eitaa logo
ساحل رمان
8.7هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
821 ویدیو
19 فایل
رمان‌های [ نرجس شکوریان‌فرد ] را این‌جا بخوانید✨ . . بعضی لحظه‌ها سخت و کسل‌کننده می‌گذرند :( . یک حرفی نیاز دارم تا این لحظات ناآرام را، آرام‌بخش کنم🌱 . نویسنده‌هایی هستند که خاص لحظات من می‌نویسند♡✍🏻 . . ارتباط با ما: @sahele_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت صدوپنجاه‌وسوم » «رمان بگذارید خودم باشم» می‌ایستد این بار، سر تکان می‌دهد به تایید حرف‌هایم و می‌گوید: - گاهی خوبه که پدر و مادر از آدم دور باشن تا انسان به نتایجی که تو رسیدی برسه! اصلا حرف نمی‌زنم. - خوبه که اون‌ها رو هم ببینه، سختی‌ها و تدبیرهاشون رو درک کنه، خوبه! همراهی نمی‌کنم: - تا محبت و غر زدن و گیر دادن رو در کاسه‌ی پدر و مادر فقط یه چیز ببینید؛ محبت! دروازه‌های وجودم را می‌بندم و مقابلش ساکت می‌مانم. - درضمن پدر و مادر شما، خصوصا مادر شما این دوهفته که شما باغ گرد بودید، سرگردان و دل‌تنگ بود و هر روز سه وعده سراغ شمارو می‌گرفت و پدر من رو هم درآورد سر تمام حالا و عادات و دوست‌داشتنی‌ها و دوست نداشتنی‌های جناب عالی! من تسویه حساب خودم و خودت رو فقط برای همین قضیه گذاشته‌ام به وقتش! همان دوسه جمله اول کفایت می‌کرد تا حال و احوال من تغییر کند، چه فکر می‌کردم چه رخ داده بود! آن‌قدر این روزها قضاوت کرده بودم به بی‌محبتی‌شان که باورم شده بود و حالا عکس می‌شنیدم! اعتراض کردم: - چرا نمی‌گفتید؟ حق به جانب جواب می‌دهد: - بذار من حرفی نزنم! . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
أَتمنىٰ لك حُبًا عظيمًا، ترى الحَياة مِنْ خِلاله... «برایت عشقی بزرگ آرزو می‌کنم، تا زندگی را از میان آن ببینی…»💗 SAHELEROMAN |
خدا باور که هستی چشمه‌ی پرآبی، همه رو هم سیراب می‌کنی، خدا که حذف می‌شه، چشمه خشک می‌شی، بقیه هم با بودن کنار تو، ناراحتی و نا‌امیدی میاد سراغشون! . 📖- بگذارید خودم باشم 📽- SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت صدوپنجاه‌وچهارم » «رمان بگذارید خودم باشم» میان تمام راست‌هایش این هم راست بود، روز اول که میان تمام داد و فریادم درب ماشین را قفل کرده بود و به زور بازوی مردانه‌اش کشانده‌ بودم داخل باغ صدای فریادهایم را هم شنیده بود و هم حساب کرده بود: - از همتون متنفرم، دشمن من شمائید! دلم نمی‌خواد پدر و مادر داشته باشم! ده‌ها جمله‌ی ناساز دیگر! دایی خودش را ندیده گرفته بود، تمام ترکش‌هایی که از من به او رسیده بود را هضم کرده بود! اما قسمت پدر و مادرم را حساب کرده بود! جریمه شده بودم؛ محرومم کرده بود از هر دیداری و شنیداری! فصل جدید گوشی‌همراه و من شده‌ایم جن و بسم‌الله. او جن است و من ترسیده شده‌ام از فضایی که دارد، بسم‌الله گویان هم سراغش نمی‌روم تا می‌توانم افتاده‌ام دنبال زندگی! دلم می‌خواهد کمی زندگی کنم، این دوسه روز که آمده‌ام هر روز دایی و سوده آمده‌اند سرزده‌اند، فضای خانه را تلطیف کرده‌اند و رفته‌اند! خودم شده‌ام مشاور خودم؛ یک دفتر گذاشته‌ام کنار میزم زیر همهٔ دفتر و کتاب‌ها، حالات روحی‌ام را می‌نویسم، ریشه‌یابی می‌کنم، زیر و رو می‌کنم و بعدها دنبال راه‌حل هم برایش خواهم گشت! الان دقیقا وسط همهٔ ریشه‌یابی‌ها هستم و افتضاحات روحی و روانی و اندیشه‌ای ام! . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
دیدید چی شد؟😱 شب خواستگاری فرشته و امیرحسین (آرشام) توی کانال خصوصی فضا بحرانی شده😞😐😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|⚖| کفه‌های این ترازو، هیچ‌جوره تعادل نداره‌! •• SAHELEROMAN |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت صدوپنجاه‌وپنجم » «رمان بگذارید خودم باشم» و وسط همهٔ این کارها کیک هم درست کردم، چه کیکی، بلد بودم و نبودم اینترنت را باز کردم، یکی یکی خواندم و انجام دادم، نتیجه‌اش شد آن‌چه نباید. مامان وارد آشپزخانه که شد دستانش را گذاشت روی صورتش و نالید: - وای فرشته! چه‌کار کردی؟ به خودم دو قول داده بودم که ناراحت نشوم از سرزنش‌ها و غُرها و دوم این‌که جواب ندهم قول سومی هم داده بودم که سخت نگیرم! با لبخند دستان آردیم را نشان مامان دادم و گفتم: - یه کیکی بپزم که توی عمرت نخورده باشی مامان! - لازم نکرده آشپزخونه رو نگاه کن! نگاه نکرده می‌دانستم چه کرده‌ام، دور خودم چرخیدم و گفتم: - کار سه سوته. فقط سه سوت بهت تحویل می‌دم عین آشپزخونه عروس! مات مانده بود که من همان فرشته گذشته هستم یا خدا شفایم داده است! خدا که خب البته اما من خیلی به خودم فشار آوردم که بغض نکنم جواب سربالا هم ندهم، یکی به دو نکنم، صدایم هم بالا نرود. سه سوت اول هم شیر آب را باز کردم و دست و صورتم را با آب سرد شستم تا بتوانم ادامه بدهم! مامان که رفت، کیک را که گذاشتم داخل فر، آشپزخانه را که تمیز کردم، خودم را رساندم به تلفن و دایی را پیدا کردم! . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بی وفایی شد جواب مهربانی، حیف شد! خواستی از پای آهو بند بگشایی، گریخت...🦌 . SAHELEROMAN |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• اندر احوالاتِ شادمان شدن‌های ادامینِ محترمِ ساحل، وقتی بقیه‌ی رمان به دست‌شون می‌رسه و میرن که تا برای بچه‌های [کانال vip] پست بذارن!🤝😎 ••
شده از عالم و آدم دلگیر باشی؟ اینجور مواقع چی آرومت می‌کنه؟😃 بیا اینجا که داریم درباره اصل همه احوالات صحبت می‌کنیم😍 دورهمی ریحانه‌ها ویژه ۱۴سال به بالا مکان: کوچه ۱۸ زنبیل آباد، پ۱۲۲ ساعت: ۱۵:۳۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت صدوپنجاه‌وششم » «رمان بگذارید خودم باشم» - خیلی سخته! - سلام، منم خوبم سوده هم خوبه! - سلام دایی - آفرین، چی سخته! - این‌که وقتی خودت رو زدی زشت کردی دوباره زیبا بشی! با صدای بلندی می‌خندد و می‌گوید: - به من بگن جایزه اسکار رو به کی باید بدن می‌گم به فرشته دایی که داره یک خرابه رو آباد می‌کنه با اختیار و انتخاب خودش! - جایزه اسکار نمی‌خواهم، الان یکی رو می‌خوام منو ببره بیرون یه دور بزنم به شرطی که قول بده تا من حرف نزنم باهام حرف نزنه! - به من بگن پر رو ترین دختر دنیا کیه؟ می‌گم فرشته! لوس بازی رو بذار کنار به جای دور دور کردن یه خط هنری رو پیدا کن و دنبال کن آروم می‌شی. الان هم زندگی آروم من رو بهم نزن! خداحافظی می‌کنم و قول می‌دهم به خودم که لج نکنم. توی دفترم می‌نویسم که من لجبازم. شدیدا هم لج می‌کنم، می‌نشینم مرور می‌کنم که کی، چرا، چگونه لجباز شدم! هزار بار شنیده‌ام که لجباز هستم و بدتر لج کرده‌ام اما الان زمان بدتر کردن نیست! هرچه فلش می‌زنم به گذشته می‌بینم که دلیل لجبازی‌‌ام پدر و مادرم بودند، هرچه می‌خواستم فراهم می‌کردند، هرچه نمی‌خواستم با زور دور می‌کردم، هرجا خواستم و نخواستم طبق میلم رفتار کردم! . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
توی مثبت ساحل یه خبراییه!!! خواستگاری به هم خورد 😞 وای فرشته و امیرحسین و مامانش 😐😐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|💕| تو نیمِ دیگرِ من نیستی؛ تمامِ منی‌... :) SAHELEROMAN |