eitaa logo
سیدمهدی حسینی رکن آبادی
1.2هزار دنبال‌کننده
151 عکس
30 ویدیو
7 فایل
ادب و هنر ولایی به روایت سیدمهدی حسینی نقد و تحلیل شعر ولایی نقد و تحلیل اجرای هنری شعر معرفی جلسات @smahdihoseinir :جهت ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
یادی از شاعران ولایی- انقلابی دهه شصت مباد آسمان بي تو خالي بماند واين چشمه دور از زلالي بماند مبادا پس از دست‌هايش دهِ ما گرفتار افسرده‌حالي بماند يقين دارم اين را كه خواهيم ماندن اگر كاسه هامان سفالي بماند ولي بيم‌ناكم از آن‌گونه روزي كه با ما فقط بي‌خيالي بماند چه ننگى‌است مردان ده را كه فردا نماند ده و خشكسالي بماند درختان ما سبز گردد بپوسد و زنبيل همسايه خالي بماند مباد آسمان بي تو آرى بماند گرفتار افسرده حالي بماند محمدکاظم کاظمی (ره)
یادی از شاعران ولایی- انقلابی دهه شصت خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم دوباره خواب شب شوم را بیاشوبیم به رغم خوف و خطر جاده را ادامه دهیم بیا به سنّت پیشینیان کمر بندیم که یا ز پای در آییم؛ یا ادامه دهیم شکست کشتی دریادلان اگر در موج از آن کرانه که ماندند؛ ما ادامه دهیم اگر ز مرز زمین و زمان فرا رفتی تو را در آن سوی جغرافیا ادامه دهیم اگرچه عکس تو در قاب تنگ دیده شکست تو را به وسعت آئینه ها ادامه دهیم تو آن قصیده شیوای ناتمامی، کاش به شیوه ای که بشاید؛ تو را ادامه دهیم... زنده‌یاد دکتر قیصر امین‌پور (ره)
هنوز نام تو در شهر آسمان، ماه است و با قیام تو شهری ستاره همراه است هنوز از تو سرودن به لحن قمری‌ها شکوه‌مند‌ترین لحظۀ سحرگاه است چنان به عشق خداوند دست یافته‌ای که در حلاوت نامت طنین «الله» است هزار کوه، اگر نردبان شود بی شک برای درک تو دست زمانه کوتاه است عبای سادۀ تو جانماز خورشید است همان عبا که شمیمش هنوز با ما هست علی گلی حسین‌آبادی
◀️ تقدیم به روح پر فتوح (ره) امانت‌است هر آیه که از تو جا مانده که آشنا سخنش نزد آشنا مانده تبر به دوش شکستی تمام بت‌ها را تو وارثی به هرآنچه از انبیا مانده به دوش می‌کشد اکنون رسالتت را عشق بهار رفته و باغ اقاقیا مانده قدم به راه تو صبحی نهاده‌است که او از ازدحام شب و تیرگی جدا مانده پس از غروب تو، خورشید شب شکن! افسوس چه غربتی به دلِ تنگِ سایه‌ها مانده اگرچه رفته‌ای اما نبسته‌ای در را و نور می‌خزد از لای در که وامانده شکست نیست در این کشتیِ پُر از طوفان هزار شکر که قاموس ناخدا مانده هنوز نقش تو بر لوح جان و دل باقی‌است به ذهنِ آینه‌ها جلوه‌ی خدا مانده و از کرامتِ چشمت تنفسِ صُبحیم تو ای به خال لب دوست مبتلا مانده! پرنده‌ایم که پر باز کرده‌ایم ای ماه به شوق عطرِ حضورت که در هوا مانده خدا کند همه سلمانِ راهِ تو باشیم هزار راهِ نرفته به دوشِ ما مانده همیشه خوب‌ترین‌ها کنارِ خوبان‌اند کنار عکسِ شما عکسِ جان‌فدا مانده به هرکه گفت چه‌ شد قصه‌ی تو؟ می‌گوییم هنوز قسمتِ اصلیِ ماجرا مانده... @elahesoltani
یکباره آشیانه‌ی شب را خراب کرد صبحی که التماس هوس را جواب کرد هر نقشه‌ای که در دل شب قد کشیده بود خورشیدِ صبح آمد و نقشِ بر آب کرد باد آن‌قدَر به گوشِ زمین از جوانه گفت تا دشتِ مُرده را به شکفتن مجاب کرد ما از تبار موج خروشان و سرکشیم موجی که در سکوت کویر، انقلاب کرد ما قطره قطره در پیِ دریا روانه‌ایم ما را زمانه، سیل خروشان خطاب کرد در راه عشق، خنده به لب، بر جهان و جان باید که پشت پازد و پا در رکاب کرد آری بهار ماند و زمستان روانه شد سهم زمین شد آنچه خودش انتخاب کرد نوبت به انتخاب من و تو رسیده است باید به پاس خون شهیدان شتاب کرد... دعوت و پویش
هنوز نام تو در شهر آسمان، ماه است و با قیام تو شهری ستاره همراه است هنوز وصف تو ای بهترین پگاه جهان شکوه‌مند‌ترین لحظۀ سحرگاه است برای هر که بفهمد کمان ابرویت برای سیر الی الله راه دلخواه است نفس کشیدی و دشتی شهید روییدند چرا که هر نفست یک قیام لِلّه است و کوه‌های جهان نردبان اگر بشوند برای درک تو دست زمانه کوتاه است عبای سادۀ تو جانماز خورشید است همان عبا که شمیمش هنوز با ما هست ✍️کانال اشعار در ایتا (چشم به راه) @ashare_ali_goli
هدایت شده از قاف
... مسافر از سفر انتظار برمی‌گشت ستاره از گذر شام تار برمی‌گشت به جان خسته‌دلان در پگاه عشق و امید قرار رفته ز کف، بی‌قرار برمی‌گشت امیر قافله‌ی نور، آن که در این عصر به دست او ورق روزگار برمی‌گشت، پی شکستن بت‌های ظلم نمرودی چنان خلیل خدا استوار برمی‌گشت امیر شب‌شکنان در ستیز با ظلمت به دشت حادثه، چابک‌سوار برمی‌گشت امید رفته ز کف، باغبان پیر و صبور به فصل سرد خزان با بهار برمی‌گشت به لاله‌زار شهیدان، نسیم می‌رقصید شکوه رفته ازین لاله‌زار برمی‌گشت هنوز خاطره‌هایش به سینه‌ها باقی‌ست شبی که از سفر انتظار برمی‌گشت... (سروده‌ی بهمن‌ماه 1368) (ره)
یک. مردانگی است مشرب و آیینش ‌شد تشنگی خصم، غم سنگینش فرمود امام: هرکه باشد، باشد... آبش بده و هیچ مپرس از دینش دو. از فاجعه‌های داس پاییز بگو از غزّه و داغ‌های سرریز بگو از شمر و سنان کربلا گفتی...، خب از شمر و سنان عصر ما نیز بگو سه. هربار که خواندی از گلوی پرپر صدبار بگو چه گفت بر نی، آن سر... ما تشنه‌ی روضه‌‌ایم؛ مداح بگو از تشنگی مردم غزّه چه خبر؟ چهار. داغ عطش است، لاله‌ها را بشمار هاجرها را، هروله‌ها را بشمار از «آخرَ تابعٍ*» که خواندی این بار در روضه‌ی خود، حرمله‌ها را بشمار پنج. لب‌های پریده‌رنگ دسته دسته هر آرزویی به حسرتی پیوسته ای شعر تو عباس شو از غزه بگو شمر است و فرات را دوباره بسته شش. غزّه شده طوفانیِ غم، می‌گرید با نوحه‌‌ی «ای اهل حرم...» می‌گرید غافل شده‌ایم، شمر این قصه کجاست؟ وقتی عمر بن سعد هم می‌گرید... ششم‌مردادماه‌١۴٠۴ *اللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ...