eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
552 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
19 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.ir/rooberaah «ارج» http://eitaa.ir/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
⛰ کوههای رنگی آلاداغلار /زنجان /نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۲۰: - چه خوب! تبریک می گم بهتون. این کار خیلی لازمه؛ به خصوص توی فرانسه هم لازمه هم خیلی سخت. وقتی پیام های ضد مذهب شبانه‌روز به خورد مردم داده می شه، این که شما بخواید خدا را به مردم یادآوری کنید خیلی خیلی سخت می شه. - بله سخته. اما غیرممکن نیست. آدمایی هم هستن که دوست دارن با خدا آشنا بشن؛ آدمایی که می آن این جا، مثل شما. این را که گفت، فکر کنم متوجه سوتیِ حرفش شد؛ چون یه کم خنده اش گرفت. - بله، من هستم! خیلی هم دوست دارم درباره خدا بشنوم. اما، مشکل شما که من و امثال من نیست. ما خودمون با خدا آشناییم. (خنده م گرفت.) و گرنه امروز این جا نبودم. مخاطب شما باید افرادی باشن که بی دین هستن یا دینی دارن که ناقص تر از دین شماست. - شما امروز برای عکاسی اومدید این جا؟ - نه، برای دیدن جایی که محل دعا باشه اومده م؛ برای دیدن آدم های خداپرست و خب البته عکس هم می‌اندازم. - عجب! من وارد شدم و دیدم شما در ارتباط با این کلیسا خیلی با احترام رفتار می کنید و این برام خیلی جالب بود. - بله، این جا محل رفت و آمد آدمای معتقد و محترمه؛ آدمای خداشناس. باید احترام این مکان رو نگه داشت. لبخندی زد و سرش رو تکون داد. ادامه دادم: «من جلوی در دنبال یه نفر می گشتم که برای ورود اجازه بگیرم؛ اما هیچ کس توی کلیسا نبود.» - بله، متأسفانه زیاد کسی این جا نمی آد. - خب، البته امروز هم شنبه است. ظاهراً برنامه ی کلیساها یکشنبه هاست. من می تونم یکی از این مراسم رو ببینم؟یعنی اشکالی نداره؟ یه کم مِن مِن کرد. گفتم: «مثلاً فردا اگه بیام...» آخه این جا مدت هاست که دیگه برنامه ای نیست یعنی این جا الآن فقط برای بازدیده. - خب، کلیساهای دیگه؟ - خیلی کم هستن کلیساهایی که مراسم دارن. آخه شرکت کننده ندارن. با حالت تأسف ادامه داد: «این روزا دیگه مردم خیلی کم به کلیسا می‌ رن. باید اونا رو با دین آشنا کرد. این همون کاریه که ما انجام می‌دیم.» - بله باید افراد رو با دین آشنا کرد. این کار سختیه؛ اما موندنشون توی یه دین سخت تره. می دونید وقتی دین تکلیفی برای انجام دادن نداشته باشه، موندگار نیست. بعد، اگه آشنا هم بشن، چند وقت بعدش تغییر نظر می‌دن. شاید به این دلیله که اکثر مسیحی ها دارن لاییک می شن. این ناراحت‌کننده است. - اما، مسیحیت می تونه جوابگوی سؤالات باشه. مسیحیت حرفای زیادی داره. شما هم خوبه که این حرفا رو بشنوید. به یکی از مجسمه هایی حضرت مریم اشاره کردم و گفتم: «شما دقت کردید چه قدر پوشش مریم شبیه منه؟» یه نگاهی به مریم انداخت و یه نگاهی به مانتو و مقنعه ی آبی آسمانی من. بعد گفت: «بله... می شه این طور گفت!» - چرا زنان مسلمون نزدیک ترن به این پوشش تا زنان مسیحی؟ به نظر شما چرا زنان مسیحی هیچ حد و مرزی برای پوشش ندارن؟ - نه، نمی شه این طور گفت. این که این جاست یه پوشش مذهبیه. الآن امکانش نیست زن ها از این پوشش استفاده کنن. این پوشش مال اون زمان هاست، نه الان. نه، غیر ممکنه! - یعنی توی دین مسیحیت پوشش مذهبی برای زندگی روزمره کاربرد نداره _ چرا... خواهرها توی مدارس مذهبی پوشش مشابه این دارن. اما اونا کارشون اینه. در عوض، بیرون هم کار نمی کنن. می بینید؟ - بسته به کار افراد... - یعنی یه عده مذهبی هستن و قوانین مذهبی با اونا سازگاره و در عوض مثل افراد عادی زندگی نمی‌کنن.(می دونید که این افراد حق ازدواج ندارن و خیلی محدودیتای دیگه دارن) و بقیه ی مردم هم که می خوان عادی زندگی کنن، اجرای قوانین براشون عملی نیست. من فکر می‌کنم دین برای یاد گرفتنِ «چه طور زندگی کردن» اومده. اگر پوشش تعریف شده ی یه دین برای زندگی عادی نیست، چه طور اون دین جوابگوی سایر مسائل زندگی عادی باشه؟ کسی که می خواد یه زندگی عادی داشته باشه، چه طور دیندار باشه؟ به نظر من این خیلی عالیه که شما می خواید خدا رو به مردم معرفی کنید؛ اما، اگه امروز جایی برای دین توی زندگی مردم وجود داشت، شما مجبور نبودید به من مسلمون خدا رو معرفی کنید! این برای اینه که توی وضعیت فعلی باز هم هیچ کس بیشتر از یه مسلمون حرف شما رو درک نمی کنه و براش ارزش قائل نیست؛ مسلمونی که حداقل روزی پنج بار خدا رو به خودش یاد آوری می کنه. وجود خدا برای من بدیهی تر از اونیه که به اثبات نیاز داشته باشه. - به هر حال همه مون نیاز داریم خدا رو به هم معرفی کنیم. -من کاملاً با شما موافقم. اما این که چه چیزی رو معرفی کنیم مهم تر از اینه که فقط معرفی کنیم. ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 🌱 💠 زندگی زیبا http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
202030_1722269026.mp3
7.25M
🎶 🎙 «فریدون آسرایی» /موسیقی 🎼🌹 🎵 _________ 🗞 «صد در صد» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🍃🌸🍃____🍃🌸🍃 در زندگۍ سعۍ نڪن خودت‌ را بہ‌ ڪسۍ ثابت‌ ڪنی، حتۍ بہ‌ نزدیڪترین‌ افرادِ زندگیت، حتۍ نزدیڪ‌ترین‌ دوستت. اگر خوب‌ باشی ڪہ‌ نیاز بہ‌ اثبات‌ ندارد؛ عطرِ ناب، گلاب‌ِ ناب در نھایت، معطر مۍشود و مستت‌ مۍڪند اگر همـ‌ بد باشی ڪہ‌ دست‌ و پازدن‌ بۍفایده‌ است وجودِ‌ متعفّن در نھایت‌، بقیہ‌ را آزار مۍدهد. ☕ ☁️🌨☁️ 🌨💚🌨 ☁️🌨☁️ ༻‌☕ @sad_dar_sad_ziba ☕༺ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
🌳 من تو کجایی؟! 🌧 @sad_dar_sad_ziba 🌱
💪🏽 راضی باش و پرتوان! 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 «او قطعاً یک نابغه بود!» 🌷 به فراخور سالگشت شهادت باقر_صدر و خواهر بزرگوارش ⛰ /نامداران راهدان ╭─┅─ 🍃 ⛰ 🍃 ─┅─╮ @sad_dar_sad_ziba . ╰─┅─ 🍃 ⛰ 🍃 ─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 کجاست؟ 🌃 /اجتماعی 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🌿 /گلستان /نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۲۱: ...من شما رو دعوت می کنم به ایران هر کدوم از مساجد رو که خواستید انتخاب کنید و موقع نماز برید و مردم خداپرست رو ببینید که چه طور مردم خداپرست ما هم نماز می خونن هم عادی زندگی می کنن. چه طور دین برای زندگی تعریف شده و نه سوای زندگی. توی همون مسجدای به قول شما کوچک و ساده. می دونید آقا، کلیساها بزرگ و پر تجمل هستن اما نمایشی و مساجد کوچه های ما کوچیک و ساده، اما کاربردی. اون چیزی که دین رو نگه می داره میزان کاربردی بودنشه نه تجملش. درباره ی دوری مردم اروپا از خدا صحبت کردیم و درباره ی نیاز همه به خدا؛ درباره ی این که محبت توی زندگی لازمه و درباره ی این جور جملات که توی همه ی ادیان پیدا می شه. و بحث جدّی موکول شد به دفعه ی بعد! طرف مطمئن شد که من مسیحی بشو نیستم و نباید کتابا و وقتش رو برای من هدر بده اما کاملاً محترمانه از دیدار من ابراز خوشبختی کرد و گفت که حتماً دفعه ی بعدی خواهد بود که بیاد تا در این باره صحبت کنیم و به خصوص در باره ی مسیحیت و... و رفت... و دیگه خبری ازش نشد... و نیومد که نیومد! .....🍀..... «او» ‌- سلام! سرم رو بلند کردم و نامه ای رو که تازه از نگهبونی خوابگاه گرفته بودم تا کردم. امبروژا بود. جواب دادم: «سلام! تو چه قدر زود رسیدی! بیا این هم گُلای سهمیه ی امروزت، دیگه مجبور نیستم بچسبونمشون روی در اتاقت! بیا مال تو.» گُلا رو ازم گرفت و خندید؛ اما نه مثل همیشه با شیطنت و ذوق. به نظرم آروم اومد. گفت: «بیا بریم ژِآن.» - بریم ژِآن چه کار کنیم؟! - من چه می دونم! بریم آب بخریم. - خب، میریم سوپر او آب می خریم. چرا بی خود بریم اون سر شهر؟ - آخه، می خوام باهات حرف بزنم. خب موضوع فرق کرد. گفتم: «باشه. نمازم رو بخونم و بریم.» طبق معمول چند وقت اخیر، موقع نمازم در اتاق رو نیمه باز می ذارم برای این که اگه کسی اهلشه، براش سؤال پیش بیاد و بیاد بپرسه. امبر در اتاق رو آروم هل داد و سرش رو از لای در آورد تو. مجسم کنید؛ یه در یه کم باز که یه سر تا گردن از وسطش اومده تو و بدون این که چیزی بگه نگاتون می کنه. درسته که سر نماز بودم، اما قوه ی تخیلم که فعال بود! معمولا وقتی می اومد توی اتاقم و می دید سر نمازم، دوباره در رو پیش می کرد و می رفت؛ اما اون روز این کار رو نکرد. بعد از نماز راه افتادیم که پیاده بریم فروشگاه ژآن. توی راه گفت بچه ها بهش گفته ن که شب گذشته تا ۱۲ شب بیدار بودیم و بحث می کردیم. گفتم: «آره» گفت: «بحث سر چی بود؟» گفتم: «طبق معمول، اعتقادی بود!» یعنی اون لحظه هم حوصله نداشتم بیشتر توضیح بدم؛ ضمن این که اون قدر بحث اعتقادی می کردیم که فکر کردم دیگه گفتن نداره. خیلی جدی گفت: «اَه... یکی از بهترین شبای زندگیم رو از دست دادم!» داشتم با خودم فکر می کردم منظورش از این جمله چیه که ادامه داد: «یه چیزی رو می دونی از روزی که تو با یقین گفتی از اون آب نباتا نمی خوری، چون ژلاتین خوک توشه، من هم دیگه نخوردم!» موضوع مال چند شب پیش از اون بود که یکی از بچه ها بهم از این آب نبات کشدارها تعارف کرد و چون توش ژلاتین داره و ژلاتین اروپا هم معلومه از چی تأمین می شه، من نخوردم. وقتی امبروژا ازم پرسید که چرا نمی خورم، خیلی جدی بهش گفتم چون خدا دستور داده. تعجب کردم. گفتم: «اما اون دستور مال مسلمونهاست تو چرا نمی خوری؟» گفت: «مگه تو نگفتی این رو خدا گفته؟ اگه واقعا خدا گفته این رو نخورید، من هم نمی خورم. اگه خدا یه حرفی رو بزنه، دیگه به دین ربطی نداره. همه باید همون کار رو انجام بدیم. اما، من چه طور می تونم مطمئن بشم که این واقعا حرف خداست؟» بعد شروع کرد به تعریف کردن داستان زندگیش: «...من دوستی دارم که در واقع نامزدمه و قرار گذاشتیم ازدواج کنیم. من خیلی دوستش دارم؛ خیلی خیلی زیاد. اما اون لاییکه. به همین دلیل، من براش شرط گذاشتم. گفتم باید به خدا معتقد باشه. من دوست دارم برم کلیسا و دعا کنم. دوست دارم به بچه هام یاد بدم که چه طور باید از خدا اطاعت کنن. با وجود پدری که این طور حرفا براش بی خوده، من چه طور باید بچه هام رو درست تربیت کنم؟ من بهش گفتم که یک سال برای درسم می رم فرانسه. توی این مدت با هم در تماسیم. تا وقتی برگردم، تو وقت داری که فکر کنی و خدا رو پیدا کنی. چند شب پیش تلفنی با نامزدم صحبت کردم، هیچ امیدی نیست. نه این که نتونه؛ نه! نمی خواد خدا رو ببینه. من نمی دونم چرا! چون اگه خدا رو نبینی، مجازی هر کاری انجام بدی و این چیزیه که من ازش متنفرم. چند شب پیش به من گفت که مثل همیشه خیلی دوستم داره، اما حاضر نیست درباره ی این مسئله فکر کنه.» ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 🌱 💠 زندگی زیبا http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
🕊 و یاد و نام و راه گرامی باد! 💠 @sad_dar_sad_ziba 🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌐 یک ، یک با این همه کاربرد در زندگی /روشن بینی و روشنگری 🌙 🌕 ……………………………………… 🗞 «صد در صد» ╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕 باید جلوی بالا رفتن سن گرفته شود. هر کس باید به وظیفه ی خود عمل کند! 🌃 /اجتماعی 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🌿🌿🌿 مرا به خَلسه می‌برد حضور ناگهانیت/ سلام و حالپرسی و شروع خوش زبانیت فقط نه کوچه باغ ما، فقط نه این که این محل/ احاطه کرده شهر را شعاع مهربانیت دوباره عهد می‌کنی که نشکنی دل مرا/ چه وعده‌ها که می‌دهی به رغم ناتوانیت جواب کن به جز مرا، صدا بزن شبی مرا/ و جای تازه باز کن میان زندگانیت بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده‌ای سپس سر مرا بِبَر به جای مژدگانیت «کاظم بهمنی» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   ┏━🦋━━•••━━━━┓ 🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋 ┗━━━━•••━━🦋━┛
🌿🌿🌿 وقتی جوان بودم، قایق‌سواری را خیلی دوست داشتم. یک قایق کوچک هم داشتم که با آن در دریاچه، قایق‌سواری می‌کردم و ساعت‌های زیادی را آن جا به تنهایی می‌گذراندم. 🌚 در یک شب زیبا و آرام، بدون آن که به چیز خاصی فکر کنم، درون قایق نشستم و چشم‌هایم را بستم. در همین زمان، قایق دیگری به قایق من برخورد کرد. عصبانی شدم و خواستم با شخصی که با کوبیدن به قایقم، آرامش مرا به ‌هم زده بود دعوا کنم؛ ولی دیدم قایق خالی است! کسی در آن قایق نبود که با او دعوا کنم و عصبانیتم را به او نشان دهم. حالا چه گونه می‌توانستم خشمم را تخلیه کنم؟ هیچ کاری نمی‌شد کرد! دوباره نشستم و چشم‌هایم را بستم. در سکوت شب کمی فکر کردم. 🛶 قایق خالی برای من درسی شد. ✅ از آن‌موقع اگر کسی باعث عصبانیت من شود، پیش خود می‌گویم: «این قایق هم خالی است!» 🌱 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻‌🌹 @sad_dar_sad_ziba 🌹༺‌‌‌ ༺‌‌‌🌱‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معماری ایرانی_اسلامی /نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۲۲: صداش می لرزید ادامه داد: «من هم بهش گفتم که من هم خیلی دوستش دارم اما خدا رو خیلی بیشتر از اون دوست دارم. به همین دلیل دیگه حاضر نیستم به ازدواج با او فکر کنم.» رو کرد به من. خدا توی چشماش چشمه جاری کرده بود. با بغض گفت: «این یعنی من به خاطر خدا به عزیزترین دوستم گفتم نه. پس، من برای خدا زندگی می کنم این همون چیزیه که تو اون روز به ویدد گفتی؛ نه؟ این که آدم هایی هستن که همه ی زندگیشون برای خداست و نه فقط ساعات دعا کردنشون من هم جزو اونام مگه نه؟» گریه می کرد. حس کردم فشار زیادی روی قلبشه. خودش ادامه داد: «من برای خدا زندگی می کنم. حالا هم می خوام بدونم واقعا خدا چه چیزایی گفته. من نگرانم! پریشب تا دیر وقت با بچه ها درباره مسیحیت و اسلام صحبت کردم. ریاض گفت که مسیحیت تحریف شده. این راسته؟ اون بهم گفت که بیام پیش تو به و این سؤال ها رو از تو بپرسم. حالا تو به من بگو اگه اونایی رو که من تا حالا خوندم خدا نگفته، پس خدا چی گفته؟!» بغلم کرد. اشکاش روی مقنعه م می ریخت کنار اتوبان نشستیم؛ کاری غیر معمول و غریب. یه نفر این گوشه ی اتوبان داشت برای خدا گریه می کرد؛ کاری غیر معمول تر و غریب تر. چه حالی شدم! بغلش کردم. باهاش نشستم. باهاش به از دست دادن یک عزیز فکر کردم. باهاش به خدا متوسل شدم. باهاش گریه کردم. باید برای خدا از عزیزترین متعلقات بگذری تا خدا برات دعوتنامه ی اختصاصی بفرسته. گفتم: «اشکای فرشته ها روی صورت تو چه کار می کنه دختر مسلمون؟!» سرش رو بلند کرد نگاهم کرد گفتم: «اسلام یعنی تسلیم بودن در برابر خدا. تو خودت گفتی که تسلیم خدایی!» از پشت چشمه های چشماش خندید. گفتم: «من به دوستی با تو افتخار می کنم. خدا به همه کمک می کنه. اما تو، به خاطر خدا، از عزیزترین فرد زندگیت گذشتی. مطمئن باش اون برای این کار تو پاداش خیلی ویژه‌ای در نظر گرفته. اون به تو خیلی ویژه کمک می کنه. من یقین دارم تو اون چیزی رو که دنبالش هستی پیدا می کنی.» درباره ی مسیحیت حرف زدیم، درباره ی دینداری صحبت کردیم، درباره ی زندگی با افراد معتقد، درباره ی آیه ۲۱۶ سوره بقره: «عَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ» و چه قدر از شنیدن این آیه لذت برد! قرار شد برای یکی از کشیش هایی که بهش اعتماد داره پیام بگذاره و درباره ی تحریف انجیل بپرسه. کم کم داشتم می فهمیدم چرا اون دختر باید سر بحثای ما سر می‌رسید و باید همیشه توی گفتگوهای ما می بود. توی خوابگاه اتفاق خیلی قشنگی افتاده بود و اون این که جلسات بحث منظمی تشکیل شده بود و برای من خیلی جالب بود که بچه‌ها اون قدر جدّی بحث ها رو دنبال می‌کردن. خیلی احساس رضایت می کردم. خیلی خوشحال بودم. از خدا می خواستم همه مون کارگرای خوبی برای خدا باشیم. اون تنها کسیه که دستمزد خدمتکاراش رو خیلی بیشتر از اون چه حقشونه بهشون می ده. ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 🌱 💠 زندگی زیبا http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍋 راهکار جلوگیری از تشنگی زیاد در روزه داری ماه رمضان 🎤 «استاد خیراندیش» 🌸 @sad_dar_sad_ziba 🌱
ز نامردان علاج درد خود جستن بدان مانَد/ که خار از پا برون آرد کسی با نیش عقرب‌‌ها «صائب تبریزی» 🌳 @sad_dar_sad_ziba 🍃
نیازی نیست انسان‌ها را امتحان کنید، کمی صبر کنید خودشان امتحانشان را پس می‌دهند! 🍃🍂 @sad_dar_sad_ziba 🍂🍃
🔹🔸🔹 علت تفاوت رفتار خدا با جوامع ایمانی و غیرایمانی چیست؟ 🔹، روزی را کم می‌کند. خدا به ما یاد داده است که استغفار کنید تا باران برای شما بفرستیم: اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا ممکن است این سؤال برای شما پیش آید که چه طور آنها که نه اهل نماز و نه اهل عبادت هستند، باران مفصل و مرتب دارند، اما ما که اهل نمازیم و به خدا اعتقاد داریم، با یک گناه یا چند گناه گرفتار کم‌بارانی می‌شویم؟ علتش آن است که بین شما و خداوند متعال برقرار است. شما در حوزه ی تربیتی خدایید، و کسانی که در حوزه ی تربیتی خداوند قرار دارند، و دارند. رفتار خدا با کسانی که از حوزه ی تربیتی خارج شده و به خود واگذار شده‌اند، به‌گونه‌ای دیگر است. بچه‌ای که مدرسه می‌رود با بچه‌ای که کوچه‌نشین است ندارد، فرق می‌کند. کسی از بچه ی ولگرد نمی‌پرسد که مشق و تکلیف تو چه طور شد؛ اما بچه ی پدردار، وقتی تکالیفش را انجام ندهد، پدر پول‌توجیبی‌اش را کم یا قطع می‌کند. شما ولگردهای عالَم و به‌خودرهاشدگان نیستید! شما در نعمتِ تربیت دین و قرآن هستید و هر کار شما زیر نظر خدا و اهل‌بیت است. امام زمان (ع) اعمال و رفتار ما را هفته‌ای دو بار مرور می‌کنند. شما چنین وضعی دارید. وقتی‌که می‌دهید، خداوند بر باران شما می‌افزاید، و سیل و آفت را برمی‌گرداند. «آیت الله حائری شیرازی» /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
! 🌷 به فراخور گذر از سالگشت شهادت «سپهبد شهید علی صیاد شیرازی» ...🌷... /یاد یاران ………………………………… @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🌿🌿🌿 ‌من که جز هم‌نفسی با تو ندارم هوسی/ با وجود تو چرا دل بسپارم به کسی زنده‌ام بی تو و شرمنده‌ام از خود هرچند/ که دمی از سر رغبت نکشیدم نفسی ناامیدم مکن از صبر و بگو می‌آید/ عادل ظلم ستیزی، ملک دادرسی به کجا پَر بکشد در هوس آزادی/ آن که از بال و پرش ساخته باشد قفسی من کسی جز تو ندارم که به دادم برسد/ می‌توانی مگر ای عشق به دادم نرسی «فاضل نظری» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   ┏━🦋━━•••━━━━┓ 🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋 ┗━━━━•••━━🦋━┛
🥀 دشت لاله‌های واژگون /چهار محال و بختیاری /نمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