده به لب، بر جهان و جان باید که پشت پازد و پا در رکاب کرد آری بهار ماند و زمستان روانه شد سهم زمین شد آنچه خودش انتخاب کرد نوبت به انتخاب من و تو رسیده است باید به پاس خون شهیدان شتاب کرد... دعوت و پویش