فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رمضان، ماه رحمت و برکت مبارک 🌙🤲
@SAHELEEOMAN
ساحل رمان
سلام دوستان خوبی که در ساحل کنار قصههای خوب موندبد. نویسنده هستم؛ نرجس شکوریان فرد. گفتم حرف راست ر
خیلی دلم شاد شد از پیامهاتون
شما شادمون کردین
حالا وقتشه ما خوشحالتون کنیم😍
از امشب میخوایم با هم رمانِجدید
بخونیم، اونم از نوع چاپ نشده🤩
@SAHELEROMAN
ساحل رمان
شما شادمون کردین حالا وقتشه ما خوشحالتون کنیم😍 از امشب میخوایم با هم رمانِجدید بخونیم، اونم از ن
یادتونه جلد۱ مننهما رو با چه ذوقی کنار هم خوندیم؟!
کنار زهرا و محمد، نفس کشیدیم :)
یاد گرفتیم و بزرگ شدیم،
خبر خوب اینه که...
قراره جلد دوم مننهما رو باهم بخونیم🥳
توام باورت نمیشه نه؟!🥲🥲
@SAHELEROMAN
••💍 ❤️
.
.
•| رمان مننهما۲ |•
قسمت اول
از وقتی که راه افتادهام، به چه کنم چه کنم هم افتادهام!
صبح که از خانه بیرون زدم، پیش خودم اینطور حساب کردم که دو ساعت کار دارم، پس دو ساعت مانده به ظهر برمیگردم و در نتیجه یک غذایی آماده میکنم برای شکم خودم و خودش!
اما دقيقأ دو ساعت بعد از اذان در راه خانه هستم و این چه کنمها نتیجۀ همان بیتدبیری است!
برای عکسالعمل یک مرد گرسنه و خسته هیچ در ذهن ندارم.
دوستان که مدام میگویند؛ مرد گرسنه، مثل یک ببر زخمی است. از تصور و قیاس محمد و ببر به اضافه زخمهای روی بدن حالم بد میشود.
مادر که نه، همۀ مادرها میگویند؛ شکم مردت را هوا داری کن، بعد هم پادشاهی کن!
جلوی چشمم هزار مدل غذا میآید که چیدهام سر سفره و محمد نشسته است بالای آن و لبخندی میزند که تمام ترسم را دود میکند و میبرد هوا! اما پلک که میزنم کوچه است و راه تمام نشدنیاش! چه کنم؟
تا امروز همۀ وعدهها سر جایش بوده، یعنی اگر کم و کسری بود، برعهدۀ خود عالیجناب بوده که یا نانی نخریده، یا پولی نبوده که مرغ و پلوئی باشد!
اما امروز... امروز چه؟ یکی انگار محکم میکوبد توی سرم که اما... امروز... چه؟
من چرا دارم میترسم؟
این چه افکار و اوهامی است که مثل غول آمده و روی عقل من نشسته است؟
یعنی محمد یک ببر زخمی است؟
ببر یک حیوان است، محمد انسان است! انسان که مثل حیوان عکسالعمل نشان نمیدهد! حتی اگر کم و کسری هم داشته باشد وحشی بازی در نمیآورد؟
اگر من هم دچار کم و کسری شدم... من چی میشدم؟ ببر زخمی که برای مردها است، برای ما زنها چه میشود؟ شیر زخمی؟ نه خوشم نیامد!
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#من_نه_ما۲
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
اول ماه که میشه بسمالله میگیم تا آخرش پربرکت باشه
ماه رمضان که جای خودش،
صدقه قبل از اینکه به دست مستضعف برسه، به دست خدا میرسه
این ماه بیشتر و بهتر صدقه بدید که پربرکت تر باشه به لطف خدا
6104338400014441
مقر کتاب کوثر
📋دعای روز اول ماه مبارک رمضان
اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِيامِي فِيْهِ صِيامَ الصَّائِمِينَ
وَ قِيامِي فِيْهِ قِيامَ القائِمِينَ،وَنَبِّهْنِي فِيْهِ عَنْ نَوْمَةِ الغافِلِينَ،وَهَبْ لِي جُرْمِي فِيهِ يا ألهَ العالَمِينَ،وَاعْفُ عَنِّي يا عافِيا عَنِ المُجْرِمِينَ💫
👇
✨
تو این دعا از خدا میخوایم که بیدارمون کنه، نه فقط از خواب صبح، بلکه از خواب غفلتی که باعث میشه حواسمون از هدف اصلی زندگی پرت بشه. روزه و نماز فقط یه سری کارای ظاهری نیستن، بلکه یه فرصت طلاییان برای اینکه دلمون رو صاف کنیم و به خدا نزدیکتر بشیم. ماه رمضون اومده که نهفقط گرسنگی و تشنگی بکشیم، بلکه دل و ذهنمون هم بیدار بشه و یه حال جدید پیدا کنیم! ✨
••💍 ❤️
.
.
•| من نه ما۲ |•
قسمت دوم
یعنی اگر در زندگی پول نبود، وسیله نبود، مرد پر کار اما کم مال و دارایی بود من میشوم چه؟ اصلا خوشمان نیامد از حیوانیت داشتن، خوشمان نیامد! از زخمی بودن هم خوشمان نیامد! محمد هم حتما همینطوری است.
آدم اگر انسان باشد، یا انسان اگر آدم باشد از اینکه صفت یا اسم یک حیوان رویش بگذارند بدش میآید! من مطمئنم محمد هم همین است! هان؟ هست؟
نکند نباشد، آن وقت تمام این نفی و اثبات من برعکس میشود! چه کنم؟ باز هم رسیدم به چه کنم؟ عاقل میشوم و فکر میکنم چه کنم؟
با این خیالات و اوهامات فقط دارم بین خودم و محمد یک سری تصاویر حیوانی نقاشی میکنم و روی آنها تصمیم میگیرم. تفکر خورشیدیام روشن میشود؛
- بالاخره مرد است، نه نه بالاخره آدم است و گرسنه میشود. فقط مرد که گرسنه نمیشود، خسته نمیشود، خود خودم هم الان دلم میخواهد در خانه را که باز میکنم با بوی غذایی حالم را خوب کنم. خب چه کنم؟
بیست بار چه کنم را زیر و رو میکنم و خدا کمک میکند. کمک خدا هم بینظیر است؛ در همین افکارم که محکم میخورم به کسی. خوردن من و پخش شدن میوههای آن خورده شده روی زمین همان! جیغ من با هیس او بلند میشود، محمد است. نه من هستم. من نه، ما. همین!
دستم را از روی دهانم پایین میآورم با ذکر:
- محمد جان!
دستش را از سیبهای گلاب پر میکند و میریزد توی پلاستیک و میگوید:
- سلام میکردی قبلا!
بیاختیار میگویم:
- آره آره
- خب علیک سلام
- آره
- خوبی؟
من. من خوبم چه جورش هم!
- نه. محمد...
صدای نالهام هم باعث نمیشود که نگاه از سیبهای گلاب بردارد و به من بدهد!
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#من_نه_ما۲
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
••💍 ❤️
.
.
•| رمان من نه ما۲ |•
قسمت سوم
- از ته کوچه داشتی میومدی همینجوری بودی. این پنجاه قدم نگات کردم، اما اصلا توی این دنیا نبودی! خوبی؟ سلام!
- چند بار سلام میکنی؟
- احسنت! جواب سلام که نمیدی، دعوام هم میکنی؟ خوبی؟
پلاستیک پر از سیب را از دستش میگیرم و غر غرکنان میگویم:
- حواس نمیذارید برای آدم. ده کیلو کم کردم از دست شما مردا! یعنی چی این کارا!
چشمان محمد اول ریز، بعد درشت، بعد مات میشود.
تا دهان باز میکند بگوید:
- خوبی؟
انگشت اشارهام را بالا میگیرم و میگویم:
- فقط یه بار دیگه بگو خوبی؟
درجا میگوید:
- سلام!
ما نمیتوانیم نخندیم! مرد ببر زخمی من میآید دنبالم داخل خانه. کمی بو هم میکشد، به خودم میجنبم و میگویم:
- امروز از اون روزاست، محشره!
یادش میرود دماغش یک مأموریت داشته، این بار نگاهش مأمور میشود که با تعجب در صورتم دوخته شود.
میگویم:
- شما هر روز که میومدی، اصلأ من رو میدیدی؟ نه! انقدر که آشپزی من محشر بود همش معده و شامه و چشم و دست و دهانت پر میشد اما امروز اجازه داری، توفیق داری، روزی داری که خودم رو، حضورم رو، محبتم رو، زیباییم رو ببینی! برای من امروز محشره، محشر!
میگویم و خودم هم میدانم چه سیاستمدار حرفهای نیستم و اینها همهاش فیالبداهه میآید و مینشیند روی زبان غلوگرم!
سری تکان میدهم به ناز چادرم را تا میکنم. محمد تا بخواهد تجزیه و تحلیل کند ادامه میدهم:
.
.
.
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#من_نه_ما۲
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان