eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
552 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
19 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.ir/rooberaah «ارج» http://eitaa.ir/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀🌺🍀 زن ها برای زندگی، بعد از اکسیژن، غذا و آب، سه چیز می خوان: ۱) توجه ۲) توجه ۳) توجه ─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─ / خانوادگی آقای مشاور 💐 [همه چیز برای زندگی زیبا] @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بـود» ⏪ بخش ۶۴: هرچه انتظار می کشیدم درگیری ها رو به پایان نمی رفت. حالا عربده کشی های توهین هم به این آشوب اضافه شده بود. مسیر نگاهم را از باریکه ی باز در به بیرون دوختم. چند مرد اسلحه و قمه به دست در مقابله با افراد نظامی رجز می خواندند و با شعارهایی خاص، داعیه ی حمایت از مظلومان را داشتند. این جا چه خبر بود؟ این ها از کدام قماش به حساب می آمدند؟ همدستان آن ناشناس بودند یا آشوبگران خیابانی؟! گفت و گوی عصبی عقیل با همکارانش ناآرامی را بیشتر می کرد. _ عباس، این ها دارن بازی می کنن. دارن فرصت می خرن تا نیروهاشون دسته ی معترض ها رو بکشن تو این کوچه. معترض ها برسن به این جا دیگه نمی شه جمعش کرد؛ این ها می ریزن تو این خونه. تق تق به هم خوردن دندان هایم را می شنیدم. اگر دست این دیوانگان به من می رسید... صدای رسای مردی در کوچه شنیده می شد که سعی داشت همدستان مرد ناشناس را به آرامش دعوت کند. عقیل شانه به شانه ام تکیه به دیوار داشت. نگاهی به نیمرخش انداختم. خرده های خون آلود شیشه، روی گونه و کنار پیشانی اش خودنمایی می کردند. استیصال را می شد در چهره اش دید. صدایی از پله ها شنیده شد. عقیل از جایش جهید. سلاح کمری اش را به سمت منبع تاریک مسلح کرد و منتظر ماند. مردی جوان با دست هایی که به نشانه ی تسلیم بالا برده بود از تاریکی بیرون آمد. _ من از اهالی همین ساختمونم. می خواستم برم بیرون اما یه دفعه شلوغ شد و من هم همین جا موندم. عقیل سلاحش را پایین آورد. _ همون جا بمون! بالا نیا، خطرناکه. جوان روی پله های انتهایی نشست. عقیل خطاب قرارش داد: _ به غیر از این در، این جا در دیگه ای به بیرون نداره؟ جوان مکثی کرد و سپس گفت: «در که نه، ولی یه راه هست؛ اون هم این که از پنجره ی اتاق من بپرید تو کوچه ی پشتی. البته فکر کنم ارتفاعش واسه خانم یه مقدار زیاده.» انگار روزنه ای از امید به روی عقیل گشوده شد. _ خونه ت کدوم طبقه ست؟ جوان با لبخند پاسخ داد: «طبقه ی اول» نه، من از ارتفاع می ترسم. زبان از غلاف بیرون کشیدم. _ من نمی پرم ها! هیچ واکنشی نشان نداد. کمی سرش را دراز کرد و شرایط بیرون را سنجید. نرم، دو لنگه ی در را با پایش روی هم گذاشت. جوان را صدا زد: «آماده باش! وقتی بهت گفتم، بی سر و صدا می دوی سمت پله های بالای راهرو» جوان که از لذت هیجان، چشمانش دو دو می زد، با لبخند و تکان سر آمادگی اش را اعلام کرد. به خیالم نسل دیوانگان منقرض شده بود اما انگار اشتباه می کردم. عقیل چشم به آشوب خیابان دوخت. ثانیه ای مکث کرد و ناگهان دستور را صادر نمود. چون تیر رها شده از کمان، جوان بدون تعلل و خمیده به سمت مقصد دوید. پایش که سلامت به پله ها رسید، نفس حبس شده در سینه ام را رها کردم. عقیل نگاهی اجمالی به من انداخت. _ حالا نوبت شماست. حس آن را داشتم که روی لبه ی تیغ ایستاده ام؛ اگر می ماندم پایم بریده می شد، اگر می رفتم هم پایم بریده می شد. ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 💠 «زندگی زیباست» https://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
🌿🌸🌿 ثروتمندترین فرد جهان هم دچار افسردگی است! 📰 وال‌استریت‌ژورنال: «ایلان ماسک» به برخی از همراهانش گفته که برای درمان افسردگی، از داروی کتامین استفاده می‌کند و همچنین دیده‌‌شده که او این دارو را به‌صورت تفریحی نیز مصرف می‌کند. 🔸 «ایلان ماسک» با ثروت خالص ۱۹۲ میلیارد دلاری، ثروتمندترین فرد جهان است. 🔹 منبع شادی و نشاط، در درون ماست. بیرون از خودمان به دنبال آن نباشیم. 🌊 آقای روان شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌿🍁🌿 ای عشق! دل دوباره غبار هوس گرفت از من گلایه کرد و تو را دادرس گرفت دل باز هم بهانه ی رفتن گرفت و باز تا بال و پر گشود، سراغ از قفس گرفت گفتم به هیچ کس دل خود را نمی دهم اما دلم برای همان هیچ کس گرفت افسردگی به خسته دلی از زمانه نیست افسرده آن دلی است که از همنفس گرفت لبخند و ریشخند کسی در دلم نماند هرکس هر آنچه داد به آیینه پس گرفت «فاضل نظری» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   ┏━🦋━━•••━━━━┓ 🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋 ┗━━━━•••━━🦋━┛
2_144178960518604331.mp3
10.53M
🌿 🎶 «شهر حسود» 🎙 علی زند وکیلی /موسیقی 🎼🌹 🎵 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
📖 «لَعَمری ما علی مِن قِتال مَن خالَفَ الحَق وَ خابط الغی من ادهان و لا ایهان» «به جان خودم سوگند که در جنگیدن با کسی که در برابر حق بایستد و در گمراهی فرو رود هرگز مسامحه و سستی روا نمی دارم.» [خطبه ی ٢۴] 🌌 / نهج البلاغه ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠 ☀️ 💠ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای انسان! تو آزادی؛ به پا خیز! 🌷 شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی ...🌷... /یاد یاران ………………………………… @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
فردا از امروز آغاز می شود! فردا از آن کسانی است که امروز را با برنامه و عمل می گذرانند. 💫 «زندگی زیباست»@sad_dar_sad_ziba
زندگی خالی نیست مهربانی هست سیب هست ایمان هست آری تا شقایق هست زندگی باید کرد 🌿 «زندگی زیباست» 🌿 @sad_dar_sad_ziba
🖤 به بهانه ی جسارت و هتک حرمت به قرآن به بهانه ی آزادی بیان در کشور سوئد 💠 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا سومالی یا لیبی نیست. چندمین روز پیاپی اعتراضات مردم فرانسه در اعتراض به قتل نوجوان ۱۷ ساله توسط پلیس ┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄ /غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁 ╭─┅═💠🌏💠═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═💠🌎💠═┅─
خانه ی بروجردی ها / کاشان / نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ بیا تا خوشه ی مهر و محبت به‌ روی بافه ی دل‌ها ببندیم 🌸 @sad_dar_sad_ziba ─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
👛 کیف دو میلیارد و پانصد میلیونی با اندازه‌ای کوچک‌تر از دانه ی نمک یک کیف‌دستیِ کوچک در حراج اینترنتی با قیمت بیش از ۶۳ هزار دلار (بیش از دو میلیارد و پانصد میلیون تومان) به فروش رسید. اندازه ی این کیف از دانه ی نمک کوچک‌تر است و با میکروسکوپ قابل مشاهده است. 🔴 💢 @sad_dar_sad_ziba
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت ⏪ بخش ۶۵: _ آماده باشید! منتظر تأیید من نبود. راهی جز تبعیت نمی دیدم. نیم خیز شدم. زانویم به سوزش افتاد. عقیل حتی فرصت پلک زدن هم نداد. کف دستانم غرق عرق شد. بی تأمل دویدم. ناگهان صدای خرد شدن شیشه ها برخاست و چند گلوله در را درید. زخم زانویم جیغ زد. نقش زمین شدم. تا به خودم بیایم، دستی بازویم را چنگ زد و روی سرامیک لیز راهرو به سمت پله ها کشید. فریاد عقیل در گوش هایم پیچید که می خواست از جایم برخیزم. توان تحلیل رفته ام را به مشت گرفتم و خودم را روی پله های راهرو و دور از تیررس اسلحه ها پرت کردم. خنکای سرامیکی پله ها گونه ام را قلقلک داد. هنوز زنده بودم؟! آرام سر بلند کردم. روسری مسیر تماشایم را بسته بود. صدای نفس زدن هایی تند از چند وجبی ام شنیده می شد. چادر و روسری ام را کمی عقب زدم؛ عقیل بود، مضطرب و هراسان. _ خوبید؟! چیزیتون نشد؟! از این بدتر هم می شد؟ بی صدا لب زدم. _ خوبم. پنجه در زلف های پریشانش راند. سریع ایستاد. مسیر خانه را از جوان جویا شد. دست به نرده های نقره ای گرفتم و به سختی روی پاهایم ایستادم. جوان به سرعت برای باز کردن در جلو رفت. _ کسی خونه نیست. خونواده رفتن مهمونی. باید چند پله را طی می کردم. درد زانو زیاد جدی نبود اما امان هم نمی داد. لنگان لنگان به دنبالش رفتم. وارد خانه شدیم. جوان ما را به سمت اتاقش هدایت کرد. عقیل بی معطلی پنجره ی کنار تخت را گشود و نگاهی به بیرون انداخت. لنگ زنان کنار پنجره ایستادم. صدای دسته ی معترضان از خیابان انتهای کوچه شنیده می شد. این جا واقعاً طبقه ی اول بود؟! این ارتفاع بیشتر به دومین طبقه از یک ساختمان شباهت داشت ترسیدم. _ من از ارتفاع نمی پرم پایین. لحن سردش سؤالی شد. _ چرا پاتون رو روی زمین می کشید؟ خشم زده از بی توجهی اش دست بردم تا پنجره را ببندم. بی حرف، کتاب درسی ای را از روی میز کوچک زیر پنجره برداشت و محکم بر قفسه ی سینه ام فشرد. تعادل از کف دادم و روی تخت پشت سرم پرت شدم. از درد زانو دندان هایم به هم گره خورد. شلوار خونی ام از کنار چادر نمایان شد. عقیل مقابلم زانو زد. با احتیاط چادرم را کمی کنار کشید. عصبانی از بی پروایی اش پایم را با چادر پوشاندم. _ دستتون رو بکشید! چیزی نیست؛ خوردم زمین، سر زانوم زخم شد. اضطراب به چشمان جوان افتاد و به سرعت از اتاق بیرون رفت. ابروهای عقیل به هم تنیده شد. من قرار نیست شما رو اذیت کنم. این همه خون نمی تونه واسه زمین خوردن باشه. پس اجازه بدین ببینم چی شده. جوان با نایلونی پر از باند، چسب و بتادین بازگشت. از جملاتش ترسیدم. ساکت نشستم. عقیل زخم هویدا از میان پارگی کوچک شلوار را بررسی کرد. _ گلوله خراش داده. چیز مهمی نیست. اما احتمالاً باید بخیه بخوره. سپس باند آغشته به بتادین را روی پارگی شلوار به دور پایم بست. از فرط سوزش، ناخن بر کف دست و دندان روی لب می فشردم که فریاد نزنم. ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 💠 «زندگی زیباست» https://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
🍀🌺🍀 🌸 عشق و دیگر هیچ... ─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─ / خانوادگی آقای مشاور 💐 [همه چیز برای زندگی زیبا] @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─
🌿🌸🌿 آدم های منفی نگر به پیچ و خم جاده می اندیشند و آدم های مثبت نگر به زیبایی های آن. شاید هر دو به مقصد برسند، اما یکی با حسرت و دیگری با لذت. 🌊 آقای روان شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 دستمال کاغذی غربی /روشن بینی و روشنگری 🌙 🌕 ……………………………………… 🗞 «زندگی زیباست» ╭─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🌿🍁🌿 ما هر دوتا دو نیمه ی سیبیم مثل هم در ازدحام کــوچـه غــــریبیم مثل هم من در تو می شکوفم و تو در هوای من آییــنه ایم، هـــر دو عجیبـیم مثل هم بـا آبشار گــریــــه از آن ارتفــاع درد کوهیم، صخره صخره شکیبیم مثل هم من با توان چشم تـو تکثیر می شوم با این حساب جمع و ضریبیم مثل هم آیینه ای بگیــر و خودت را نــگاه کن ما هر دوتا دو نیمه ی سیبیم مثل هم «سید محمدرضا هاشمی زاده» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   ┏━🦋━━•••━━━━┓ 🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋 ┗━━━━•••━━🦋━┛
🪴 می‌گفت: اگر ‌می خواهید نذر ‌کنید، نذر کنید ‌گناه ‌نکنید! مثلا نذر کنید: «یک‌ روز ‌گناه ‌نمی کنم‌ هدیه‌ به‌ آقا صاحب ‌الزمان (عج) از طرف‌ خودم.» «شهید مجید سلمانیان» 🪜 /دینی، اخلاقی ……………………………………… 💐 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 بی خودی، خودت رو زجر نده! 💎 ……………………………………… 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا» 💐 @sad_dar_sad_ziba 🍃
🍀🌺🍀 در طول روز بارها و بارها همسرتان را صدا می‌زنید. نحوه ی صدا کردن همسر می‎تواند وسیله‎ای برای تقویت ارتباط میان آن دو باشد، به شرط آن که شرایط استفاده از آن را نیز بدانند. زن، مردش را جوری صدا بزند که حس مردانگی و ابهت را به او منتقل کند و مرد، زنش را آن گونه صدا بزند که حس محبت به او منتقل ‌شود. ─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─ / خانوادگی آقای مشاور 💐 [همه چیز برای زندگی زیبا] @sad_dar_sad_ziba ─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─
🌿🍁🌿 من از عهد آدم، تو را دوست دارم از آغاز عالم، تو را دوست دارم چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم نه خطی، نه خالی، نه خواب و خیالی من ای حس مبهم! تو را دوست دارم سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم بیا تا صدا از دل سنگ خیزد بگوییم با هم: تو را دوست دارم جهان یک دهان شد هم‌آواز با ما تو را دوست دارم، تو را دوست دارم «قیصر امین پور» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   ┏━🦋━━•••━━━━┓ 🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋 ┗━━━━•••━━🦋━┛