هوالحکیم
✅ «دکتر» نیستم!
از همین دیباچه گویم در تحجّر نیستم
خرقهدار بیریا، اهل تظاهر نیستم!
روزگاری را که در آن، زندگی جز مرگ نیست!
حسرتآرای تکثّر در" تکاثر" نیستم
جاری جوّ شهودم، آسمانپوی عروج
خالی از پَر گرچه، اما از هوا پُر نیستم
کاش می فهمیدیام وقتی به تمکین قفس -
ادعا کردم که در بند عناصر نیستم!
سالها در کوچههای مردمان دُمپرست
دَمبهدَم در خویش نالیدم که اُشتر نیستم!
بار کوهان داشتن تقبیح درک جوهر است
درس شمشیرم به دوران، گر بهادر نیستم!
واژه واژه دهخدای رمز و راز حکمتام
شرمگین از چامگان یا که تشاعر نیستم
"حافظ"و"سعدی"منم، درعصر تلقیح شعور
وارث "شعر" م، ادیبم، گرچه" دکتر"نیستم !!
حق حقم، پیرو حقم، به"حق"ملحق که من
با "علی" پیوند حق را جز تواتر نیستم
عمر خود را صرف مدح دودمانش کردهام
با کسی جز دشمنانش، در تنافر نیستم
نه طمع بر سلسبیل و نه به رضوان پای بند!
نوکر محض «علی»، در توبه چون حُر نیستم
مثل تندیس گناهم، باکم از دوزخ چرا !؟
مرد عشقِ سوختن، اما تباشُر نیستم
میپسندد، میپسندد، حق مطلق چون خداست
میدهد، یا میستاند! اهل غُرغُر نیستم
با«سعا»دیروزمیگفتم که"قم"یادتو نیست؟!
در پی اثبات حرفم با تلنگر نیستم
یا به نوعی با کسی از اهل بازار سخن
در جدل یا بحث یا نقد و تهاتر نیستم!
آشکارا در شکیب از رنجهای بیشمار
با غزلها سرخوشم، لنگِ تفاخر نیستم
سیدعلی اصغرموسوی
قم - ٢۵ آبان ١۴٠٣
#سعا #استاد_سعا
@saapoem
#saapoem
https://eitaa.com/saapoem
https://eitaa.com/saa_institute
#منظومهی_اجمالی_عروض
ایکه خواهی در سخن گویا شوی
شاعری شوریده و شیدا شوی
باید آموزی : (فنون وزن) را
که بوَد بسیار در آن نکته ها
(وزن) اگر چه ابتدای شاعریست
گوش کن اکنون که گویم (وزن) چیست؟
شش (مُصوّت) هست (کوتاه و بلند)
گر بدانی چیست، گردی سربلند
( اَ ) ـ ( اِ ) ـ ( اُ ) با هم همه کوتاه هست
( آ ) و (ایـ) و (او) ، بلند و دلکش است
سه (هجا) داریم (کوتاه) و (بلند)
وآن دگر باشد (کشیده) چون کمند
چون (کشیده) ، قابل (تقطیع) نیست!
بگذر از آن تا (هجا) دانی که چیست؟
هر صدایی که رسد بر گوش ما
هست در (تقطیع) ، عنوان هجا
چون (هجاها) را (نمادی) نیز هست
این (ــ) بلند و این یکی (U) کوتاه است
(من) بلند و (ما) بلند و (او) بلند
(بِه) وُ (کِه) کوتاه ، در یادت ببند
تا بدانی (وزن) این اشعار چیست؟
(رکن) آن ، در زیر شعر مولویست
«هرکسی از ظنّ خود شد یار من»
فاعلاتن ، فاعلاتن ، فاعلن
هست وزن (مثنوی) این (رکن) ها
که بوَد (معیار سنجش) ، نزد ما
نام (اوزان عروضی) ، (بحر) هست
که از آنها هرچهات گویم کم است
نام (بحر) مثنوی ، باشد (رَمَل)
که بوَد شیرینتر از قند و عسل
هست ارکانش (مُسدّس) در (شمار)
(رکن آخر) هست ، (محذوف و قصار)
هست (ده بحر) دگر بشنو چه هست؟
که به راحت ، میتوان آری به دست
(مُجتَث) است و (مُنسَرح) وآنگه (خفیف)
هم (بسیط) و هم (سریع) است ای ظریف
هم (تقارب) ، هم (مضارع) ، هم (هَزَج)
هم (رَجَز) هم (مُقتضب) شد رج به رج
(رکن اوزان) نیز باشد در (شمار)
مختلف؛ آن را به گوش جان سپار
هم (مُسَدّس) هم (مُثَمّن) نیز هست
که (زحافاتش) ، ملال انگیز هست
🔲
بعد از اینها ، (اختیار شاعری) است
گر چه گاهی (اضطرار شاعری) است
(آخر مصرع) ، چه (کوتاه) و (بلند)
یا (کشیده) ، آن (هجا) گردد (بلند)
(قافیه) ، تکرار اگر شد ناگزیر
بگذر از تقصیر عذرم ای خبیر
خوانش اشعار را باید درست
اینک آموزید، از بیت نخست
گاه باید خواند با (تخفیف) نیز
آنچه میباشد (مشدّد) ای عزیز
گاه هم (طبق ضرورت) ، در بیان
خوانده میگردد (مشدّد) ، واژگان
گاه حرف ساکن (ت) مثلِ (چیست)
میشود (ساقط) که گویی هیچ نیست
همچنین (دو) (ساکن) از بعدِ (بلند)
گاه (یک) (ساقط) شود بیچون و چند
میتوان بینی درین مصرع عیان
(کارد) را که گشته ساقط (دال) آن
یا شود (ادغام) ، بعضی واژگان
در تلفظ میشود (در آن) ، (دران)
یا که (خواهر) ، وقت (تقطیع) کلام
طِبق خوانش هست (خاهر) والسلام
اولین رکن (فعلاتن) ، توان ،
(فاعلاتن) گردد ای آرام جان!
طِبق (ضرباهنگ) خاص شعر ها
میشود (تقطیع) هر گونه (هجا)
حرف (نون ساکنه) ، بعد از (بلند)
خارج از (تقطیع) هست ای هوشمند
مثل (جان) و (این) و (آن) و هرچه هست
جمله از (تقطیع) شعری ، (ساقط) است
هست (تسکین)، قاعده که میتوان
(دو هجا) که هست (کوته) همزمان
(دو هجا) را (یک هجا) اِعمال کرد
تا که (دو کوتاه) ، گردد (یک بلند)
(قلب) ، یعنی: (جا به جایی هجا)
که بوَد مخصوص بعضی (رکنها)
که شود: (مُفتعلن) ، (مفاعلن)
یا شود: (مفاعلن) ، (مفتعَلن)
بعد از آن ، (اِشباع) باشد در زبان
که به شدّت میشود (کوته) ، بیان
مثل حرف (به) ، که بیشک در هجا
هست (کوته) ، دان (بلند)ش مثل (با)
وآن دگر (ابدال) ، نوعی دیگر است
در خصوص ِ (سه هجای) آخر است
که (فَعَلُن) ، میشود (فع لُن) ، عزیز
بیش ازین با خود مکن جنگ و ستیز
زآنکه هرچه بوده لازم ، گفتهام
گوهر (بحر عروضی) ، سفتهام
تا همینجا را اگر خوانی به جِدّ
میشوی در شعرگویی ، مستعد
وزن را (ساقی) به نظم ساده گفت
غنچهی (وزن عروضی) را ، شکفت
گر که هستی طالب شعر وزین
باش ازین خرمن به همت، خوشهچین
سید محمدرضا شمس (ساقی)
✅ کانال آموزش عروض، قافیه و...
https://eitaa.com/arozghafie
هوالعلیم
سیده معصومه موسوی(#سیده_فاطمه_معصومه_موسوی) ۳۰ دیماه۱۳۷۷ در یک خانواده ساوجی در قم متولد شد. فرزند سیدعلیاصغرموسوی(نظریهپرداز ادبیات دینی) و بانو پروین شیری، تحصیلات مقدماتی را در دبستان مدرس و راهنمایی حضرت امام محمدتقی گذراند و از دبیرستان سبحان دیپلم گرفت. او طراح آزمونهای موسسه کنکور رشتههای پیراپزشکی بود و همزمان در دو رشته دانشگاهی تحصیل می کرد، روانشناسی را در دانشگاه پیام نور قم و پرستاری را در دانشگاه آزاد ساوه می گذراند. موسوی در تمام مراحل تحصیل شاگرد اول بود و به دلیل علاقه به «جراحی مغز و اعصاب»، قبل از فوتش برای قبولی در کنکور آماده می شد؛ هر چند پدرش سهمیه ایثارگری داشت ولی به دلیل تعهد به اصالت علم هیچ گاه نمی خواست مدارج علمی را از راه سهمیه پیش برد. او از همان دوران ابتدایی، قرائت قرآن، نقاشی و نگارش را دوست داشت و از روی تاثیرپذیری از آثار پدر هنرمندش شعر و مطالب ادبی مینوشت. موسوی در طول سالهای تحصیل رتبه ممتاز استانی در المپیاد علمی - ادبی دانشآموزی، رتبه اول مسابقات فوتسال قهرمانی مدارس ناحیه را کسب کرد و نیز دوره های آموزشی ترجمه و مفاهیم قرآن کریم (سطح یک)، دوره مقدماتی امداد و کمکهای اولیه هلال احمر را گذارند. او به طور جدی نویسندگی را از ۱۶ سالگی آغاز کرد و توانست با دفتر تبلیغات حوزه علمیه، نشریات ره توشه، پیام زن و پرسمان، در انواع قالب های مقاله، متن ادبی و طنز همکاری کند. او علاوه بر سرایش اشعار، در ۳ کتاب تالیفی مشترک از جمله سبد رسانه ای، راهکارهای پیشگیری از اعتیاد در اسلام(در دست چاپ)، مجموعه داستان های فصل ها و وصل ها(نگارنده بخش کارشناسی روانشناسی) آثار پژوهشی خود را به چاپ رساند. موسوی همچنین به خواهر در مصاحبه و نگارش کتاب های پوشش و آرامش، زندگینامه داستانی شهدای شعبانیه و ویراستاری و نمونهخوانی کتاب فاطمه(س)، مادر تمام خوبیها کمک می کرد. او چندینبار بهعنوان برگزیده از طرف بسیج دانشآموزی قم و یکبار هم بهعنوان نماینده شهر اراک منتخب از سوی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی اراک به شرکت در همایش پژوهشی – هنری دعوت شد...
... سرانجام در روز اول بهمن ۱۳۹۹ هنگام رفتن به دانشگاه ساوه در ابتدای خروجی قم تصادف کرد و در اثر خونریزی داخلی چندساعت بعد در بیمارستان شهید بهشتی قم از دنیا رفت. مزار او در قطعه ۲۰ آرامستان حضرت معصومه(س) در شهر قم است.
روحش شاد و یادش گرامی روزگاران باد آمین یا رب العالمین 💐
#الفاتحه
#سیده_فاطمه_معصومه_موسوی
#سیده_معصومه_موسوی
https://eitaa.com/saa_institute
#سعا #استاد_سعا
#تصادف_پراید
🌴رمز احتجاج🌷
صبر در آینه خشم هویدا شده بود
چشمه در وسعت دل، ساحت دریا شده بود
سایه در پیش نگاهش ز رمق می افتاد
بس که در پرتو او محو تماشا شده بود
حق به دنبال علی بود، ولی در پی حق -
مدعی در دل آن واقعه پیدا شده بود
"مدعی خواست که آید به تماشاگه راز"
نوبت آینه خانه زهرا شده بود
از حرم خانه ی آیینه زهرا گفتم
تا بدانی که چه تصویر ، مهیا شده بود:
مسجد و مردم و یک بانوی آیینه تبار
که دلش سوخته بر جهل حریفان بسیار
مردمی ساده، گرفتار دغل بازی چند
که طفیل کرم حق شده اند از پیوند
مردمی کور و کر ،اما به نظر وارسته
مردمی، چشم به چشمان حقیقت بسته !
مردمی با محک تجربه، مس گردیده
فاقد ساده ترین فایده، حس گردیده
خطبه می خواند، ولی مدعیان با مردم
شده بودند به دنبال هوس سر در گم !
هرچه می گفت سخن، ترجمه ای از حق بود
حق مطلق،که فقط در سخن مطلق بود
آن که پنداشت که "زهرا" پی ارث آمده است
سر به ناسوت ،از آن اوج مصفا زده است
کو ببیند که فدک رفته و زیور رفته
آتش و همهمه ی کافر و ابتر رفته
لیک انوار نهان خانه ی "کوثر" باقی است
خانه و مسجد و آیینه و منبر،باقی است
آنچه می گفت، از اوصاف پیمبر می گفت
سخن از شیرخدا، خواجه قنبر می گفت
خطبه می خواند، ولی، حق خدا می آموخت
خطبه می خواند، ولی درس وفا می آموخت
گفتم از حق و وفا، آه که در قحط شرف
مکر هم می کند از وسوسه توجیه، هدف
هدف شوم "سقیفه" هدفِ شیطان بود
سامری ساختن از مردم بی ایمان بود
خطبه می خواند، ولی حق وفا می آموخت
ادب و حرمت و فرهنگ خدا می آموخت
احتجاجی که در آن همت بی پایان داشت
بذر آینده ی اسلام، به دل ها می کاشت
گرچه آن روز، کسی رمز سخن را نشناخت
سال ها در پی "دجال" غرامت پرداخت
می رسد وقت ملاقات "حقیقت"، یک روز
می رسد فصل تراویدن "حجت"، یک روز
صبح، نزدیک و دل آینه روشن، تا او
صبح، نزدیک و همین فاصله از من، تا او ...
🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴
*
مکتب شعر دینی درایران
سید علی اصغرموسوی
قم - 1388
—-------------
@saapoem
#saapoem
#holyfatemehzahra
تفسیر العسکری، ص347، ح177؛ عدّة الداعی، ص233.
تفسیر امام حسن عسکری، ص354؛ مستدرک الوسائل، ج12، ص262؛ بحارالانوار، ج72، ص401.
دلائل الامامه، ص76؛ صحیفةالزهراء، ص288.
النوادر، ص14؛ بحارالانوار، ج100، ص250، ح40.
نهج الحیاة، ص205؛ احقاق الحق، ج19، ص129.
📝🌹ج. در مکتب زهرا(س)
يكي از مسائلي كه بيانگر بخشي از علوم وافر حضرت زهرا(س) است. در مکتب ایشان، شاگردان و تربيت يافتگان و راويان حديثي بسیاری هستند كه تحت تعليم و تربيت آن حضرت بودهاند و اين علاوه بر امتياز بالاي علمي است كه از طريق وجود صحيفه فاطميه قابل اثبات است. اینک برخی از احادیث ایشان را که مصداق مکتب حضرت زهرا(س) هستند، در سطور زیر میآوریم:
هر که خالص ترین عبادت خود را به سوی خداوند بالا بفرستد، خداوند متعال نیز برترین و بهترین مصلحت و تقدیرش را برای او پایین میفرستد.
خوشرویی به چهره مومن، بهشت را برای او واجب میکند و خوشرویی به چهره معاند و دشمن، انسان را از عذاب جهنم حفظ خواهد کرد.
بهترین شما کسانی هستند که متواضعتر و خوش برخوردتر از همه باشند و بیشتر از همه نسبت به زنان خود احترام کنند.
نزدیک ترین حالتی که زن نسبت به خداوند دارد، زمانی است که ملازم خانه خویش گردد (و از دیدن نامحرمان به دور باشد).
آنگاه که در روز قیامت محشور گردم، از گنهکاران امت پدرم پیغمبر خدا(ص) شفاعت خواهم کرد.
روزه داری که زبان، چشم، گوش و سایر اعضایش را از حرام و گناه حفظ نمیکند روزهاش چه نفع و ثمرهای دارد بر حال او؟
همانا ما (اهل بیت عصمت و طهارت(ع)) وسایط و وسیلههای خداوند در روزی زمین هستیم و همانا ما بندگان برگزیده خداوند و پاکان و پاکیزگان درگاه او هستیم و ماییم حجتهای الهی برای ایمان آوردن بندگان او به غیب و ماییم وارثان تمامی انبیا و واولیای الهی.
همانا خداوند متعال پس از روز واقعه غدیر خم، جای هیچ گونه عذر و بهانهای در پذیرش ولایت حضرت علی(ع) باقی نگذاشته است.
همانا خوشبخت به معنای تمام و واقعی آن کسی است که حضرت علی(ع) را زندگی خویش و بعد از مرگش دوست بدارد.
هر که سورههای حدید، واقعه، الرحمن را قرائت کند در آسمانها و زمین به ساکن بهشت معروف میشود.
چون رسول خدا(ص) از دنیا رفتند زنان بنیهاشم جمع شدند تا حضرت فاطمه(س) را در عزایش همراهی کنند؛ حضرت خطاب به ایشان فرمودند: «این تعداد و جمعیت و مراسم خشک و تو خالی را رها کنید و عوض آن به دعا و قرائت قرآن و فاتحه بپردازید. »
روزی رسول خدا(ص) خطاب به من فرمود:ای فاطمه، هر کس برای تو صلوات بفرستد، خداوند او را مورد آمرزش خویش قرار میدهد و در هر کجای بهشت که من باشم او را به من ملحق خواهد ساخت.
فرمودند: پدرم رسول خدا(ص) به من خبر دادند که: هر کس سه روز به من (رسول خدا(ص)) و به دخترم(حضرت فاطمه(س)) سلام کنند، خداوند متعال بهشت را برای وی واجب میکند.
همچنین در مورد شاگردپروری ایشان، روایات بی شماری نقل شده است که به یکی از آنها اشاره میشود:
بانویی نزد آمد و گفت:ای دختر پیامبر(ص)! مادری ناتوان در خانه دارم که در نماز خویش دچار اشتباه میشود؛ مرا فرستاده است تا از شما چاره اندیشی کنم.
حضرت فاطمه(س) با مهر بسیار به پرسشهای او پاسخ گفت و او رفت. بار دیگر آمد، تا این پرسش و پاسخ به 10 بار رسید. آن زن از آن همه رفت و آمد شرمنده گشت و از حضرت فاطمه(س) پوزش خواست، اما حضرت فرمود: نه، اشکالی ندارد. باز هم در صورت نیاز بیا و هر چه خواستی بپرس، که من از پاسخگویی به پرسشهای علمی و دینی شما احساس خستگی نمی کنم. آنگاه فرمود: دوست من! اگر فردی استخدام گردد تا بار سنگینی را تا ارتفاع بالا، همچون پشت بام، بالا برد و در برابر آن یکصد هزار دینار پاداش دریافت کند، آیا این کار برای او خسته کننده جلوه میکند؟
دخترِ دانش پژوه پاسخ داد: نه، یا فاطمه(س)!
حضرت فاطمه(س) فرمود: من در برابر هر پرسشی که پاسخ میدهم، پاداشی فراتر از لبریز شدن میان زمین و عرش از دانههای مروارید دریافت میدارم؛ اینک آیا زیبنده است که پاسخ به پرسشهای تو برایم گران آید؟ از پدرم رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: دانشمندان عدالتخواه، در حالی وارد محشر میشوند که به هر کدام به اندازه دانشی که اندوخته اند و به مقدار تلاش و کوششی که در راه ارشاد و هدایت انسانها نموده است، خلعتها و مدالهای کرامت ارزانی میگردد. گاه به برخی از آنان به پاداش دانشطلبی بسیار و جهاد علمی و عقیدتی همیشگیاش هزاران مدال داده میشود. آنگاه از جانب پروردگار ندا میرسد که:ای کسانی که امت رسول خدا(ص) را از نظر علمی و فکری مدیریت کردید و پس از رحلت پدرانشان از آنان به شایستگی مراقبت به عمل آوردید و به آنها روح بخشیدید و با دانش و بینش، جانشان را طراوت و شادابی ارزانی داشتید، اینک به اندازه دانشی که به آنها آموختید، به شما خلتعت و مدال هدیه میگردد.
از کتاب " فاطمه سلام الله علیها، مادرتمام خوبی ها/سیدعلی اصغرموسوی/ قم ١٣٩۴
✅📚✍️
هوالعلیم
«پدیدارشناسی حقوقی کودتاگران سقیفه»
---
سیدعلی اصغر موسوی
در جریان برخورد کودتاگران «سقیفه بنی ساعده» و تصاحب حقیقی و حقوقی قدرت و ثروت جهان اسلام به نفع خویش و تضییع حقوق فردی و اجتماعی افراد مقابل از لحاظ حقوقی که «اهل بیت پیامبر علیهمالسلام» به حساب می آمدند در متون تاریخی، حدیثی و روایی و همچنین فقهی ،تفسیرها و تحلیل های فراوان خوانده یا شنیده ایم.
با توجه به مفروضات « نظریه پدیدارشناسی حقوقی» می توان جمع بندی عملکرد اصحاب سقیفه را در مواردی از تخلف( نه تجاهل) و عدم اطلاعت پذیری ایشان از پیامبر اعظم الهی ( ص) را نوعی «غصب حقوقی» دانست که در آن اراده شخصی به اراده الهی و اجتماعی اسلام،تبدیل شده است!
به گفته «ادموند هوسِرْل (به آلمانی: Edmund Husserl) از فیلسوفان آلمانی-اتریشی مهم و تأثیرگذار قرن بیستم و بنیانگذار پدیدارشناسی»:
«هستی شناسی عبارت است از مطالعه ساخت های اساسی و ضروری برای تشکیل معانی اشیاء به وسیله رفتارهای انسانی در قبال آنها.
و هستی شناسی حقوق عبارت است از : مطالعه رفتارها و گرایش های اصلی و ویژه انسان در جهان؛ رفتارها و گرایش های که پایه و اساس حقوق را تشکیل می دهند.»
باتوجه به نظریه فوق و عملکرد « بالقوه » و « بالفعل» افراد در این متن تحلیلی،به حقوق « مطلق (حقوق شخصی)» و « حقوق نسبی( حق مالکیت اعطایی و قانونی) به ساختارشناسی و پدیده باوری کودتای « سقیفه بنی ساعده» در قرن اول هجری و سال دهم ۱۰ هجری بپردازیم.
در اینجا به " ٢٠" بیست مورد رفتار مجریان آن "کودتا "(کودتای سیاسی - نظامی) و عملکردشان با عنایت به مفروضات فوق ،به عنوان تخلف همراه با تبانی برای به دست آوردن اهداف غیر دینی می پردازیم که البته تمام موارد تاریخی،روایی،حدیثی و فقهی آن ها در اغلب کتب فِرَق اسلامی و بخصوص متون روایی شیعه و سنی موجود است و در اینجا تنها به معرفی سرفصل ها به شکل عددی بسنده شده است:
📜۱- تَمرّد عمدی اصحاب و اعضای شرکت کننده در کودتای« سقیفه» از امر ولایی و الهی پیامبر(ص) برای حضور دربین لشکر اسلام همراه اسامه بن زید و عدم اطلاعت پذیری از دستور مکرر وصریح ایشان و ماندن در مدینه.
📜۲- حضور در مسجد و نیابت اقامه نماز بدون اذن و اجازه حضرت پیامبر(ص) و تقسیم امامت جماعت بین خودشان و همچنین عدم اجابت از دستور پیامبر و اجابت امر ایشان برای ثبت مکتوب و مهجور« هذیان گو» خواندن ایشان توسط عمربن خطاب!
📜۳- تبانی با سران قبایل مهاجرین و انصار برای انجام کودتا و ایجاد سپاه نظامی برای کودتا و رهاکردن تشییع و تدفین پیامبر(ص) .
📜۴- همکاری و هماهنگی با دشمنان اسلام مثل حکام اطراف شبه جزیزه و حکومت روم شرقی (بیزانس) برای همکاری های آینده( البته به عنوان پیش فرض مطرح می شود،چون هیچ یک از خلفا عملاً به سمت تصاحب بیزانس لشگر کشی نکرد و با امویان همکاری نزدیک داشتند!)
📜۵- تحت نظر قراردادن بنی هاشم ،تهدید ،ارعاب و سدّ راه آنان برای حمایت از ولایت حضرت علی(ع).
📜۶- اعلام «خلافت» و ایجاد «سنت»در آیین اسلام که بدون سابقه قبلی نوعی« بدعت» به شمار می آمد!
📜۷- انجام آیین «بیعت»گیری از مردم برای امری که «غیرالهی» و در اصل و اساس« بدعت» به شمار می آمد!
📜۸- ایجاد تفرقه بین امت اسلام و درگیری و خونریزی بین« انصار و مهاجرین» مدینه و کشتن «سعد بن عباده»توسط خالدبن ولید.
📜۹- طراحی حمله به خانه پیامبر(ص) وحریم اهل بیت(ع)، باوجود سفارش و تاکید حفظ حرمت خاندان پیامبر(ص) توسط خود ایشان در احادیث متواتر!
📜۱۰ - حمله غلام ابوبکربن ابی قحاقه (قنفد) و عمر بن خطاب به خانه حضرت فاطمه(س)در فاصله زمانی مکرر و آتش زدن در خانه و هتک حرمت ساکنان آن با ایجاد ارعاب.
📜۱۱- دستگیری حضرت علی(ع) و رفتار بسیار ناشایست باایشان باوجود «فاتح خیبر و سردار بزرگ اسلام »بودن در غزوات پیامبر(ص)
📜١٢- غصب جایگاه ولایی حضرت علی(ع) و انقطاع اصل نبوت و ولایت (به عنوان ضربه اصلی و نهایی به اساس فکری اسلام)
📜١٣- غصب و غارت اموال اهل بیت(ع) و ممانعت از تصرف «فدک» توسط حضرت زهرا(س) بعد از ارتحال و شهادت پدر و تصرف میراث پدرتوسط ایشان.
📜۱۴- اتهام تمرّد به اهل بیت(ع) در کمال وقاحت با قوانین خودساخته و غیرالهی و وحیانی خلافت و ایجاد رعب در پیروان اهل بیت(ع) و قطع حقوق آنان از جمله حضرت ام سلمه سلام علیها همسر حضرت پیامبر(ص).
📜۱۵- تصرف فرماندهی کل لشگر اسلام و خلع ید سپاه خارج از مدینه، برای دخالت در امور اطلاعت از فرمانده کل اش که حضرت علی(ع) به شمار می آمد و خیانت علنی و تبانی اسامه بن زید با کودتاگران!
📜
📜۱۶- اجازه دخالت «بنی امیه» در امور اسلام باوجود سفارش و تأکید حضرت پیامبر(ص) در طرد آنان و واگذاری مهم ترین بخش های حکمرانی ، مالی ،حقوقی و اجتماعی اسلام به آنان!
📜۱٧- اقدام به تسویه حساب های قومی و غارت اموال و نوامیس مسلمانان معترض که جنایات« خالد بن ولید» در کشتار مسلمانان بخشی از حقایق مهم تاریخ اسلام بعد از پیامبر است.
📜١٨- تغییر نظام سیاسی - اعتقادی اسلام با سپردن منابر و تریبون ها و تبلیغ برخی رفتارهای جاهلی توسط افراد بدنام در زمان جاهلیت،همچون مغیره و ....
📜١٩- ایجاد مناصب جدید، خلاف موازین اسلام و« تخصیص اعتبارات حقوقی ناعادلانه» و قوم گرایانه و عدم رعایت موازین عادلانه اسلامی و قطع حقوق معترضین.
