eitaa logo
ساحل رمان
8.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
821 ویدیو
19 فایل
رمان‌های [ نرجس شکوریان‌فرد ] را این‌جا بخوانید✨ . . بعضی لحظه‌ها سخت و کسل‌کننده می‌گذرند :( . یک حرفی نیاز دارم تا این لحظات ناآرام را، آرام‌بخش کنم🌱 . نویسنده‌هایی هستند که خاص لحظات من می‌نویسند♡✍🏻 . . ارتباط با ما: @sahele_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|⏳| گر سر برود، ز سر هوایت نرود تأثیرِ طلسمِ چشم‌هایت نرود:) •• SAHELEROMAN |
[ یه سلام خاص به تویی که خاصی و به جمعِ خاص‌مون پا گذاشتی ❛ ᴗ ❛🍓 ] پیوستن/join رو کلیک کن تا عضو بشی و گم‌مون نکنی! • اینجا هـستی و هــستیم تا: حالمون بهتر شه و کلی بهمون خوش بگذره،با خوندن رمان‌های خوشمزه!🧁🍫 [و ویژه برنامه‌های نوروز و ماه مبارک!] • و البته یه سری آیتم‌های دیگه که مطمئنم دوسشون داری! قدم‌ت رو چشم‌هامون! • نقشه راه‌ رو سنجاق کردیم برات !=)🗺 @SAHELEROMAN
•• فکر کنم عکاس‌هامون به قدر کافی استراحت کردن! بریم برای شروع دوباره که دلمون تنگ شد🥲📸
•• موضوع: قلبت رو بتکون!🫀 (به آدمایی که خیلی وقته ازشون خبر نداری یا به هر دلیلی کدورتی بین‌تون وجود داره، پیام بده و براشون آرزوهای قشنگ کن! اسکرین‌شو برام‌مون بفرست؛) ) | SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• آدم می‌رسه به نقطه‌ای که دیگه دلش با هیچ چیز و هیچ کس آروم نمی‌گیره. جز ...! :)🪐 |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت صدوهفتادوپنجم » «رمان بگذارید خودم باشم» بیشتر هم از این‌که تالار نبوده و همه زیادی راحت بودند و مجبور نبودند قیافه متکبرانه بگیرند و پشت میز بنشینند لذت برده‌اند، از این‌که موسیقی هم نبوده تا تمام سیناپس‌های عصبی‌شان به‌هم بریزد، از این‌که توانستند روی فرش‌ها راحت بنشینند و گفت‌وگو‌های همه جانبه داشته باشند، از این‌که همه‌چیز ساده بود و ساده و ساده! و من مثل یک آدم متشخص کنار سوده جان می‌ایستم و فقط اذیت می‌کنم و کم نمی‌آورم! آخر شب که چند طایفهٔ ردیف اول مانده، دایی را صدا می‌زنیم و هول شده می‌آید تا عروسش را چادر بپوشاند و بروند! در را می‌بندم و مقابلش می‌ایستم: - کجا ان‌شاءالله؟ چشم‌غره می‌خواهد برود که با دیدن من لبخند می‌شود: - چرا؟ - چی دایی جان! - چرا یه امشب رو مثل آدم خوب قصه‌ها زندگی نمی‌کنی؟ - یعنی اگه دختر مردم رو مفتی مفتی بدم ببری آدم خوب قصه‌هام!؟ - آدم خوب امشبی! . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
•• اینم از روز [ششم]!😇 پ.ن۱: بهتر و بدتر که نداشتیم؛ پس از بین همه قرعه‌کشی کردیم! پ.ن۲: تیم ساحل رمان بابت پیوندهایی که امروز برقرار شد، اشک شوق می‌ریزه! :)🤍
•• ولی من می‌گم های این شب‌ها از دست می‌رن اگه همراهش [ این چند خطِ شیرین ] رو سر نکشی!🍶🌱؛) خوش بگذره!👐🏻^^ ••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🌙 ✒️... افطار نزدیک است و دل مصطفی کمی ناآرام. می‌داند در خانه آرشام و جواد خبری از سفره افطاری نیست! آخرش پیام می‌دهد به جواد: - افطاری؟! به ثانیه جواب جواد می‌آید: - یه بار مهدوی افطار گذاشت برای همهٔ بچه‌ها در مدرسه. سر سفره که بودیم یه نوایی پخش کرد که اسماالله بود! اونو برای خودم می‌ذارم، آب جوش هم که همهٔ خونه‌ها داره، به جای خرما که توی خونهٔ ما نیست شکلات هست! - اگه تنهایی بیا! - تا کی قراره خونهٔ شما خونهٔ من باشه! - رفاقت زمان و مکان نداره. یک ساعت تا افطاره، خودت آرشام رو خبر کن من برم دنبال زولبیا بامیه! - مصی یه آدمایی مثل من که معرفت حالیمون نیست و ریشمون به ریش دنیا بسته است این ماه حداقل رفاقت با خدا خیلی حال می‌ده! - انس شیرینیه! به شیرینی زولبیا بامیه که حالا به این نتیجه رسیدم تو سر راهت بخری بیاری - یه نیازه ها! تازه امروز که گرسنه و تشنه شدم فهمیدم که دوری از خدا تلخه! محبتش گرمی می‌بخشه! - بیرون از آغوش خدا سرد و بی‌روحه! - شدم مثل یه بچه‌ای که حسابی بازیگوشی کرده، تازه دلش تنگ مادرش شده، یهو مادرشو می‌بینه می‌زنه زیر گریه می‌دوه سمتش، توقع نوازش و بوسه و بغل داره! - با این تفاوت که خدا از دوری ما خوشحال نمی‌شه! دوستان خدا هم دل نازک‌ان و طاقت دوری کردن ندارن! جواد دیگر پیامی نداد. دلش از خودش گرفته بود و زمزمه کرد: - دوستان خدا طاقت ندارند، دل نازکند! | @SAHELEROMAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|🕊| این لطافت که تو داری؛ اصلا به‌به!🥲 •• SAHELEROMAN |
•• وقتی می‌گم آدم شما رو داشته باشه دنیا بهش می‌خنده واسه همین چیزاست! ما خواستیم برسه به 4k، شما رسوندید به 7k!🪄 آقا دمتون گرم!😌🤝
•• می‌خواستم قرعه‌کشی کنم، گفتم باز تا شب وقت بدیم هرکی جا موند از چالش، شرکت کنه! بفرست برا ده‌تا از رفیقات و شات بفرست برامون و به قید قرعه جایزه ببر!🎁🤓
•• ببینم تا آخر شب به 8k می‌رسونید یا نه!🪖🕶 ••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• موضوع: بگو کجای ایرانی؟🗺 | SAHELEROMAN | ساحل رمان
اینا واقعیه‌ها! همین بغل، وقتی ما با آرامش داریم زندگی‌مون رو می‌کنیم، امثال من و تو . . . ❤️‍🩹 سهم تو چندتا "امّن یجیب" باشه؟ |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت صدوهفتادوششم » «رمان بگذارید خودم باشم» دستگیرهٔ در را فشار می‌دهم و می‌گویم: - دیگه ببخشید ما یه دایی داریم، گفته یه بار بیشتر زندگی نمی‌کنیم، این یه بار رو خوب زندگی کن، من نمی‌خوام آدم خوب یه شبی و یه روز باشم، یه عمر می‌خوام نامم به نیکی برده شود کنار حافظ و فردوسی و سعدی و اینا! - لعنت به دایی که دخترخواهرش رو جسور کنه! در را باز نمی‌کنم و مصرانه دستم را مقابلش تکان می‌دهم. دست به جیب می‌شود و تراول پنجاهی را در می‌آورد، می‌گیرم و دوباره تکان می‌دهم، دوباره دست به جیب می‌شود و دو تراول پنجاهی می‌دهد، نچی می‌کنم و مجبور می‌شود سه تراول بدهد، کمی می‌ترسم از ادامهٔ مسیر و در حالی‌که در را باز می‌کنم می‌گویم: - رحمت بر دایی که دختر خواهرش را حق بین کنه! - دارم برات! دقیقاً برات دارم! شانه بالا می‌اندازم و با سروصدا دایی را می‌برم سمت سوده جانی که لبخندش تمام نشدنی و ابدی است انگار! داستان بقیه اتفاقات داستان شور و شیرین شروع یک زندگی است که این روزها خیلی کمرنگ شده است بین همۀ ما جوان‌ها! ازدواج‌ها دیر شده است و رابطه دختر و پسر زود! ازدواج‌ها پر خرج شده است و حریم شکنی ارزان! چه مرضی است افتاده بین خانواده‌ها و جوان‌ها که ازدواج را سخت کرده‌اند و نیازها باعث روابط بی‌سر و ته و پر ضربه، پر ضربه، پر ضربه شده است. . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
•• و [روز هفتم] هم گذشت. خداقوت پهلوونا👐🏻