eitaa logo
ساحل رمان
8.8هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
801 ویدیو
19 فایل
رمان‌های [ نرجس شکوریان‌فرد ] را این‌جا بخوانید✨ . . بعضی لحظه‌ها سخت و کسل‌کننده می‌گذرند :( . یک حرفی نیاز دارم تا این لحظات ناآرام را، آرام‌بخش کنم🌱 . نویسنده‌هایی هستند که خاص لحظات من می‌نویسند♡✍🏻 . . ارتباط با ما: @sahele_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•• طرف گفت: - برید بابا موشکاتون کاغذی بودن جایی‌و نترکوندین که! من: - جدی می‌فرمایید؟ پس ما اینا رو از کجا آوردیم؟🥸😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت صدونودوهفتم » «رمان بگذارید خودم باشم» هرچه کلنجار می‌روم می‌بینم کمی خجالت می‌کشم که اگر... یعنی... اصلا کاری را که نمی‌خواهم انجام بدهم راجع بهش فکر هم نمی‌کنم. ولی خب خدا به فکر کردن و فکر نکردن من کاری ندارد! تدبیر من می‌شود هیچ با تقدیر خودش. هم زمان با دایی می‌رسم مقابل خانه و برای فرار سر می‌کنم داخل کیف به یافتن کلیدی که پیداست و من نمی‌خواهم ببینمش! - قبلا بهتر بودی فرشته! سر بالا می‌آوردی، دست می‌دادی، دایی‌ت رو احترام می‌کردی! - وا دایی جون من دارم کلید در میارم! اشاره می‌کند به کیفم که دهنش تا ته باز است و همهٔ محتویاتش پیدا. - همون کلیدی که دقیقا جلوی چشماته و نمی‌خوایی بیینی! فایده نداره کلید را در می‌آورم و از زور همهٔ سوتی‌هایم لبخند می‌زنم و خودم اعتراف می‌کنم، اعترافی که حق است و البته من برای تغییر ذهنی دایی می‌گویم: - دقیقا. مثل خدا که هست، نمی‌خواییم ببینیم، مثل دستورات خدا که اگر قبول کنیم حالمون خوبه و با عمل نکردن حالمون افتضاحه، مثل گناه کردن که اثرش رو می‌بینیم اما بازم انجام می‌دیم، مثل این قصهٔ ازدواج که من ازش فراریم و شما جلومی! دست می‌گذارد پشت سرم و پیشانی‌ام را می‌بوسد، هم زمان زنگ خانه را هم می‌زند و می‌گوید: . . . [ برای خوندن تمام قسمت‌های رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
-🪐'• نوشت: - می‌دونی.. خدا رفیق نیمه راه نیست! راحت دست‌تو بذار تو دستش. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•❄️• کلا آدم‌ها زیاد عوض می‌شن؛ مهم اینه که چه‌جوری! می‌گیری که چی می‌گم؟ :) |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ♥️ • 🪞| . . . « قسمت صدونودوهشتم » «رمان بگذارید خودم باشم» - خیالت راحت، پدرمان آدم، مادرمان حوا هم بحث ازدواج و محبت و عشق رو داشتند! فطریه دایی، حرف مفت هم هست هم جنس‌گرایی و مفت‌تر هم ادعای کسی که می‌گه من ازدواج نمی‌کنم. فطریه گلم، عشق و عاشق و معشوق. فقط کسی نمی‌دونه اینا چیه، درک نمی‌کنند. نگاه چپ چپی به سوده جانِ دایی می‌کنم که با ذوق دارد به من پوزخند می‌زند، سریع خودش را جمع می‌کند و شانه بالا می‌اندازد و برای این‌که تهدیدهای من را بی‌اثر کند می‌گوید: - البته همسرجان! این بحث عشق و این حرف‌ها دریافت درون آدمه دیگه. آدم تا خودش رو پیدا نکنه تو عالم که نمی‌تونه عمق رو بفهمه! عشق هم که اومد نشاط و شادی میاد. الان هم فرشته جون رو اذیت نکن! باشه سوده جان! من که می‌دانم تو دایی را راه انداخته‌ای تا سراغ من بیایی. دوباره می‌گوید: - فرشته جون خودش پر از محبته، می‌فهمه که ازدواج یه تبادل محبتی عظیم و بزرگه! باعث رشد آدم هم می‌شه ولی خب چون یه عمر زندگیه باید طرفش رو بشناسه که وارد حیاط می‌شوم و می‌شنوم: - که الان اومدیم مورد رو مشخص کنیم! بعد هم به سرعت می‌گوید: - فرشته تو که مهربون بودی! . . . [ برای خوندن تمام قسمت‌های رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊 •• SAHELEROMAN | ساحل رمان ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای‌ جامِ‌ به‌هم‌ ریخته صدبار ‌نگفتم‌، با‌ سنگ‌دلان‌ یار‌ مشو می‌شکنَندَت؟🪨 . SAHELEROMAN |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا