#شعرخوببههمهدیهدهیم
#شعر_تبیینی
#شعر_انقلاب
◀️ تقدیم به روح پر فتوح #امام_خمینی (ره)
امانتاست هر آیه که از تو جا مانده
که آشنا سخنش نزد آشنا مانده
تبر به دوش شکستی تمام بتها را
تو وارثی به هرآنچه از انبیا مانده
به دوش میکشد اکنون رسالتت را عشق
بهار رفته و باغ اقاقیا مانده
قدم به راه تو صبحی نهادهاست که او
از ازدحام شب و تیرگی جدا مانده
پس از غروب تو، خورشید شب شکن! افسوس
چه غربتی به دلِ تنگِ سایهها مانده
اگرچه رفتهای اما نبستهای در را
و نور میخزد از لای در که وامانده
شکست نیست در این کشتیِ پُر از طوفان
هزار شکر که قاموس ناخدا مانده
هنوز نقش تو بر لوح جان و دل باقیاست
به ذهنِ آینهها جلوهی خدا مانده
و از کرامتِ چشمت تنفسِ صُبحیم
تو ای به خال لب دوست مبتلا مانده!
پرندهایم که پر باز کردهایم ای ماه
به شوق عطرِ حضورت که در هوا مانده
خدا کند همه سلمانِ راهِ تو باشیم
هزار راهِ نرفته به دوشِ ما مانده
همیشه خوبترینها کنارِ خوباناند
کنار عکسِ شما عکسِ جانفدا مانده
به هرکه گفت چه شد قصهی تو؟ میگوییم
هنوز قسمتِ اصلیِ ماجرا مانده...
#الهه_سلطانی
@elahesoltani
✨
#کرمان 🥀
مردن چه معنی میدهد؟ ما زنده یادیم
در مرگباد دشمنان، ما زندهبادیم
خورشید و ترس از ابرهای تیره؟ هیهات!
در ظلمت شب آیههای بامدادیم
در مرگ ما شور و نشور زندگانیاست
بر روی خاک مرده، نقشی از معادیم
با شاخههای سبز فروردین شکفتیم
هرگز به هرزاندوه برگی دل ندادیم
مثل نسیمی دور مشتاقان بگردیم
در معرض خار و خسکها گردبادیم
در مکتب «کم من فئه» خیر کثیریم
چون غزه بسیاریم و در کرمان زیادیم
بستیم مثل لاله سربند شهادت
مثل شقایقهای عاشق، داغزادیم
راز شهادت را همه فهمیدهایم و
ما فاطمهزهرای سلطانینژادیم
| #الهه_سلطانی |
تقدیم به شهیده #فاطمه_زهرا_سلطانی_نژاد
و همه شهدای حادثه کرمان
↪️ @elahesoltani 🖤
تقدیم به قامت برافراشته و دل صبور غـ. ـزه:
ای که رویای رهایی در دلت بیدار بود
چشمهایت آسمان بود از قفس بیزار بود
تا که ها کردی غبار از سینهی آیینه ریخت
قبل از این تصویر تو در قاب دنیا تار بود
در گلو بغض و حکایتها درون سینهات
در سکوت این کویرستان تب نیزار بود
ای گذشته از حصار آهنین ترس خود
واقعاً دیوارهای روبرو دیوار بود؟
غیرت هفتاد ساله! زجر سنگینیاست این
سایهی بیگانگان بر دوش تو آوار بود
روزگاری روی خاکت ای بهشت اولیاء
رد پای گرگ و رقص پوزهی کفتار بود
بر سر بیهودگیها چنگ مییازد یهود
سد راه او همیشه عنکبوت و تار بود
گرچه آفت زد به باغ تو شبیخونها ولی
دشت در دشت از شکفتن سهم تو گلزار بود
سایهی مرحب اگرچه بوده سنگین بر سرت
غزه در غزه هزاران حیدر کرار بود
حکم موسی را بخوان، از نیل وحشتکن عبور
غرق گشتن نقش در آیینهی کفار بود
در خیال کرکس اوج آسمان سهمش، ولی
پرچم شومش نه بالا، بر فراز دار بود
دشت خاکستر دوباره باغ زیتون میشود
روزگاری چادر این سرزمین گلدار بود
روی شرم واژههایت آه رنگینی بپاش
کاش وجدان تو ای شاعر کمی بیدار بود
| #الهه_سلطانی |
#غزه
#فلسطین
↪️ @ElaheSoltani 🖤🌿
یکباره آشیانهی شب را خراب کرد
صبحی که التماس هوس را جواب کرد
هر نقشهای که در دل شب قد کشیده بود
خورشیدِ صبح آمد و نقشِ بر آب کرد
باد آنقدَر به گوشِ زمین از جوانه گفت
تا دشتِ مُرده را به شکفتن مجاب کرد
ما از تبار موج خروشان و سرکشیم
موجی که در سکوت کویر، انقلاب کرد
ما قطره قطره در پیِ دریا روانهایم
ما را زمانه، سیل خروشان خطاب کرد
در راه عشق، خنده به لب، بر جهان و جان
باید که پشت پازد و پا در رکاب کرد
آری بهار ماند و زمستان روانه شد
سهم زمین شد آنچه خودش انتخاب کرد
نوبت به انتخاب من و تو رسیده است
باید به پاس خون شهیدان شتاب کرد...
#الهه_سلطانی
#غزل_حماسه
#شعر_انقلاب
#انتخابات
#ملی_میهنی
#من_رأی_میدهم
#جهاد_تبیین
دعوت و پویش