📄 #داستانک
😫 *جیغ تازه وارد *
✅ #قسمت_دوم
✳️ #قسمت_آخر
🍂شبی که می خواست تصمیمش را عملی کند، در راه برگشت به خانه، در هوای سرد و سوزان، روی برگ های خشکیده قدم می زد و به صورت مسئله ای که می خواست از اساس پاکش کند فکر می کرد.
🚶 همه جا ساکت بود و جز صدای خش خش قدم هایش را نمی شنید. در افکارش غوطه ور بود و آرام به سمت خانه می رفت که ناگهان با صدای جیغ نوزادی به خودش آمد.
😫صدا از پشت دیوارهای خانه ای ساده و قدیمی به گوش می رسید. برای چند لحظه ایستاد و به صدا گوش داد. صدای جیغ، انگار ناخن هایش را به دیوارهای سربی ذهن او می خراشید.
🚶♂ راه افتاد تا هرچه زودتر از آن صدا فاصله بگیرد، اما آن صدا از ذهنش بیرون نمی رفت.
🏃♂قدم هایش را تندتر کرد، اما صدا بلند و بلندتر می شد. انگار دنبالش کرده بود.
😱وحشت زده می دوید و جرئت نداشت به پشت سرش نگاه کند. هرچه سریعتر می دوید، صدا نزدیک تر می شد. خسته شده بود. نفس نفس می زد. احساس می کرد خانه از همیشه دورتر شده است. بالاخره از نفس افتاد. تسلیم شد و ایستاد.
😓نفسش بالا نمی آمد. تمام بدنش می لرزید. صدا به او رسید و در بر گرفتش.
🤨 خوب که دقت کرد دید صدای جیغ خودش است که در گوشش می پیچد. بین خون دست و پا می زد.
🙁تصاویر مبهمی می دید. دستی را دید که با چاقو به او نزدیک می شد. سوزش زخم چاقو را روی بند نافش احساس کرد. ترسیده بود. جیغ می کشید.😫
👩⚕ چهره تار زنی را دید که جلو آمد و بغلش کرد. پیراهن زن غرق خون بود. وحشت کرده بود. از این دنیای غریبه نفرت داشت.
🤰 دلش برای نه ماهی که در شکم مادرش بود تنگ شد. جایی که نه چیزی می دید و نه جیغی می کشید و با صدای مهربان مادرش خلوت میکرد. از خودش پرسید: «چرا به این دنیا اومدم؟»
👩⚕ پزشک صورتش را پاک کرد و کنار صورت مادرش که عرق سردی بر آن نشسته بود، روی تخت گذاشت. همین که صدای مادرش را شنید آرام شد. می توانست صدای مادرش را واضح تر از همیشه بشنود و صورتش را از نزدیک ببیند.
👀 چشمی که در شکم مادر به کارش نمی آمد، بهترین هدیه تولدش را برایش آورده بود. مادر شروع کرد به اذان گفتن. این صدا برایش آشنا بود. یادگاری از زمانی که نه می دید و نه لمس می کرد.
😅 در چشمهای مادر اشک شوق برق می زد. دستش را جلو برد و صورت مادر را لمس کرد. مادر، صورتش را به صورت نوزاد چسباند. حالا خیسی اشک مادر را روی صورتش حس می کرد. آرام شد.
😑چشمانش را بست. وقتی دوباره چشمانش را باز کرد، صورتش کاملا خیس بود. وسط کوچه ایستاده بود.
⛈باران به شدت می بارید. بوی کاهگل بینی اش را پر کرده بود. صدای اذان می آمد. سرش را به آسمان بلند کرد. هنوز هم دوست داشت بمیرد اما نه مثل قبل. دوست داشت بمیرد برای تولد دوباره. برای اینکه صدای اذان را واضح تر بشنود و موذن را ببیند.
🤭باید آماده می شد تا از وحشت آنچه برایش تازه است جیغ نکشد.
🖊 #به_قلم_مشکات
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
تو را شاكرم كه مرا #آزاد آفريدي تا #آزادانه و بدون #وابستگی و #انحراف ذهنی به تو و #قدرت ت بیاندیشم و به واسطه آن، توان #بندگي ت را به دست آورم.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
✅ #ماه_رمضان
🌺 پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: درهاى آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده مى شود و تا آخرین شب آن بسته نخواهد شد.
📚 بحار الانوار(ط-بیروت)، ج ۹۳، ص ۳۴۴
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم مهدی صابری:
خدایا!
خدای من؛ خدای خوب و مهربانم… خیلی خیلی قشنگتر و زیباتر از اون چیزی هستی که من با این سطح پائین معرفت و شناخت که اصلاً نداشته محسوب میشه، فکر میکنم.
روسیاهم، روسیاهم که با ۲۵ سال سن نتونستم تو رابطه ی عبد و معبودی اونجوری که باید و شاید وظیفه ی عبد رو به نحو شایسته و بایسته انجام بدم. ازت ممنونم؛ ممنونم که من رو انسان آفریدی؛ انسانی مثلاً مسلمان و لایق شکر، فراوانتر محب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه وآله السلام…
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار مهدی صابری قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار مهدی صابری قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
134.mp3
2.01M
🌿 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزگار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار مهدی صابری قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
📄 #داستانک
😊 *شهد لبخند*
☹️ روی آش دَلمه بست. دستش به سفره نمی رفت. بامیه های طلایی چشمک می زدند و وعده شهد شیرین می دادند. فکرش پر کشید به سال گذشته، قبل از اذان مغرب، صدای چرخش کلید، خبر از افطاری دو نفره می داد؛ اما حالا . . . دوباره به ساعت نگاه کرد، موبایل را در دست چرخاند. دست و دلش یکی نمی شدند. یادش نمی آمد چند روز است با شوهرش حرف نزده. با خودش گفت:" سر چی بحثمون شد؟ تلویزیون، مادرش، مانتوام یا... هر چی، دلم برای حرف زدن بعد شاممون تنگ شده."
📖 به آیات قرآن روبرویش خیره بود که پاهایی جلو چشمانش قرار گرفت، چشمانش را از صفحه قرآن گرفت و گردنش را ترق و تروق کنان بالا برد. صالح با آستین های بالا زده ایستاده بود. با تکیه بر دستش بلند شد. گفت:«خدا قوت، بشین برات آب جوش بیارم.»
😒 چشم های صالح بین سفره و لب های خندان مریم رفت و برگشت. با تردید گفت:«من یه چیزی خوردم.»
🤔 مریم_ تنهایی؟
😠 صالح پفی کشید:"حوصله بحث ندارم."
☺️ مریم_ می خواستم بگم تنهایی مزه نمیده، برا همین منتظرت بودم تا با هم افطار کنیم. چایی برات بریزم؟
😳 صالح خیره به لب های خندان مریم، سرش را به معنی تأیید تکان داد.
🖊 #به_قلم_صبح_طلوع
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#بارالها!
ما را #ياري كن که #ياوري جز تو نداریم و اگر تو ياريمان نكني از که #طلب یاری و #کمک نماییم؟
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
✅ #آراستگی
🔹 عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ يُحِبُّ مِنْ عَبْدِهِ إِذَا خَرَجَ إِلَى إِخْوَانِهِ أَنْ يَتَهَيَّأَ لَهُمْ وَ يَتَجَمَّلَ
🔸 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند متعال دوست دارد وقتى بنده اش نزد برادران خود مى رود با هيئتى آماده و آراسته برود.
📚 ميزان الحكمه جلد2 صفحه 248؛تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة , جلد۵ , صفحه۱۱
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم عبد الصالح زارع:
عزیزان من،حواستان باشدکه این انقلاب اسلامی رابه امانت به ماسپرده اند،ونکند درامانت خیانت کنید…این امانت،امانت الهی است،وظیفه همه ی ماست که ازاین انقلاب ودستاوردهای آن پاسداری کنیم…دست ازاین🌙ماه تابان🌙برندارید،چراکه این ماه ازخورشیدعالم تاب🌞 نورگرفته وبازتاب مینماید…همانطورکه امام خمینی(ره)فرمودند:”پشتیبان ولایت فقیه باشیدتابه مملکت شماآسیبی نرسد”…پشتیبان واقعی باشیدونکندبه خودآییدوخودراتواب معرفی کنید،که آن روزهم پایان جهل نیست…
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار عبدالصالح زارع قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار عبدالصالح زارع قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
135.mp3
2.03M
🌿 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزگار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار عبد الصالح زارع قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🏴زیارت نامه #حضرت_خدیجه (س)
بِسْمِ ٱللّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيمِ
▪️اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا زَوْجَةَ سَیّـِدِ الْمُرْسَلِینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا أَوَّلَ الْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِی نُصْرَةِ سَیِّدِ الاَْنْبِیاءِ، وَ نَصَرَتْهُ مَااسْتَطاعَتْ وَدافَعَتْ عَنْهُ الاَْعْداءَ، اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا مَنْ سَلَّمَ عَلَیْها جَبْرَئِیلُ، وَ بلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِیلِ، فَهَنِیئاً لَكِ بِما أَوْلاكِ اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَیْكِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ .
▪️سلام بر تو اى مادر مؤمنان، سلام بر تو اى همسر سرور فرستادگان، سلام بر تو اى مادر فاطمه زهرا سرور بانوان دو جهان، سلام بر تو اى نخست بانوى مؤمن، سلام بر تو اى آن كه دارائیش را در راه پیروزى اسلام و یارى سرور انبیا هزینه كرد و دشمنان را از او دور ساخت، سلام بر تو اى آن كه بر او جبرئیل درود فرستاد، و سلام خداى بزرگ را به او ابلاغ كرد، این فضل الهى گوارایت باد و سلام و رحمت و بركاتش بر تو باد
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
☑ شما برای زنده نگه داشتن نام ام المؤمنین خدیجه کبری سلام الله علیها چه می کنید؟
🌑 کمترین کار پوشیدن لباس مشکی در شب و روز دهم ماه مبارک رمضان و عرض تسلیت به رسول خدا و حضرت زهرا و امام زمان علیهم السلام است.
🍴 سفره افطار و سحرمان را به نیت حضرت #خدیجه سلام الله علیها پهن کنیم.
😊 قبل از افطار و در وقت سحر سلامی به نیابت از ایشان به امام زمان علیه السلام هدیه کنیم.
✅ راستی چند نفر حاضر هستند اگر خدا امسال دختری به آنها عنایت کرد اسمش را #خدیجه بگذارند؟
❤ #ام_المؤمنین
❤ #خدیجه_کبری
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#بارالها!
از تو #یاری می خواهیم ما را #توان و #قدرت دهی تا در راه #رضای تو قدم برداریم و هدفی جز #رضایت تو نداشته باشیم
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤ #مناجات
📝 @sahel_aramesh