یا حمید بحق محمد
یا عالی بحق علی
یا فاطر بحق فاطمه
یا محسن بحق الحسن
یا قدیم الاحسان بحق الحسین
عجل لولیک الفرج....
خدایا نصرت تو همیشگی بوده و هست
بحق مهدی فاطمه مجاهدان را یاری کن
[ قدم سومـــِ③ سفر! ]
نیازمند یه عده آدم تیزهوش هستیم!
از این عدد رمزگشایی کن و برای پویش
تخفیف بگیر!🎉
•
فرصتها رو، روو هوا باید زد! در جریانی
که رفیق؟!😌
•
نتایج گرانبهای ذهنت رو اینجا برامون
بفرست: @p_namaktab 📨
•
•⏳•
درگیریام با کسی نیست؛
من با زمان و مکانِ خود درگیرم..!
#آلبوم
#بگذارید_خودم_باشم
SAHELEROMAN | ساحل رمان
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت بیست و هفتم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
_ استاد دیر اومد و ما زود رفته بودیم.
چندتا از پسرها هم زود اومده بودند، سرشوخی رو با هم باز کردیم، روال طبیعی بود بین ما.
من از این دخترها و پسرهایی که پا نمیدن خوشم نمیاد!
باید در لحظه لذت برد، از لحظه لذت برد و کلا حال کرد، سپهر هم مثل بقیه وسط بساط بگو بخند بود که استاد اومد.
بچهها جابهجا نشستند منم مجبور شدم کنار سپهر بشینم.
وسایلم کنار صندلی جلو بود و حالا پسری نشسته بود اینجا.
میخواستم جزوه بنویسم و وسایل رو میخواستم.
سپهر نگذاشت، دوسه تا برگه کلاسور و یه خودکار گذاشت جلوم.
من هم حوصله نداشتم؛ خودش نمینوشت، من مینوشتم!
آخرش جزوهها رو از زیر دستم برداشت وگفت:
_ دختر خوب یعنی تو! برات عکس میگیرم میفرستم. شماره!
برگهها رو پس گرفتم و گفتم:
_ خسته میشی بخوای موبایلت رو دست بگیری. شماره بده عکس میگیرم میفرستم!
شب که برایش فرستادم تا دو شب چت کردیم.
من از زمانی که از اولی و دومی جدا شده بودم با خودم قرار گذاشته بودم به هیچ پسری محل سگ ندم اما سپهر هم یهجور دیگه حرف میزد، هم یه مقدار سماجتش با محبت بود، هرچی هم باهاش تند برخورد کردم خندید و ادامه داد.
_ ولی الان که داشتی گریه میکردی!
_ آره چند وقته خرش از پل گذشته گاهی یه رفتارایی میکنه بدم میآد.
.
.
.
[ برای خوندن هر شب سه قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
🌻پویشِ بزرگ ۲۵۱🌻
.
همزمان در کانالهای
• نمکتــــاب و ساحل رمــان •
برای شرکت در پویش، کافیه کتاب تازه
چاپشدهی معصومه رو تهیه کنی!📘
از کجا؟ [اینجا کلیک کن]
زمان قرعهکشی: ۲۴ آبان
اگه حضوری کتاب رو خریدی به یکی از این
آیدیها مشخصاتت رو بفرستی:📨
•-@p_namaktab |•-@sahele_roman
.
#پویش | #معصومه | نمکتاب | ساحل رمان
•
ایرپاد🎧
•
پاور بانک🔋
•
ساعت مچی⌚️
•
ست لوازم التحریر🛍
•
پک کتاب📚
•
و ...
و ...
و ...
چههههه خبرهههههههه اینجااااا !!!
•
دوسـت نداشـتم به صـفـتی مـشـهور بـشوم،
خــصوصا صـفاتی که شاید قبلا خــوب بود و
حالا میان بچههای هم صنف ما، داشتنش
طرد شدن را به همراه داشت؛ مجبور کرده
بودم خودم را که شبیه همه باشم اما کیسه
بوکس حرفها نباشم.
.
.
📖- بگذارید خودم باشم
📽- #ســکـانــسیـــجات
SAHELEROMAN | ساحل رمان
| ♥️ • 🪞|
.
.
.
« قسمت بیست و هشتم »
«رمان بگذارید خودم باشم»
_ یعنی این رفتارها رو اون اولیه نداشت؟
با این سوالم فرزانه مثل شب سکوت میکند.
انقدری که میچرخم سمتش ببینم بیدار است یا خواب. چشمانش رو به من باز است و ساکت! کمی میترسم و تکانش میدهم:
_ فرزان!
_ میتونی به من آب بدی؟
همانطور که دراز کشیدهام، دستم را هم دراز میکنم تا بطری آب را بردارم.
مینشیند، یک قرص میاندازد در داخل دهانش، لب به بطری میگذارد و دیگر دراز نمیکشد.
_ از شب بدم میآد. تموم نمیشه.
و آدم رو توی خاطراتش تموم میکنه.
بدبخت میشم بس که مثل تو مقایسه میکنم، مرور میکنم، گریه میکنم، اصلا ولش کن، بیا به جای این حرفها یه سریال جدید آمریکایی دانلود کردم ببینیم.
من آن شب رها کردم، هدفون گذاشتیم و تا هرچه خواب گذاشت فیلم دیدیم!
از همان شب من شدم رفیق خاص فرزانه که پیغام و پسغام هم میبردم گاهی و میآوردم، در ماه بعد هم مادر را وادار کردم پدر را راضی کند تا موبایلدار شوم!
نمیشد بیشتر از این موبایل مامان و بابا را استفاده کنم، کمی داشتند شک میکردند، میلم متفاوت عمل میکرد، فرزانه محکم گفته بود:
_ فری تو دایی رو خیلی دوست داری!
_ تو هم که خیلی دوستش داری!
_ آره خب ولی دلیل نمیشه اگه یکی رو دوست داری اجازه بدی همه زندگیت زیر دستش باشه، دایی مدل خودش برای خودش خوبه!
_ برای ما هم که تاحالا بد نبوده!
_ دیدی گفتم زیادی دوسش داری، همینه که نمیذاره خودت برای خودت زندگی کنی!
_ دایی کی گفته ما برای اون زندگی کنیم! ...
.
.
.
[ برای خوندن هر شب سه قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#بگذارید_خودم_باشم
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
•🪟•
چارهیِ من که تو باشی
من بیچاره ترینِ جهانم..❤️🩹
#شعریجات
SAHELEROMAN | ساحل رمان
من فقط عکسهای خودمو می ذاشتم. عکسهای
مهمونیا و گردشایی که می رفتم. یا گردش و تفریح.
عکسای خودمو دوست داشتم. البته برام مهم بود
که لایک و پیام هم داشته باشم. پیجم مثل بچهام
شده بود. مثل خونه خودم. هم دوستش داشتم،
هم توش راحت بودم. خیلی راحت…🧶📨
[ همین که نامحدود بود و آزادی رو لمس میکردم،
بهم احساس قدرت میداد . . . ]
.
.
.
#معرفیجات
- رمانِ ... 📕
SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما بعد آزادیش میرفت آمریکا!
میرفت تا بپرسه اگه . . .🎭
.
.
SAHELEROMAN | ساحل رمان
کیه که از دونستن پشتپردهی زندگی
آدمای مشهور خوشش نیاد؟
با این کتاب میتونی وارد لحظات خاص و
پنهان مدلینگها بشی!👠
•
•
هزینه کتاب سنگینه برات؟ pdf اش رو
داریم بابا!😌
همین الان به این آیدی پیام بده و شروع
به خوندن کن! @ketab98_99
•
#معرفیجات | #زنان_عنکبوتی | #نرجس_شکوریان_فرد