eitaa logo
ساحل رمان
8.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
943 ویدیو
19 فایل
رمان‌های [ نرجس شکوریان‌فرد ] را این‌جا بخوانید✨ . . بعضی لحظه‌ها سخت و کسل‌کننده می‌گذرند :( . یک حرفی نیاز دارم تا این لحظات ناآرام را، آرام‌بخش کنم🌱 . نویسنده‌هایی هستند که خاص لحظات من می‌نویسند♡✍🏻 . . ارتباط با ما: @sahele_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
ساحل رمان
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل هفدهم / قسمت صدوبیست‌وهشتم - تو نیازی نیست مهدوی داشته باشی، خو
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل هفدهم / قسمت صدوبیست‌‌ونهم مصطفی وقتی در را باز کرد که جواد توانسته بود اشکش را پاک کند اما سر دردش تازه شروع شده بود و جواد میان افکارش سرگردان بود، مصطفی تکیه به دیوار داد: - جواد چایی آماده است! - آماده بود! - باشه هرچی تو بگی، بیا! نمون توی این حالت! بلند شو! دلش می‌خواست حرف بزند بدون دلیل، قبل از این‌که مصطفی برود گفت: - یه بار که رفتیم اروپاگردی کنار دریا یه زن و شوهر ایرانی اومدن مثلا کنار دریا، فکر کنم دانشجو بودن، زنه مثل مادرم برهنه نشد، شوهرش هم، یه زن و مرد انگلیسی شنا می‌کردند براشون عجیب شد، زنه خیلی راحت رفت سمت اون دو تا و سؤال کرد، پسره اول روسری خانمش رو بیشتر کشید جلو بعد گفت؛ جسم ما، مثل ذهن و روحمون فقط متعلق به هم‌دیگه است. زن من برهنه نمی‌شه چون جسمش اشتراکی نیست، اختصاصیه، منم همین‌طور. جالبه مرده خیلی ذوق کرد. غیرت رو می‌شه فهمید، اگر کسی معنی غیرت رو نمی‌دونست اون‌جا می‌فهمید، زنش هم ذوق کرد، خودش رو پوشوند، حیا کرد. من شنیدم، چون مادرم مسخره کرد نتونستم بگم درون منم این رو پسندیده که زن و مرد حیا و غیرت تو خلقتشونه! ربطی به کشور نداره، به دین داره؛ دین، حیا و غیرت رو نگه می‌داره اما الان اینو می‌فهمم مصطفی، می‌فهمم که دارم زجر می‌کشم! مصطفی گنگ پرسید: - زجر برای چی؟ جواد نتوانست خودش را کنترل کند و با صدای بلندی گفت: . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ اسرائیل به زبان ساده! ✅ معلمها این کلیپ رو تو همه کلاسها پخش کنن تا دانش‌آموزان مملکت بدونن که چرا به اسرائیل میگیم رژیم جعلی👌🏻 @SAHELEROMAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این صحبت‌های مهدی خراتیان مدیر اندیشکده احیای سیاست رو ببینید. نه تنها در منطقه قفقاز و کریدور زنگزور جعلی، خطر اسرائیل و ناتو، ایران را تهدید می‌کند بلکه ماجرا به آسیای میانه نیز کشیده شده. تهدید اصلی اجرای بوده و معادلات شرق دریای خزر به ضرر ایران در حال تغییره. @SAHELEROMAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساحل رمان
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل هفدهم / قسمت صدوبیست‌‌ونهم مصطفی وقتی در را باز کرد که جواد توان
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل هفدهم / قسمت صدوسی‌ام - برای چی؟ برای دردی که داره سینمو منفجر می‌کنه، تو نمی‌فهمی! چون پدرت یه مرده، مادرت یه خانوم! - جواد! بلند می‌شد، حتما بلند می‌شد! آمده بود این اردو را تا یاد بگیرد چه‌طور بیرون بیاید، بایستد، قدم بردارد و نماند. همراه مصطفی رفت کنار بچه‌ها! بچه‌ها کنار آتش بودند و مهدوی رفته بود سراغ کودکانش. محبوبه و نوزادش خواب بودند و آن دو تا داشتند کنار مادر با تمام قدرت مدادهای رنگیشان را رو کاغذ می‌کشیدند و نقاشی می‌کردند که با دیدن مهدوی بال در آوردند! هر دو را آرام از اتاق بیرون آورد و انتهای باغ کنار خودش نشاند! وحید با دیدن بچه‌ها گفت: - صفا آوردید. علیرضا توپید: - با بچه این‌طور حرف می‌زنند! فعلا حرف نزنید بذارید با قیافه‌های ما آشنا بشن! بچه‌ها ترجیح می‌دادند خودشان را روی پای پدر جا بدهند و خیلی چشم در چشم پسرهای مقابلشان نشوند، به جز مصطفی بقیه در چشم‌شان غریبه بودند. مصطفی با خودش فکر می‌کرد روح این بچه‌ها چه‌قدر با روح خودش فاصله دارد. مَن آن‌ها با این معصومیت با من جمع... - مصطفی! به خودش آمد و وحید را نگاه کرد: - این‌طوری زل زدی به بچه‌ها می‌ترسند خب. لپ پسرک شیرین مهدوی را نوازش کرد و گفت: - با هم رفیقیم. آدم از غریبه می‌ترسه! همه تلاش می‌کردند تا حرف بزنند و جواد را از سکوت در بیاورند حتی مهدوی هم عمدا بچه‌هایش را آورده بود. آرشام لبخند زد و گفت: . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل هفدهم / قسمت صدوسی‌ویکم - چه حرف سادۀ راستِ دروغی! یه پیجی بود فقط بحث مدلینگ پسرونه کار می‌کرد چند میلیون علاف هم مثل من توش بودن، یه بار با وحید حساب کردیم دیدیم از بودن امثال ما حدود صد میلیون ماهی درآمد داره! - بعد هم یَک عالمه موسیقی برامون می‌ذاشت از تاپ‌های اونوری که الان ما همش رو حفظیم، دوست داریم، از ننه بابامون بیشتر! از نگاه اول مشکلی نداشت این کارها، اما از دید بالادستی یک سئوال همه را به هم می‌ریخت؛ آرشام برای خودش حرف می‌زد انگار: - این همه دیدی و شنیدی که چی؟ مصطفی دست تپل بچه مهدوی را گرفت و او را آرام به سمت خودش کشید. کودک هم همراهی کرد و روی پای مصطفی نشست. - می‌شه آرشام. هرکسی به خودش مسلطه. آدما اول اول منِ‌شون پاک بوده، طیب و طاهر مثل همین دو تا، همین‌جور که اینا فرق دوست و غریبه را راحت می‌فهمن، من و تو و همه هم فرق کار خوب و بد را می‌فهمیم، می‌فهمیدیم، می‌تونیم بفهمیم! جواد چشم بست و فکر کرد اگر مادر و پدرش تماس گرفتند بپرسد که می‌فهمند دارند چه می‌کنند؟ - راستش آقا من و وحید فقط ما دوست داشتیم ببینیم این کلیپ چی رو نشون می‌ده، هوس کردیم، با این‌که می‌دونستیم خرابمون می کنه اما دنبال هوس‌مون رفتیم! خودش و خواهرش وقتی اشتباه می‌کردند و پنهان هم می‌کردند یعنی چه؟ جواد بی‌اختیار زمزمه کرد: - شاید هم نفهمه! علیرضا سر بالا انداخت و گفت: - جواد جون خیالت راحت آدم می‌فهمه، خودش رو به نفهمی می‌زنه؛ مثل قصۀ کارای ما توی اعتراضا! . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاثیر یک حرکت محبوب ترین انسان کره زمین (کریستیانو رونالدو ).mp4 برای یاری مظلوم کفایت می‌کنه انسان باشی، انسان! @SAHELEROMAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساحل رمان
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل هفدهم / قسمت صدوسی‌ویکم - چه حرف سادۀ راستِ دروغی! یه پیجی بود
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل هفدهم / قسمت صدوسی‌ودوم اونی که پول می‌گیره که بیاد توی خیابون، آتیش بزنه، فحش به کشورش بده، چاقو بکشه، یا اون سلبریتی که همه رو تشویق می‌کرد بریزند مملکتشون رو خراب کنند، بشکنند، زنده زنده آدم بسوزونن، خودشون تیر بزنند به امثال خودشون بعد شب به دروغ بگن ما رو با تیر زدن، هم می‌فهمن به خدا، نمی‌فهمه که چاقو نباید بزنی به کسی؟ می‌فهمه به قرآن، نمی‌فهمه آمبولانس و کیوسک تلفن و سطل آشغال رو نباید آتش بزنه؟ اما شهوت ثروت و شهوت رفتن از ایران و گرین‌کارت، منِ واقعیش رو پَست کرده داره دروغ می‌نویسه توی کانالش، یعنی نمی‌دونه دروغه؟ می‌دونه اما پول حروم خوردن، هوسه که نمی‌خواد با هوسش بجنگه! جواد فکر کرد که منِ واقعی درست هم می‌شود اصلا؟ منِ مامان؟ منِ بابا؟ اینا اصلا به من فکر می‌کنند؟ - قصۀ گرین کارت دیگه چیه؟ علیرضا گفت: - وحید ‌جان سلبریتیا و بازیگرا رو دیدی مثلا توی حملۀ داعش به مرد و زن و بچه‌ای که کشته شدنو سوزوندنشون هیچ عکس‌العملی نشون نمی‌دن، اما یه ساختمون ریزش می‌کنه فحش می‌دن به صدر تا ذیل مملکت! چون برای گرفتن گرین کارت آمریکا یه برگه امضا می‌کنن که یکی از مفادش اینه که هر جا منافع آمریکا بود باید برای حفظ اون کاری انجام بدین، هر جا هم که منفعت آمریکا نبود باید ساکت باشید. - منفعت ایران نه! مصطفی دمنوش سرد شدۀ جواد را عوض کرد و گفت: - نه آرشام، ما ماهواره پرتاب کردیم از اول تا آخرش با خودمون بود؛ فن‌آوریش، ساخت و سکوی پرتابش اونم با یک‌بار خطا اما اصلا شما نشنیدید، . . . [ برای خوندن تمام قسمت‌های رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
گفتم شاید دلت بخواد راجع به هالوین چیزی بدونی👇 https://eitaa.com/baraye_iranam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساحل رمان
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل هفدهم / قسمت صدوسی‌ودوم اونی که پول می‌گیره که بیاد توی خیابون،
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل هفدهم / قسمت صدوسی‌وسوم برعکس امارات داد آمریکا طراحی کرد، انگلیس ساخت، ژاپن پرتاب کرد این سلبریتیا فحش دادن به ایران و تحقیر ایرانی کردند. - خیانته که! جواد سرش خم شد تا روی زانوهایش! ان‌قدر سنگین بود که اگر تکیه‌گاه پیدا نمی‌کرد می‌شکست. منفعت خانواده برای پدر و مادر اگر مهم بود که هر کس دنبال منفعت و لذت شخصی‌اش نمی‌رفت، دنبال ساختن خودش می‌رفت تا این وسط همه چیز ساخته شود. - فقط خودخواه‌ها برای خوشی خودشون وطن رو به حراج می‌ذارن، به جای ساحتن خرابیا مسخره می‌کنن و بعد هم از همین مملکت پول در میارن و فلنگو می‌بندن! علی‌رضا این را گفت و سکوت شد. سکوتی که برای جواد غوغا بود. مهدوی لیوان دمنوش زعفران و هل که خنک شده بود را مقابل لب‌های دخترش گرفت تا او که خواهان بود کمی بنوشد و هم زمان گفت: - شاید اومدنتون توی دنیا و خانواده و جنسیت همه‌مون بشه گفت اختیاری نبوده، یعنی یادمون نمی‌آد که کسی از ما پرسیده باشه، اما واقعیت اینه که الان دیگه سال‌هاست صاحب اختیار زندگیمون هستیم، دیگه همه‌چی من ربط داره به کار خود من، عمل خود من! جواد فرو رفته در خودش گفت: - که گند زدیم رفت! نفس همه راحت شد با حرف زدن جواد. وحید با چوبی آتش را زیر و رو می‌کرد و حس می‌کرد با این اختیار شنیدن از زبان مهدوی یکی چوبی برداشت خاکستر وجودش را هم زد و تازه دید که آتشی بوده و سرد نشده است، دمق شد. کسی چوب را از دستش کشید، سر بالا نیاورد و فقط شنید: . . . [ برای خوندن تمام قسمت‌های رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خبری در راه است🥳 بالاخره روزی که منتظرش بودیم، داره میرسه! و ما منتظر دیدن روی ماه شما ...😍 همراه با برنامه‌های جذاب و یه عالمه دوست جدید و صمیمی که همه‌شون کتابخونن📚✌️ کِی دبیرستانی‌های عزیز: سه‌شنبه ساعت ۹:۳۰ راهنمایی‌های عزیز: چهارشنبه ساعت ۹:۳۰ آدرس هم که اون بالا هست؛ حسااابی منتظرتم🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وحشی های صهیونیست روستای مروحین در جنوب لبنان را با بمب‌گذاری داخل همه خانه‌ها، به‌طور کامل تخریب کرد.. @SAHELEROMAN
ماجرای FATF از کجا شروع شد؟ امروز می خوام براتون داستان کامل FATF رو کامل باز کنم. داستان از اینجا شروع شد که بهار سال 1395 بین دولت روحانی و FATF یه سند امضا شد به اسم «برنامه اقدام» حالا چرا این برنامه اقدام امضا شد؟ آقای روحانی منتظر بود پس از اینکه ایران همه تعهدات هسته‌ای خودشو توی برجام اجرا کرد،‌ آمریکا تحريم‌ها رو برداره، اما این اتفاق نیفتاد! دقیقا روزی که ایران همه تعهداتش توی برجام رو تمام و کمال انجام داد، آمریکایی‌ها یه بیانیه دادن گفتن تحریم‌هایی که توی برجام تعهد داده بودیم، برداشته میشه اما شرط داره شرطش ایته که نهادها و اشخاص ایرانی که ما تحریمشون کرده بودیم، از منافع رفع تحریم بهره مند نشن! چی شد؟ یعنی چی این حرف؟! آمریکایی‌ها گفتن یعنی فقط تحریم‌هایی که به بهانه هسته‌ای وضع شدن رو برمی‌داریم! اما کلی شرکت و وزارتخونه و افراد ایرانی هستن که به خاطر حقوق بشر و موشک و... تحریم کردیم. اونها جای خودشون باقی هستن ! اما اگه میخواید اونها رو برداریم باید بیائید جداگونه براشون برجام امضا کنید (برجام 2 و 3 که می گفتن اینها بود. میگفتن باید موشک رو هم مثل هسته ای بدید بره). آمریکایی ها گفتن باید مطمئن بشیم تحریم‌های هسته‌ای که برداشته میشه، حتی یه دلار هم دست اینهایی که به دلایل دیگه تحریم شدن نرسه! معنی حرفشون این بود که حالا ایران می تونه بره نفت بفروشه، اما اگر یک دلار از این نفت برسه دست وزارت اطلاعات و وزارت دفاع و وزارت ارشاد و سپاه و... که به دلایل غیرهسته ای تحریم هستن، ما طرف معامله خارجی ایران رو تحریم می کنیم! یعنی هر کس با ایران معامله کرد، باید مطمئن باشه پول دست تحریم‌شدگان آمریکا نمیرسه! خب فرض کنید شما یه شرکت خارجی هستید که نفت ایران رو خریدید. می‌خواهید پولش رو به ایران پرداخت کنید. آمریکا گفته اگر یه دلار برسه دست کسانی که هنوز تحریم هستن، تو رو هم تحریم می کنم! خب معلومه دیگه معامله نمی کنید! پول های نفت که پس از برجام فروختیم و توی کره جنوبی و جاهای دیگه بلوکه شد، علتش این بود! گفتن از کجا معلوم این پول رو به شما دادیم دست کسانی که آمریکا تحریم کرد، نرسونید؟ بعدش هم آمریکا بابتش ما رو تحریم کنه؟ حالا ایران چکار کنه شما مطمئن باشی که پولی که به ایران پرداخت می‌کنی دست اونهایی که هنوز تحریم آمریکا هستن نمی رسه؟ گفتنن برو FATF رو اجرا کنه همه چیز شفاف باشه تا دقیقا مشخص باشه اصطلاحا «ذینفع نهایی» این پول کیه! یعنی آخر کاری پول رو کی خرج می کنه! یه موقع خیال نکنید دولت زیر بار این ذلت نرفت‌ها! پذیرفت! آقای طیب‌نیا رفت 41 بند تعهد به FATF داد، شروع کردن دستورالعمل ها رو اجرا کردن. تا جایی که بانک های خودمون رسما اطلاعیه دادن گفتن به کسانی که آمریکا تحریم کرده، خدمات ارزی نمی دیم!!! اسنادش رو منتشر می کنم. حالا پس الان دعوا سر چیه؟ دعوا سر دو تا کنوانسیون به اسم CFT و پالرمو هست. چرا؟ چون FATF یه تشکیلات من درآوردی هست که هیچ کس مجبور نیست مقرراتش رو اجرا کنه، اما این دوتا کنوانسیون، بین‌المللی هستن و هر کس عضوشون شد، باید اجرا کنه. ربط این کنوانسیون‌ها به FATF چیه؟ ربطشون اینه که دور زدن تحریم، طبق کنوانسیون پالرمو اسمش میشه پولشویی! یا کمک به مقاومت اسمش میشه تامین مالی تروریسم! یعنی اگر تحریم رو دور زدیم، و عضو این کنوانسیون بودیم، می تونن علیه ما توی شورای امنیت بابت نقض کنوانسیون پالرمو پرونده باز کنن! الان کجای قصه ایم؟ دولت آقای پزشکیان داره فشار میاره مجمع تشخیص، عضویت ایران توی این دو تا کنوانسیون رو تصویب کنه! جالبه بدونید رژیم صهیونیستی یکی از اعضای اصلی FATF هست یعنی بند به بند این قرارداد با نظر این رژیم متخاصم کودک کش و جنایتکار نوشته شده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◍◍◍ ماجرای جالب مسلمان شدن جوان استرالیایی از زبان خودش... استرالیایی کلیپی که قولشو امروز بهتون دادیم😉 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
📸 لبخند به دوربین پای جنازه‌ شعله‌ور! 🔹عکس یادگاری با بدن شعله‌ور یک آفریقایی که زنده‌زنده سوزانده شد. 🔹«نگرو اسمیت» جوان ۱۸ساله‌ سیاه‌پوست کندذهنی بود که به بهانه واهی لینچ شد. 💢 لینچ یا زنده‌سوزاندن، رسم رایج مردم آمریکا در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ بود. 🔺رسمی که هیچ مشکل قانونی نداشت و مردم بعد از انجام آن دور بدن شعله‌ور پایکوبان با غرور و افتخار عکس یادگاری می‌گرفتند. 🔺پیشینه حقوقی و فرهنگی لینچ‌کردن از آن‌سوی اقیانوس اطلس از بریتانیا به آمریکا آورده شده بود. 🔺هنگامی که قانون لغو برده‌داری ۱۸۳۳ به تصویب رسید، موارد لینچ‌کردن بر اساس نژاد به‌شدت افزایش یافت. 🔺مابین سال‌های ۱۸۸۲ تا ۱۹۶۸ در مجموع حدود ۳۵۰۰ سیاه‌پوست در آمریکا این‌گونه کشته شدند! 🔺آری، این خودِ واقعی غرب است! 💢 بعد همین درندگان وحشی انسان‌نما امروز با کت و کراوات، داعیه حقوق بشر سر می‌دهند و بعضی افراد کم‌خرد هم باورشان می‌کنند! @SAHELEROMAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساحل رمان
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل هفدهم / قسمت صدوسی‌وسوم برعکس امارات داد آمریکا طراحی کرد، انگلی
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل هفدهم / قسمت صدوسی‌وچهارم - این کارای اختیاری و رشد نفس به بدن ربطی داره؟ مهدوی آخرین قطرۀ دمنوش را خورد و گفت: - آره جواد، غالبا عمل و کار نفس به وسیله بدن انجام می‌شه! - این که می‌گن بدن الاغ روحه همینه. - اِ علیرضا! - باشه بابا مَرکب روحه. آرشام با چوب دستش آتش را زیر و رو کرد و انگار با خودش حرف میزد گفت: - سخت شد، ما کلی با همین بدنمون گناه کردیم. از فرق سر تا نوک پا. به جا این‌که باهاش ورزش کنیم و چهار تا کار خیر، مدام غلط کردیم. الاغه لنگ لنگ شده، چه بدبخته نفس که این تن الاغشه! مهدوی نگاهش به دست و چوب آرشام بود و به همان آهستگی گفت: - همش هم با بدن نیست، فکر کردن و محبت و تمرکز و تصمیم، کار قلبه و عمل کردن دستور عقله که خب آدمیزاد کمتر از عقل استفاده می کنه. - دوست دارم! با این حرف آرشام سرها برگشت سمتش. جواد چوب را از دست آرشام کشید و پرسید: - چیو؟ - این حرفا رو! آدمو می‌کَنه و می‌بره! علیرضا خندید. - بودی حالا... آرشام گفت: - ولی آقا حرکت کردن با قلب انگار یه طور دیگه است. ما که نفهمیم اما شما چه حالی می‌کنی! مهدوی خندید و این حرف‌ها بین او و بچه‌ها ادامه پیدا کرد. حرفش مثل قطره‌ای بود که در آب حوضی بیفتد، تولید موج تمامی نداشت. - راحت‌تره، سریع‌تره، سختیش کمتره، همه‌جا هست. قلب یه دنیای دیگه‌ایه! اما بازم نفس و بدن از هم جدا نیستند، جفتشون از یه حقیقتند. تن ضعیف‌تر، نفس قوی‌تر. که خب می‌شه از هم جدا هم بشه، جسم بخوابه، روح ادامه بده. . . . [ برای خوندن تمام قسمت‌های رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل هفدهم_هجدهم / قسمت صدوسی‌وپنجم اگر بتونید خصوصیات بدنتون رو خوب بشناسید و سیر و تحلیل کنید، یه ابعادی از نفستون رو هم می‌تونید بشناسید. جواد چشم ریز کرد انگار میان آتش چیزی را می‌جوید و با تردید پرسید: - مثل DNA که از روش شناسایی می‌کنند! مهدوی هوش جواد را ستایش می‌کرد همیشه، سری به تایید تکان داد: - تقریبا! سوال دقیق بعدی را مصطفی پرسید: - اگه مغز مسیر عوض کنه، نفس چی می‌شه؟ دانش‌آموز باهوش داشتن هم دردسرهای خودش را دارد: - سیر نفس عوض می‌شه! جواد رهایش نکرد: - مثل چی؟ - دیدید کلیه پیوند می‌زنن می‌گن بدن پس زد، یا بدن قبول کرد. این همون هماهنگی مغز و بقیۀ اعضاست. - خب! - اگر مغز قبول نکنه، نفس هم قبول نمی‌کنه! یعنی اجزاء بدن رو می‌شه عوض کرد اما نفس ثابته. مغز رو هم اصلا نمی‌شه عوض کرد. وحید دستش را محکم کوباند روی پایش و نالید: - وای اگر می‌شد مغز رو پیوند بزنی، نفس و جان هم جا به جا می‌شد. عجب محشری به پا کردی خدا! یعنی من عاشقتم که این چند روز دیونه شدم از پیچیدگی خلقتت. همۀ دانشمندا سرکارن به حضرت عباس، نفس و تن و مغز و... آرشام سر به آسمان گرفت و از ته دل خندید: - هرچی سخت‌تر می‌شه حال من خوب‌تر می شه! چی بود غرق تن بودم، هیچی هم نبودم. مهدوی در همین حال پسرها را رها کرد و دست بچه‌هایش را گرفت تا بروند پیش مادر و محبوبه. [فصل هجدهم] مقابل محبوبۀ تازه بیدار که نشست دلش حرف زدن می‌خواست که محبوبه گفت: - می‌شه افتخار بدید با من بریم کوهی، دشتی، دمنی، زیر درختی، آسمانی. . . . [ برای خوندن تمام قسمت‌های رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان