✍️خاتون کرامت آیین
(معصومه آل موسی)🌴
🌹🌹🌹
بانو سلام، باز منم، زائری غریب
مثل همیشه آمده، با خاطری، غریب
بانو سلام، مثل همیشه، سلام من
تقدیم می شود به شما، در کلام من
بانوی بی نظیر که نامت بلند باد!
از کودکیم، مانده مرا این سخن به یاد:
هر کس که در شروع دعا، می دهد سلام
گل واژه های نام تو را می دهد، سلام!
می دانم اینکه نام و شکوهت ستودنی ست
خورشید چون به جای دعا، می دهد سلام!
گویی بهشت می وزد از سمت تربتت
جبریل هم به صحن و سرا می دهد، سلام
دستی که روی سینه، نشان ادب شده
این بار هم به رسم وفا، می دهد سلام
وقتی که با قنوت دعا سبز می شوم
دست و زبان به سمت شما می دهد سلام
تکثیر می شود به نگاهم، نگاه عشق
تا اشک من به آینه ها می دهد سلام
تنها نه من به فیض چنین لحظه می رسم
هر کس که بر امام رضا (ع) می دهد سلام
صحن و رواق و آینه ، تکرار می کنند
یک آسمان فرشته به ما، می دهد سلام
بانو، تمام منزلت عشق، در تو هست!
بر خاک تو چو عرش خدا می دهد سلام
در شهر قم کرامت آیین سرمدی
ناموس پاک ختم رسولان، محمدی (ص)
🌴🌴🌴
بانوی بی نظیر که نامت بلند باد
از کودکیم، آنچه به من داده اند یاد:
هر گاه می رسم به حریم حضورتان
لبریز می شوم ز عطایای نورتان
آن سان که در شکوه شما، غرق می شوم
در موج موج اشک و دعا، غرق می شوم!
بانو قسم به نام بلندت که اشک هام
دور از ادب نبوده، که با خانه آشنام
اینجا، حریم پاک ترین بانوی قم است
اینجا، نمازخانه ی دل های مردم است
اینجا هواش، مثل هوای مدینه است
اینجا صفاش، مثل صفای مدینه است
اینجا پناهگاه تمام غریب هاست
اینجا بهشت خاطر امن یُِجیب هاست
بانو، سلام! باز منم، زائری غریب
مثل همیشه آمده، با خاطری غریب ...💐🌴📖📚
*
مکتب شعرامامیه
مکتب شعر دینی درایران
سید علی اصغر موسوی
قم : ۸۵ - ۱۳۷۵
@saapoem
#سیدعلی_اصغرموسوی
# saapoem
https://eitaa.com/saa_institute
🪴🖋️📚
سلام.قابل توجه کسانی که موضوع "پوشش یا حجاب"را دنبال می کنند و آن را مختص آیین اسلام می دانند!
ایرانیان بیش از دوهزارسال قبل از اسلام ، پوشش و حجاب معیار داشتند و این عکس از مجسمه نمونه از آن
است.✒️📚✅
#saapoem
@saapoem
https://eitaa.com/saa_institute
🪴🖋️📚
🌹فرشته درعرق باران🌧☔️
به سمت پنجره می چرخد، نگاه بی رمق باران
دوباره میل تراویدن نشسته در عرق باران
همان، که عاشق تنها گفت: بدون عشق تو می میرم!
شبی که ماه نمی گیرد، به روی سر طبق باران
زلال زمزمهی عشق است، کنار آینه می بارد:
غزل غزل، غزلِ عاشق، ورق ورق، ورق باران !☔️
چه روزهای قشنگی بود از این که یکسره می دیدم
کنار پنجره می روید، فرشته در عرق باران!
کجاست، ای دل غم پرور ، شمیم گیسوی خنیاگر ؟
نگاه پنجره می چرخد به سمت بی رمق باران! 🌧☔️🌧
سیدعلی اصغرموسوی
قم - ۱۳۷۷
#سیدعلی_اصغر_موسوی
#سعا
#saapoem
@saapoem
هوالعزیز
تشریف فرمایی ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران جناب آيت الله دکتر سید ابراهیم رئیسی "دامت توفیقاته" به استان قم را گرامی می داریم
قطعا در راستای تحقق اهداف آرمان های فرهنگی انقلاب اسلامی واعاده حقوق رفاهی شهروندان قمی ، سفر ایشان موجب خیر و برکت و رفع مشکلات مناطق محروم و مستضعف نشین و تسریع در امور خدمات اجتماعی خواهد شد
ان شاء اللّه
سیدعلی اصغرموسوی
مدیرانجمن پژوهشگران ادبیات دینی ایران وموسس موسسه فرهنگی، هنری سعا
#saapoem
@saapoem
https://eitaa.com/saa_institute
🖋️📚✅
هوالجمیل
شهودشرق امامت🌹
سلام برلب و جاری، درودِ واژهٔ تعظیم
که بوده اصل تعّلم، مرا مراد ز تعلیم
کبیر، فهم زیارت، اگرچه داند و گویم:
صغیر را چه تفاهم به درک ریشهٔ تفهیم؟!
همیشه مات گمانم! به فرض عادت ایمان
به لفظ:غرق توّهم، به معنی :آیت تحکیم -
که این چه نوع طریقت به سمت مشرق عشق است؟
سپرده دل به کویر از بهشت جاری تسنیم!
قم است و مهر فروزان، که در مدار طلوعش
نشسته ماه و ستاره، به درس مکتب تنجیم
چکامه شد متناسب به یُمن روز ولادت
که ترجمان لغاتش، گزیده واژهٔ تعظیم :
سلام دائم سرمد،به دخت پاک محمد(ص)
کریمه ای که همیشه گرفته جانب تکریم
به نام فاطمه(س) ، امّا به شأن ام ابیها
سترگ دخترموسی(ع)، چکاد چامهٔ تفخیم
به جبر رام کنم دل! به اختیار، کدامش؟
سرشت اگر که برایش، صواب صاحب تصمیم
میان شهر"قم"و غم، قرابتی که عجیب است!
ندیده اهل هنر جز مصاف خنجر ترخیم!!
به ظاهر ارچه رقیب اند، دچار وَهم عجیب اند
نخوانده درس شهودی به جز تسلسل تقویم!
"سعا" به لطف ارادت، به آستان ولایت
گذشته از سر نظمش به قصد قربت تنظیم
کلام:ناقص وصف و کلیم : عاجز توصیف
بگو چگونه بگیرد قوام، قدرت تقدیم؟!
رهین یادشما باد، همین چکامهٔ مجمل
برای عرض تحیت، برای کرنش و تعظیم
مکتب شعر امامیه
مکتب شعردینی درایران
سیدعلی اصغرموسوی
قم ـ ٢١ اردیبهشت ١۴٠٣
اول ذی القعده ١۴۴۵
#سعا #استاد_سعا
#مكتب_امامیه
#saapoem
@saapoem
https://eitaa.com/saa_institute
🖋️📚✅🪴
هوالجمیل
شهودشرق امامت🌹
سلام برلب و جاری، درودِ واژهٔ تعظیم
که بوده اصل تعّلم، مرا مراد ز تعلیم
کبیر، فهم زیارت، اگرچه داند و گویم:
صغیر را چه تفاهم به درک ریشهٔ تفهیم؟!
همیشه مات گمانم! به فرض عادت ایمان
به لفظ:غرق توّهم، به معنی :آیت تحکیم -
که این چه نوع طریقت به سمت مشرق عشق است؟
سپرده دل به کویر از بهشت جاری تسنیم!
قم است و مهر فروزان، که در مدار طلوعش
نشسته ماه و ستاره، به درس مکتب تنجیم
چکامه شد متناسب به یُمن روز ولادت
که ترجمان لغاتش، گزیده واژهٔ تعظیم :
سلام دائم سرمد،به دخت پاک محمد(ص)
کریمه ای که همیشه گرفته جانب تکریم
به نام فاطمه(س) ، امّا به شأن ام ابیها
سترگ دخترموسی(ع)، چکاد چامهٔ تفخیم
به جبر رام کنم دل! به اختیار، کدامش؟
سرشت اگر که برایش، صواب صاحب تصمیم
میان شهر"قم"و غم، قرابتی که عجیب است!
ندیده اهل هنر جز مصاف خنجر ترخیم!!
به ظاهر ارچه رقیب اند، دچار وَهم عجیب اند
نخوانده درس شهودی به جز تسلسل تقویم!
"سعا" به لطف ارادت، به آستان ولایت
گذشته از سر نظمش به قصد قربت تنظیم
کلام:ناقص وصف و کلیم : عاجز توصیف
بگو چگونه بگیرد قوام، قدرت تقدیم؟!
رهین یادشما باد، همین چکامهٔ مجمل
برای عرض تحیت، برای کرنش و تعظیم
مکتب شعر امامیه
مکتب شعردینی درایران
سیدعلی اصغرموسوی
قم ـ ٢١ اردیبهشت ١۴٠٣
اول ذی القعده ١۴۴۵
#سعا #استاد_سعا
#مكتب_امامیه
#ولادت_حضرت_معصومه
#حضرت_معصومه
#سیدة_فاطمة_المعصومه
#saapoem
@saapoem
https://eitaa.com/saa_institute
🖋️📚✅🪴
🌹🏵️ثواب قرائت شعر برسد به روح اموات، بخصوص روح متعالی حضرت فاطمه معصومه سلام اللّه علیها و دختر ملکوتی ام #سیده_فاطمه_معصومه_موسوی رحمة اللّه علیها و رضوانه علیه ان شاء اللّه 🏵️🌹
#سعا #استاد_سعا #استاد_سیدعلی_اصغرموسوی
#سیده_فاطمه_معصومه_موسوی
#سیده_معصومه_موسوی #سیدعلی_اصغر_موسوی #آقاسیدعلی_اکبر_موسوی
#مکتب_شعر_امامیه #مکتب_شعر_دینی_ایران
#استاد_سیدعلی_اصغر_موسوی
#انجمن_ادبی_محیط #انجمن_شعر_قم #ادبخانه_مباهله #حوزه_هنری_قم #بسیج_هنرمندان_قم #شاعر_شهودی #شاعران_ایران #شاعران_قم
#شعر_آیینی
#شعر_دینی
#شعر_انقلاب_اسلامی #شعر_فجر
هدایت شده از محمد شجاعی
محمد شجاعی:
دههٔ کرامت را که آغاز آن ولادت حضرت معصومه(س) و روز دختر نامیده شده به شما و خانواده محترم تبریک عرض میکنم و شعر زیر را تقدیم میدارم. این شعر زندگانی حضرت معصومه(س) را به اختصار به تصویر کشیده است.
در مدینه جلوه کرد
گوهر یکدانه ای
کز فروغ روی او
گشت روشن، خانه ای
چهرهٔ نجمه شکفت
از گلِ رخسارِ او
ریخت بابا اشک شوق
لحظهٔ دیدارِ او
_
شد علی موسی الرضا
شادمان تر از همه
چون که داد او را خدا
خواهری چون فاطمه
-
در کتابِ سبزِ شعر
یک غزل منظومه بود
کهکشانی در زمین
شهرتش معصومه بود
_
می درخشید از نخست
همچو نور آفتاب
کودکی بود آشنا
با حدیث و با کتاب
-
وارث علم پدر
بود بانوی امید
در ضمیرش می سپرد
آنچه از او می شنید
-
آمدند از راه دور
مردمی والامقام
تا سؤال خویش را
زود پرسند از امام
-
حضرت کاظم نبود
بین قوم حق نهاد
پاسخ آن جمع را
حضرت معصومه داد
-
دید او را چون پدر
در سخن صاحب نظر
گفت از دل بارها
«جان فدای تو پدر»
-
او شبیه مادرش
مهربانی می سرود
از گلِ رویِ پدر
گَردِ غم را می زدود
_
مثل یک لاله شکفت
در دلش داغی شِگِفت
چونکه بابا دور از او
کنج زندان جا گرفت
_
آه، از آن سوز و درد
زان غم جانکاه، آه
آه، از درد فراق
از غریبی آه، آه
_
دیده ای در هر طرف
گردش پروانه را؟
تا مگر پیدا کند
شمع جمع خانه را؟
_
دید جای خالی اش
سوخت از عمق جگر
گفت با بغض گلو
ای برادر، کو پدر؟
_
درد انبوه فراق
رشتهٔ جانش گسست
ماتمی دیگر، بزرگ
در کنار او نشست
_
همچو باران، اشک غم
از رخ او می چکید
در غل و زنجیر ظلم
والد او شد شهید
_
از غم مرگ پدر
نایِ بنشستن نداشت