📜۲٠- تغییر در ساختار لفظی و معنوی « اصول و فروغ دین » نماز (صلاة) از قبیل «وضو، اذان،اقامه،قنوت،تشهدو سلام»ومحل مصرف زکات و ترک خمس آل محمد(ص) ( آنچه در سوره توبه آمده است) و رسوم هدیهٔ امت به خاندان پیامبر(ص)!
««»»
وموار بی شماری که سعی شد به مهمترین موارد در تخلف و تخطی و عدول از شرایع دین توسط «کودتاگران و بدعت گران سقیفه بنی ساعده» به تحلیل و تفسیر گذاشته شود.از لحاظ « حقوقی» تک تک این موارد دارای مباحث حقوقی اسلامی و حتی بین المللی با نگاه های امروزی است و حتی از لحاظ «وجدان بشری» هیچ محل سکوتی ندارد که یک عده در طول دو ماه فی مابین کسالت منجر به ارتحال حضرت پیامبر ( ص)تا یک ماه بعد از آن ،یک حکومت الهی را با منطق « شمشیر» و« عصبیت قومی» سرنگون و یک سیستم و رژیم تازه ای را بنیان نهاده باشند که این همه تغییر در« ساختار و محتوایش» به وجود آمده باشد!
در اینجا لازم می دانم ضمن احترام به «احتجاج»بانوی صدیقه و معظمهٔ اسلام و نورچشم اهل بیت علیهم السلام و تنها وارث واقعی حضرت پیامبر صل الله علیه و آله وسلم،حضرت فاطمة الزهراء سلام علیها،متذکر این نکته حقوقی باشم که در خواست های بحق حضرت زهرا سلام الله علیها چه در بخش «حقوق مطلق(شخصی)»وچه در «حقوق نسبی اجتماعی»،کاملا برابر با «اصول و فروع »دین مقدس اسلام بوده و هیچ گونه عدول و یا اعمال نظر شخصی خلاف شریعت از ایشان در احتجاجات شان دیده نمی شود و این نکته می تواند توجه وجدان های بیدار را به خود جلب نماید که اصرار بانوی معظمهٔ اسلام با «بایکوت کردن خلیفه» خود خوانده و رد اعمال و رفتار آنها و طردشان از خانه پیامبر(ص) به چه دلیل و طبق کدام موازین حقوقی اسلام بوده است!
بنده علیرغم « شیعه»بودن سعی کرده ام با مطالعاتی که در متون متقن تاریخی و روایی و فقهی داشته ام ،جانب انصاف را در ترکیب و ترتیب کلمات این متن به کار ببرم و از اصولی سخن بگویم که مورد« اتفاق نظر»تمام مسلمانان و ِفرَق اسلامی است و امیدوارم مرضی رضای حضرت حق تعالی نیز بوده باشد.
اقدام به تفکر و رعایت انصاف در تمایل و یا تقابل با متن را به وجدان خود خوانندگان این یاداشت و تحلیل می سپارم .حق یاورتان باد ان شاء اللّه.
#سعا
#استاد_سعا #استاد_سیدعلی_اصغرموسوی
#saapoem
@saapoem
https://eitaa.com/saapoem
62.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺فرازی ازدرس اخلاقاسلامی(مبانی ومفاهیم)
🔻موضوعات:
✅ عامل مهمّ عدم تقرب بهخدا و رشد وتعالی؛
🔸اصرار برگناه به ویژه گناهان کبیره؛
۱-ترک واجب مانند؛
ترک نماز ،زکات، امر به معروف ونهی از منکر...
۲- ارتکاب حرام مانند؛
غیبت، سرقت، بیحجابی، عاق والدین و...
🔹گزینشی عمل کردن بهدستورات دین اسلام
♥️ استاد دکتر «#ابوالفضلفیروزی»
🏫دانشگاه آزاداسلامی یادگارامام خمینی(ره)
📷 ضبط وارسال «محمّد پناهی»
👨🎓دانشجوی رشتهٔ «نرم افزار کامپیوتر»
🗒۱۴۰۳/۸/۲۳
🆔 @banavayeneynava
🦋🏵🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 نقش شاعر در سیر صعود و نزول در عوالم خلقت
🎥بیانات آیت الله العظمی #جوادی_آملی حفظهالله در پیام به اولین همایش بین المللی #طالب_آملی
🔹تفاوت شعر و نظم
🔹نسبت عقل با خیال و وهم
🔹نقش شعر در تنزیل عقل و تربیت وهم و خیال
🆔 @ss_alavi_ir
بسم الله الرحمن الرحیم
نقش تعقل و تخیل درشعر دینی
استادسیدعلی اصغرموسوی
*- درقرآن خداوند فرموده،که هنگام گرفتاری بگویید : انا لله و انا الیه راجعون. همه از خداییم و به سوی او بازمی گردیم ! (بقره: 156)
گرچه این آیه نزد عموم برای تسلی از مصایب آمده است، اما در بین عرفا، حکما و اهل سلوک در حقیقت معنایی بس فراتر از ظاهر آیه دارد و آن تفسیر هستی در عمق معنایی حروف و واژگان این آیه است که : هم نماد «کثرت» است؛ هم «وحدت» (انا و لله) . هم نماد "نزول"(هبوط) است ؛ هم نماد «عروج» (لله و الیه راجعون) . هم نماد «جمال» است (خلقت ما) هم نماد «جلال» (بازگرداندن ما)و هم نماد «کمال» (مسیری که میپیماییم). هم محیط بر" لاهوت" است، هم محیط بر "ناسوت". هم احاطه به "جبروت" (عالم عقول) دارد؛ هم احاطه به" ملکوت" (عالم نفس یا مثال). هم مصداق "رسالت" است و هم ترجمان "ولایت". هم حکما از آن بهره بردهاند هم عرفا. هم عالمان متکلم تفسیرش کردهاند؛ هم شاعران متعهد تصویرش!
هم ترجمان عالم "عقل" است؛ هم ترجمان عالم "حس". هم نمایشگر "خیال" است هم نشانگر عالم "وهم"! هم اوج خرد در اوست؛ هم حضیض جهالت در آن. هم «ابن عربی» از پلکانش استفاده کرده؛ هم «ملاصدرا» از ریسمانش! در مسیر تعریف هنر اسلامی و شعر دینی، این آیه اصلیترین مصداق بر درک عوالم مینا و تفسیر و تبیین هر یک از آنها در مراتب ادراکی است!
تعریف "قوس نزول و صعود" و "اسفارسلوک " تنها با این " آیه "ممکن و قابل تحلیل است. درپی همین اندیشه ،تقریبا تمام عرفا و حکمای مطرح همچون :ابن عربی، لاهیجی، سهروردی، ملاصدرا عوالم خلقت را در 4 یا 5 مرتبه تقسیم بندی کرده اند. که درصورت نیاز بعدا توضیح داده خواهد شد.
حال می رسیم به عوالم : عقل، خیال و حس؛ همه به خوبی میدانیم که عالم حس و خیال مربوط به عوالم ناسوت (عالم ماده- حیات حیوانی) و ملکوت (عالم نفس - مثال) است و مصداق مشترک سه موجود و مخلوق این عوالم: نباتی، حیوانی و انسانی! یعنی عالم «حس» و خیال میتواند عالم مشترک نباتات و جمادات، حیوانات و انسانها باشد (گرچه در برخی به خصوص آنهایی که «حرکت» دارند، عالم خیال جلوهی بیشتری دارد، مثل انسان و حیوان) و تقلید، تصویر و تکثیر رفتارهای همسان هم مربوط به همین عوالم است، یعنی : ناسوت و ملکوت . حقیر اگر در «شعر دینی» و توحیدمحور «محاکه» را مبنا نمیدانم ؛به دلیل تعلق «محاکه» به عالمی فروتر از عالم «عقل» است و از مرتبهی ادراک «حقیقت» کاملا دور!
{تخیل :بخشی از عالم مثال و نفس است ، که تصاویر "عینی " را به تصاویر " ذهنی " تبدیل می کند و "حس " – گاه – بالعکس عمل می کند.هنرهای "انتزاعی" را(به معنای عام) می توان به وسیله حس و تخیل پدید آورد ؛ ولی "تجریدی " را نمی توان !چون درک "عالم مجردات " فراتر از عوالم حس و خیال و عینی و ذهنی نیست ؛ بلکه "کشف و شهودی " است }.
احادیث بسیاری دربارهی خلقت عقل، به عنوان :خلق نخستین ، نورذاتی پیامبر(ص) ، قلم ، جبریلو ... ، در متون روایی موجوداست که میتوانید آنها را درفضای "وب جستجو کنید. در اینجا و در ادامه،برای کمک به موضوع نکاتی را عرض می کنم با عنوان "توضیح " که خواستم توجه بیشتری به آن ها بشود !
https://apad.blogfa.com/post/19
توضیح: چند سال قبل در جلسهای استاد دکتر اسماعیل بنی اردلان (استاد فلسفه هنر) در "قم "دربارهی مبانی عرفانی هنر اسلامی صحبت میکردند، حقیر نیز این پرسش را مطرح کردم که : هنر در «دین» و مقولهی عرفان، چه موقع به بروز و ظهور میرسد؟! آیا محل بروز هنر دینی، در «شریعت» است؟ اگر اینگونه باشد، تمام «متشرعین» هنرمندند، که چنین نیست!
اگر در «طریقت» باشد که طریقت به پیر و سلوک نیاز دارد و مرحلهی «تقلید» است، و ابداعی صورت نمیگیرد! پس هنر دینی زمانی به ظهور میرسد که در مرتبه «حقیقت» باشد و حقیقت هم خود به ذات، تجلی «هنر» است و ادراک «حقیقت» جز به «عقل» امکانپذیر نیست؛ چون مربوط به عالم انسانی و نفس «مطمئنه» است. در «حقیقت» است که عیار "عقل و جهل" محک میخورد و عشقو وهم (باور و شک) ماهیتش معلوم میشود! در ادراک عقلی است که
استنباطها با دلایل «کشفی و شهودی» همراه است و «یقین» اصلیترین کارگردان و تدوینگر، اندیشههای دینی است. اگر با «محاکه» مخالفم؛ شعر دینی نمیتواند مبتنی بر محاکه باشد! واگر عالمتخیل را در مفهومسازی «شعر دینی» رد میکنم؛ به این علت است که شعر دینی از عالمی «فراتر» الهام میپذیرد!
اصلا خود «الهام» یعنی چه؟! مگرنه این که بخشی از «وحی» به شمار میآید! مگر نه اینکه متعلق به عالم «عقول مجردّه» است؟! مگر نه اینکه از منبعی لایزالی و ماورایی سرچشمه میگیرد؟ پس همان «آن» شاعرانه که برخی از اساتید"نوگرا" میگویند، چیست؟ تقلید است؟! خیال است؟! وهم است؟!
جزو کدام عالم ادراکی دستهبندی میشود؟خارج از عالم ادراک است؛ یا داخل آن! اگر بخشی از «خرد انسانی» است؛ پس منبعش را باید، فراتر از عالم حس و خیال دنبال کرد! نه در افکار "اومانیسی" که تنها دغدغه اش "انسان مادی" و طبیعت گراست؟! انسانی که فراتر از چهارچوب های خودساخته نمی تواند برود و فراتر از عقاید خودساخته ،نمی تواند بیاندیشد!
باید عرض کنم موضوعی درمبانی سلوک و طریقت «صوفیه» هست به نام معرفت خواطر (دریافت های معنوی انسان) و تمام خواطر «حقانی» (ربانی)، «ملکی»، «نفسی» و «شیطانی» همه و همه، معمولا در عالم ناسوت اتفاق میافتد و انسان وقتی با خاطر حقانی همراه میشود؛ که توسط «حق»، هدایت شود.دریافت هاوخواطر فروتر از "حقانی "بدان مرتبه متعالی نیستند که به مقام "قرب " دست یابند. حال اگر الهامات شعری را در یکی از این مراحل دریافت کنیم،و با معیارهای گفته شده بسنجیم، جایگاه شعر دینی مشخص میشود:
اینکه الهام و«خاطر»شعری شیطانی است یا نفسانی ؟ و این دو در عالم ناسوت اتفاق میافتند : مثل اشعار «رومانتیک» و «اروتیک» که در پی لذت نفسانی و شیطانیاند (البته سعی در تخریب رومانتیک، ندارم که خود نفس هم دارای مراتب مثبت، منفی و یا خنثی است) .
اگر الهامات شعری (خواطر معرفتی) در عالم ملکی و حقانی اتفاق بیافتد؛ این نوع شعر را باید «قدسی» و دینی خواند، که مرتبهی ملکیاش در موضوع جمالشناسی میگنجد و مرتبهی حقّانیاش (ربانی)درموضوع کمالشناسی است و مرتبهی قرب! چرا که جمال مرتبه ی "ظهور" است و کمال مرتبه ی " حضور" !
در این قسمت بازهم مثل عوالم الهی، حق برترین مرتبه و بعد ملک، نفس و شیطان مطرح میشود. دلیل اینکه موضوع خواطر را پیش آوردم این است که: نزد عرفا خطابی است از خیر و شر که به قلب وارد میشود و انواع آن را توضیح دادم. روشنتر این که : حصول خواطر، حالت خاصی است که : هرگاه از جانب ملک باشد؛ «الهام» است! از طرف نفس باشد؛ هواجس (امیال نفسانی – آنچه بر دل بگذرد) است. از طرف شیطان باشد؛ وسواس است. و اگر از طرف «رحمان» (جل جلاله) باشد؛ حقاست. حق : نقطه ی وحدتی که جذب کننده ی تمام موجودات به سمت خداست .
با توجه به موارد گفته شده، مشخص میشود که «الهام» در مرتبهای از عالم عقل و ملکوت اتفاق میافتند، نه در عالم حس و خیال؛ که هر دو متعلق به عالم ناسوت و یا مشترک بین ملکوت و ناسوت هستند! پس شعردینی حقیقی «الهامی» و «ملکی» است و ملک هم، متعلق به عالم عقل میباشد و نمیتواند با مبانی شعر «ارسطویی» که مخیل و اساطیر محوراست ؛ اشتراکات اساسی داشته باشد! ...
نقش تعقل و تخیل درشعر دینی
https://apad.blogfa.com/post/19
... باز برمیگردم به موضوع یاداشت و اینکه شعر دینی ، چرا باید تعقلمحور باشد؛ چون خواطر عالم معنا ،در "ورود و حصول و نوع و کیفیت" مشخص کنندهی وضعیت شعر و گرایش شاعر هستند!
شاعر دینیسرا، فرض اول را دسترسی به مقام «قرب» میداند و انتظار «ثواب» از عملکرد خود دارد. نمیتواند همانند انواع "دیگر" تنها سرودن را بهانهای برای "سرودن" و «هنر را برای هنر» و اصالت هنر بداند!
شعر دینی اصالت و ماهیتش الهی است و الهاماتش گاه غیبی و درحالت کشف و شهودی، متافزیکی ومقدس اتفاق میافتد. در برخی از اشعار و افراد ؛ ورود و الهام آن ملکوتی (نفس ناطقهی مطمئنه) و در برخی جبروتی و مربوط به عالم «عقول مجردّه» است و خود نماد "حق " ، مثل اشعار فرزدق(رضوان الله تعالی علیه) در کنار خانهی کعبه و در پشتیبانی از مقام امام سجاد (علیه السلام) و دعبل خزاعیدر برابر مأمون و حضرت امام هادی(علیه السلام) مقابل متوکل عباسی و ....
*
موضوع جمال شناسی : در مباحث قبلی آمده بود که منظور من ، نگاه شاعر دینی (بخصوص عرفا) به صورت و چهره ی انسان و یا آوای پرندگان و یا نمادهای زیبایی درحیوانات ، مصداقی و استعاری است و حتی به قامت به عنوان آراستگی ایستایی توجه دارد ؛ نه به عنوان "کسب لذت" ! ستایش خداوند را در چهره ی مخلوق – به عنوان صفات جمالیه – به تماشا نشسته است .
وگرنه ، نه ذات جلاله "مونث" است و نه شعر عرفانی قایل به "تجسیم " است ! اگر از "بالا " به قامت خلقت می نگرد ، دلیل دارد : "ما زبالاییم و بالا می رویم "(انالله و انا الیه راجعون)
قم- اسفند 1391
برچسبها: نقش تعقل و تخیل در شعر دینی
نقش تعقل و تخیل درشعر دینی
https://apad.blogfa.com/post/19