آه، قلب کوچکش
تابِ بشکستن نداشت
_
ناله کرد و ناله کرد
تا که افتاد از نفس
چشم او بعد از پدر
بر برادر بود و بس
_
او چو زینب یاوری
گرم و با احساس داشت
در کنارش گوییا
حضرت عباس داشت
_
دست مهرش را امام
بر سرِ او می کشید
خواهر از جام ولا
جرعه جرعه میچشید
_
بود بین این دو تن
مهربانی از دو سر
مثل یک جان در بدن
چون شعاع یک گهر
_
فاصله انداخت زود
روزگار ناتمام
بین گل با باغبان
بین بانو با امام
_
بُرد مأمون از حجاز
تا خراسان، شاه را
تا بپوشاند ز شهر
نور قرص ماه را
_
از کنار خواهرش
شد جدا با چشم تر
رفت گویی سوی مصر
یوسف از پیش پدر
_
باز، اندوهی دگر
در مدینه تازه شد
باز، بر آل علی
غصه بی اندازه شد
_
با دل بانو چه کرد
درد جانسوز فراق
آه، از شام وداع
آه، از روز فراق
_
یک طرف هجر امام
یک سو اندوه پدر
زینب ثانی چه دید
در فراق تاجِ سر
_
زین جدایی فاطمه
همچو نی بیتاب شد
طاقت دوری نداشت
مثل شمعی آب شد
_
عاقبت آن نور پاک
کرد هجرت از حجاز
آه از رنج سفر
آه، از سوز و گداز
_
رفت با آل علی
از مدینه سوی طوس
تا که بیند یک نظر
چهرهٔ شمس الشموس
-
کاروان آن عزیز
رفت با شور و نشاط
تا به شهر ساوه شد
با سرور و انبساط
_
دشمنان کینه جو
با هجومی سهمگین
غرق در خون ساختند
برخی از مردان دین
_
کشتگان را تا که دید
فاطمه اخت الرضا
دردهایش تازه شد
گشت تسلیم قضا
-
جمعی از پیران قم
سوی او بشتافتند
مردم گوهرشناس
قدر دُر دریافتند
-
خواستند از آن عزیز
شادی آرَد جای غم
بر رواق چشمشان
زود بگذارد قدم
-
مردمان، بیرون شهر
منتظر، لحظه شمار
مضطرب، دیده به راه ک
کی سرآید انتظار
-
تا که آمد فاطمه
شهر غرق نور شد
از فروغ مهر او
قلب ها پرنور شد
-
اهل قم بااشتیاق
از جمال آفتاب
خوب استقبال کرد
با گل و نقل و گلاب
-
در پی او شد روان
شهر تا میدان میر
تا بگیرد همچو ماه
نور از مهر مُنیر
-
میزبان آن عزیز
آشنا در شهر بود
حضرت آنجا روز و شب
بود در ذکر و سجود
-
نور ذکر سجده اش
آسمان ها را شکافت
خانهٔ او زین سبب
نام بیت النور یافت
-
نور حق از آن مکان
پرتوافشانی نمود
گشت روشن از دلش
در دو عالم هرچه بود
_
بانو از یاد امام
باز شد لبریز غم
در دل و جانش به
پا گشت رستاخیز غم
_
طاقت دوری نداشت
زهر محنت می چشید
تا ببیند روی او
آه از دل می کشید
_
آه، از فصل فراق
کی رود تلخی ز یاد
بین ماه و آفتاب
چون جدایی اوفتاد
_
باز بر قم رو نمود
لحظه ای اندوهناک
بعد هفده روز رفت
سوی حق، آن نور پاک
_
خواهر شاه غریب
چونکه در قم درگذشت
درد جانکاهی بزرگ
در دل و جان، تازه گشت
_
از در و دیوار شهر
ناله می آمد به گوش
سوی «بیت النور» شد
سیل مردم در خروش
_
میزبان فاطمه
با دلی لبریز درد
بین «باغ بابِلان»
مرقدی آماده کرد
_
بعد غسل و کفن او
دو سوار با نقاب
آمدند و دفن شد
یادگار بوتراب
_
ادامه دارد